سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هیچ چیز نزد خداوند ـ عزّوجلّ ـ، منفورتر ازبخل و بدخویی نیست که این یک، همان گونه که سرکه عسل را تباه می کند، ایمان را تباه می کند . [رسول خدا صلی الله علیه و آله]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :11
بازدید دیروز :23
کل بازدید :367949
تعداد کل یاداشته ها : 205
103/2/6
9:53 ص

در محضر بهجت‌العرفا
«فتنه آخرالزمان» از زبان مرحوم آیت‌الله بهجت
 
بارها شنیده‌ایم که بزرگان دین به ما فرموده‌اند برای در امان ماندن از فتنه‌های آخرالزمان دعا کنید. مگر در آخرالزمان چه فتنه‌ای سراغ مؤمنان خواهد آمد؟ آیت‌الله العظمی بهجت(ره) به این سؤال پاسخ داده است.
چهارشنبه 19 مهر 1391 ساعت 15:05
جوان آنلاین: بارها شنیده‌ایم که بزرگان دین به ما فرموده‌اند برای در امان ماندن از فتنه‌های آخرالزمان دعا کنید. مگر در آخرالزمان چه فتنه‌ای سراغ مؤمنان خواهد آمد؟ آیت‌الله العظمی بهجت(ره) به این سؤال پاسخ داده است.

 حضرت آیت‌الله العظمی بهجت(ره) در کتاب «پرسش‌های شما، پاسخ‌های آیت‌الله بهجت» به پرسش‌هایی از قبیل چرایی غیبت امام زمان علیه‌السلام، فتنه آخرالزمان و نحوه مقابله با آن پاسخ گفته‌اند که مشروح آن در پی می‌آید:

1- چرا امام زمان عجل‌الله تعالی فرجه غایب هستند و ما از فیض حضورشان محرومیم؟

- سبب غیبت امام زمان (عج) خود ما هستیم! وگرنه اگر ظاهر شود چه کسی او را می‌کشد؟ آیا جن آن حضرت را می‌کشد؟ یا قاتل او انسان است؟!

ما از پیش، امتحان خود را پس داده‌ایم که چگونه از امام تحفظ و یا اطاعت می‌کنیم، و یا این که او را به قتل می‌رسانیم! انحطاط و پستی انسان به قدری است که قوم حضرت صالح (ع) ناقه صالح را با اینکه وسیله ارتزاق و نعمت آن‌ها بود، پی کردند، چنان که قرآن کریم درباره آن می‌فرماید: «وَلَکُمْ شِرْبُ یَوْمٍ مَّعْلُومٍ» یعنی یک روز، آب سهم شما باشد و روز دیگر سهم آن، و روزی که آب چاه را می‌خورد در عوض به آنها شیر می‌داد!

آن آقا گفت: چرا برای تعجیل فرج دعا می‌‌کنید؟ آیا می‌خواهید بیاید و او را هم بکشید؟ برای اینکه مزاحم خط، مردم، حکومت و حاکمیت شما خواهد بود! آنان که سایر ائمه را کشتند، دیوانه که نبودند! بلکه سبب آن بی‌دینی بود! آیا الان دیگر آن طور نیست؟!...

2- این «فتنه آخر الزمان» که می‌شنویم چگونه فتنه‌ای است؟

- خدا کند ولو با تقیه کردن از طریقه اهل حق و اهل بیت (ع) مخذول نشویم. گرفته شدن ایمان از اهل ایمان، از کشته شدن آنها بدتر است. در روایت است که فتنه‌هایی بر اهل ایمان می‌آید «فتن کقطع اللیل المظلم» فتنه‌هایی همانند پاره‌های شب تاریک!

ما این همه ابتلائات را می‌بینم و می‌گویید آیا «فتن کقطع اللیل المظلم» است یا نه؟! و آیا - نعوذ بالله - طریقه حقه اهل بیت(ع) حق است یا باطل؟! با این همه رخدادها که می‌بینیم و برای ما پیش‌بینی و پیشگویی کرده‌اند، باز شک و تردید داریم!

3- این ابتلائات و گرفتاری‌ها تا چه اندازه است لطفا بیشتر توضیح دهید؟

- ائمه ما (ع) هزار سال پیش خبر داده‌اند که گرفتاری و ابتلائات برای اهل ایمان به حدی خواهد بود که عده کثیری از آنان از ایمان خارج می‌شوند!

4- در عصر غیبت مسلمانان با گرفتاری‌ها و بلاهای زیادی دست و پنجه نرم می‌کنند شما فکر می‌کنید که باید چه کار کنند و چه چاره‌ای بیندیشند؟

- خدا می‌داند که چه بلاهایی بدتر از این در زمان غیبت آن حضرت بر سر مسلمان‌ها آمد و می‌آید! آلمان در مدت کوتاه، چهارده کشور اروپایی را شکست داد که بزرگترین آن‌ها یونان بود و سقوط آن بیست و پنج روز طول کشید!

بنابراین، ممالک اسلامیه در نزد آن‌ها، هر کدام یک لقمه است! ولی پیشرفت به سرعت، لازمه‌اش غفلت از دشمن پشت‌سر است که خداوند هر کدام از قدرت‌های شرق و غرب را معذب و رقیب دشمن مقابل خود قرار داده است و ظاهر این است که تا قیام حضرت حجت (عج) اسم اسلام باقی است:

«لا یبقی من الاسلام الا اسمه» از اسلام به جز نام آن باقی نمی‌ماند.

اگر دو گروه در برابر هم قرار گرفته و با یکدیگر در حال جنگ باشند و یک فرد از این دو گروه را پیدا می‌کرد و رئیس گروه دیگر را می‌ربود، گروه بی‌رئیس یکی از دو راه را دارند: یا باید تسلیم شوند و یا بدون رهبر با دشمن مخالف بجنگند. حال ما مسلمانان با کفار تقریبا همین طور است...

آیا نباید مواظبت و محافظت کنیم؟


91/7/20::: 5:52 ع
نظر()
  
  

به گزارش سرویس جهان اسلام «شیعه نیوز» ، نام و یاد مرحوم کافی که روزها و شبهای زیادی را با حزن غریب و یمن قریبش بسر بردیم هنوز در دل و دیده همه عاشقان اهل بیت(علیهم السلام) و خاصه محبان امام عصر (عجل الله علیه و آله) جاری و ساری است.

به پاس قدردانی از آن موعظه‌های حماسی در دوران خفقان ستم‌شاهی گفت‌وگوی خبرنگار خبرگزاری حوزه با حجت‌الاسلام محسن کافی فرزند آن عزیز سفر کرده در ذیل می‌آید.

با تشکر از اینکه وقت خود را در اختیار خبرگزاری حوزه قرار دادید، لطفا خودتان را معرفی کنید ؟

با سلام  متقابل و تشکر از خبرگزاری حوزه اینجانب محسن کافی فرزند دوم مرحوم کافی و فرزند اول روحانی ایشان هستم در سال  1342 متولد شده ام و حدود هشت ماه قبل از وفات پدرم  در حوزه علمیه مشهد طلبه شدم و تا سال 65 در آنجا ادامه تحصیل دادم و بعد از آن وارد حوزه علمیه قم شدم  .

* درباره خاندان بزرگوارتان بیشتر توضیح دهید.

 پدرم مرحوم کافی متولد 1315 می باشد و در خانواده ای که از قشر  متوسط جامعه بودند دیده به جهان گشودند ؛ پدر ایشان فرهنگی غیر روحانی بودند و پدر بزرگ  ایشان مرحوم آیت الله میرزا احمد کافی می باشد که  از علمای برجسته یزد بودند و بر اثر کرامتی که از امام رضا می بینند  ساکن مشهد می شوند .

* یعنی مرحوم کافی اصالتا یزدی هستند ؟

 جد اعلای ایشان یزدی‌اند اما خود مرحوم کافی متولد مشهد هستند.

فرمودید مرحوم میرزا احمد کافی بر اثر کرامتی که از امام رضا علیه السلام دیدند ساکن مشهد شدند جریان چه بود ؟

مرحوم میرزا احمدکافی از بزرگان و علمای آن عصر یزد بودند ؛  مردم آن زمان کاروانی تشکیل می دهند تا به مشهد بروند  و از ایشان هم  تقاضا می شود که کاروان را  همراهی کنند اتفاقا ایشان چشم درد شدیدی هم داشتند و با اصرار مردم به سمت مشهد حرکت می کنند و با ورودشان به مشهد نابینا می شوند و این مسئله ایشان را خیلی منقلب و ناراحت می کند و به زحمت به حرم امام علیه السلام مشرف می شوند و با حالت انقلاب و انکسار قلب می گویند :  همه نابینا می آیند و بینا می روند  اما من چرا  بینا آمدم و نابینا می روم؟ سر بر دیوار حرم می گذارد و در بین خواب بیداری شخصی می گوید : میرزا احمد دستت را باز کن ! و دستشان را باز کردند  و بسته ای میان دست ایشان گذاشته می شود و به ایشان امر می شود محتویات این بسته را به چشمانت  بمال ! و بعد از انجام این دستور العمل، بینایی ایشان به کرامت ثامن الائمه‌(علیهم السلام) بازگردانده می شود و پس از آن دیگر به یزد بر نمی گردد و تا آخر عمر در کنار مضجع امام رئوف زندگی می کنند به برکت این کرامت رضوی چشم ایشان تا آخر عمر  دچار ضعف نگردید و حتی از عینک هم استفاده نکردند و بزرگانی مانند آیت الله مرواید از ایشان استفاده‌ها بردند .

* مرحوم کافی چگونه وارد حوزه شدند و در کجا تحصیل کردند؟

در مشهد نزد مرحوم میرزا احمد کافی که استاد خیلی از بزرگان  مشهد بودند درس می خواند و در سن دوازده سالگی وارد حوزه مشهد می شوند و بالاخره در سن 18 سالگی به عتبات هجرت می‌کند و در نجف توفیق شاگردی آیت الله سید اسد الله مدنی شهید محراب ؛ آیت الله راستی کاشانی و... را پیدا می کند ، 5 سال در نجف می مانند و درسن 23 سالگی به ایران برمی گردند، بخاطر مشکلاتی که پدر ایشان در کسب و کار داشتند با اجازه مراجع وقت نجف و آیت‌الله خویی، به ایران برمی گردند و با بیت آیت الله  شاهرودی وصلت می کنند و ساکن قم می شوند 2 الی 3 سال در قم بودند و دراین ایام  به شاگردی میرزا ابوالفضل تبریزی و دیگر بزرگان قم می پردازند و سطوح عالیه را نیز در قم تدریس می کردند .

* بی‌شک مهدیه تهران از باقیات الصالحات ایشان است، این مرکز فرهنگی و دینی چگونه شکل گرفت؟

ایشان به علت قریحه خوبی که در منبر داشتند برای مجالسی به تهران دعوت می شوند و به تهران می روند ؛ اوائل در منزل استجاری که در تهران داشتند دعای ندبه و منبر وعظی  دایر می کنند و با استقبال زیاد مردم روبرو می شود و کم کم جمعیت زیاد، موجب اذیت همسایگان می شود لذا به فکر ایجاد پایگاهی برای این کار می‌افتند منزلی در تهران تهیه کرده بودند و برای حل مشکل تصمیم به فروش منزل می گیرند تا زمین مهدیه را خریداری کنند ، بازاریان تهران که متوجه مسئله می شوند مانع می شوند و با کمک ایشان زمین مهدیه خریداری می‌شود و کم کم توسعه یافت و در سال 1357 مساحت مهدیه به 5000 متر مربع رسید.

* مرحوم کافی در عرصه تبلیغ چگونه حضور داشت؟

ایشان یک مبلغ کم نظیر بود، به لحاظ عشقی که به منبر و تبلیغ داشتند به یک منبر و دو منبر و.. اکتفا نمی کردند و تا آنجا که وقت اجازه می داد منبر می رفت، در ماه رمضان گاهی شش منبر داشتند و درباره کثرت منبر ایشان و هنر ایشان در منبر مطالب زیادی نقل شده است که مجال سخن نیست و همه این امور از برکات و عنایات است که اهل بیت‌(ع) در حق ایشان است .

* ماجرای عنایت امیر المومنین به مرحوم کافی چه بود ؟

ماجراهای زیادی از ایشان نقل شده است در پنج سالی که در نجف بودند رسم بود، طلبه ها پنجشنبه ها پیاده به کربلا مشرف می شدند و گروهی از این طلاب به سرپرستی آیت الله مدنی راهی کربلای معلی می شدند  و ایشان از مرحوم کافی می خواستند در بین راه زمزمه ای داشته باشند؛ مشهور است در اواخری که ایشان در نجف بودند نذر داشتند چهل شب چهارشنبه به مسجد سهله بروند  و توسلاتی به ساحت قدس امام زمان علیه السلام داشتند  یکی از دوستان ایشان هم که این سیره را داشت می گوید:  در چهارشنبه چهلم مرحوم کافی با حالت خاصی از مسجد بیرون می آید و از او سوال کردم : آیا حاجتی گرفتی ؟! ایشان در جواب فرمودند : وقتی آمدی ایران می فهمی ! ایران که آمدم دیدم این آقای کافی آن کافی سابق نیست ! البته ایشان برای کسی نقل نکرده است که خدمت حضرت رسیده ام؛  اما بزرگان حدس زده اند که حضرت عنایتی به ایشان داشته اند.

* از کثرت منبر مرحوم کافی خاطره و مطلبی بیان کنید ؟

ایشان واقعا کثیر المنبر بودند و دراین مسیر  خستگی ناپذیر بودند ، دو سال پیش آیت الله ناصری اصفهانی خاطره ای برای من نقل کردند و گفتند که در نجف با مرحوم کافی دوست بودم و دیرتر از ایشان به ایران برگشتم وقتی برگشتم دیدم آقای کافی در اوج شهرت و منبر است و زمانی که  وارد اصفهان شدم، آقای کافی هم در اصفهان بودند ، مردم دولت آباد به من گفتند؛ شما از دوستی خودتان استفاده کنید و از ایشان درخواست کنید منبری هم در این دیار داشته باشند  ، من به اصفهان رفتم و از ایشان دعوت کردم و ایشان به من گفتند :  آخرین منبر من ساعت دو و نیم شب تمام می شود تا دولت آباد چقدر راه است؟ گفتم : حدود چهل دقیقه .گفتند : من ساعت  سه و نیم نیمه شب  می آیم  و منبر می روم ! آیت الله ناصری می فرمود : من با تعجب و بهت زده گفتم کسی آن موقع شب نمی آید و بالاخره بنا شد ایشان ساعت موعود به دولت آباد تشریف بیاورند و منبر بروند ، من شب جمعه دلشوره داشتم که نکند کسی نیاید و آبرو ریزی شود ساعت 11 شب به مسجد جامع رفتم و دیدم مسجد و خیابان جلوی مسجد جامع پر است و در نهایت مرحوم کافی ساعت سه و نیم منبر رفت و تا اذان صبح ادامه دادند  و سه شب این منبر برگزار شد و بعد منبر از سه ربعی، استراحت می کردند  و بعد می رفتند و خواب‌های ایشان بیش از دو الی سه ربع نبود ؛کافی  تب و عشق منبر داشت گویا می دانست فرصت او کوتاه است و وظیفه اش هم منبر است.

* از ارتباط ایشان با انقلاب و امام راحل بگویید؟

ایشان انقلاب را درک نکردند،  اما اعتراضات ایشان به نظام ستمشاهی موجب این شد که بارها زندان رفتند و حتی سه سال به ایلام تبعید شدند و با وساطت علما این مدت به  یکسال تبدیل شد؛ ارتباط ایشان با امام، ارتباط مرید و مرادی بود ؛ نامه هایی از نجف توسط  امام برای ایشان فرستاده می شد که این نامه ها را به مرکز اسناد انقلاب دادیم و در جلد  8 کتاب "یاران امام " اسناد آن جمع آوری و چاپ شده است .

امام خیلی به مهدیه اعتقاد داشتند ؛ اخبار شفای مریض های زیادی که در مهدیه بهبود یافته بودند  و به گوش مراجع رسیده بود و امام در یکی از نامه هایشان می نویسند : " از شما می خواهم که برای من در مهدیه دعا کنید" . مرحوم کافی هم فوق العاده به امام علاقه داشتند؛ در زمانی بردن نام امام جرم بود ایشان در مقابل پنجاه هزار نفر  جمعیت نام امام را می برد و ارادت عجیبی به امام و همه مراجع داشتند.بارها بعد از منبر  ایشان را دستگیر کردند.

آیت الله مرعشی نجفی ( ره ) می گفتند : خدمتی که مرحوم کافی به اسلام کرد کمتر مرجعی بعد از غیبت کبری کرده است . کافی دعای ندبه را به همه شناساند . الان مهدیه های رشت و سیرجان و گرگان و کرمان و تهران و...همه از آثار باقی مانده ایشان است .

* از احوالات شخصی ایشان بگویید  ؟

من حدود 15 ساله بودم که ایشان از دنیا رفتند ؛ کثرت کار ایشان در خارج خانه دلیلی بود که کمتر  پدر را ببینیم ، هفت الی هشت ماه سال در سفرهای خارج تهران بودند، لذا کمتر دیده می شدند و تهران  که بودند ایشان را کم می دیدم ، خانه ایشان را می توان به یک زائر سرا تشبیه کرد ؛ هر که به تهران می آمد درب منزل کافی به روی او باز بود به یاد دارم ؛ خدمتکارانی در منزل بودند که همواره در حال خدمت به میهمانان بودند .

* آیا وصیت نامه ایشان در دسترس می باشد ؟

متاسفانه از ایشان وصیت مکتوبی نمانده است ، وصی ایشان شهید آیت الله  مدنی تبریزی بودند قبل از انقلاب پدر منزلی در تهران  برای ایشان اجاره کردند و مرحوم مدنی می فرمودند : مرحوم کافی دو سه ماه قبل از فوتشان وصیت نامه را از من می گیرد تا تغییراتی در آن اعمال کنند  و پس بدهند و دیگر فرصتی نشد که برگرداند اما وصیت شفاهی داشتند که روی منبر گفته اند : که  اگر من وسط هفته مردم جنازه مرا تا جمعه نگه دارید و کنار جنازه من دعای ندبه خوانده شود و شهادت ایشان هم روز جمعه و نیمه شعبان بود ، متاسفانه نگذاشتند به وصیت عمل شود و زمزمه انقلاب هم بود و ساواک می ترسید که؛ تشییع جنازه کافی انقلاب را در تهران به سرانجام برساند و این اتفاق در تهران نیفتاد اما در مشهد این اتفاف افتاد، در شهری که هنوز شعار مرگ بر شاه  شروع نشده بود این شعار شروع شد و ساواک جنازه را از مردم گرفت و سرانجام ساواک مخفیانه ایشان را در خواجه ربیع دفن کرد؛ ساواک لقب شیخ آشوبگر را به ایشان داده بود .

در رشت مهدیه بزرگی است که از باقیات صالحات ایشان است و جمعیت زیادی هم می آید؛ مردم برای دعای ندبه نذر می کنند. سال 86 به مناسبتی در رشت بودم دیدم ، تا 90 نوبت گرفته اند و فقط هم نوار مرحوم کافی می گذارند و یک سخنران هم قبل از آن سخنرانی می‌کند، عمده اثرایشان نوار‌های ایشان است که هنوز دست به دست می گردد ، بعضی از بزرگان می فرمودند : ما نوار مرحوم کافی را می گذاریم و با خانواده گوش می کنیم و سخنان ایشان برای ما در حکم درس اخلاق است

* از تصادف مشکوک والد گرامی بگویید  ؟

زمینه مسافرت ایشان به مشهد، فرمان امام بود امام اطلاعیه دادند : به عنوان اعتراض به رژیم  کسی جشن نیمه شعبان نگیرد قاعدتا مهمترین جشن هم در مهدیه تهران برگزار می شد و مرحوم کافی در مصاحبه ای  رسما اعلام کردند : امسال جشن نداریم؛  ساواک فشار زیادی آورد تا این جشن برگزار شود و با مخالفت ایشان که مواجه می شود اعلام می کنند پس نباید در تهران باشی و اعلام هم کنی کجا می روید ؟! ایشان مشهد را به عنوان مقصد خود معرفی کردند و راهی مشهد شدند ؛ دو سه ماهی بود که راننده جدیدی برای حاج آقا آمده بود و راننده سابق ایشان بخاطر مشکلاتی که داشتند در خدمت حاج آقا نبودند  و بعدها معلوم شد که راننده جدید در صانحه تصادف بی تقصیر نبوده است و به نوعی عامل ساواک بوده است، نحوه تصادف به گونه ای بود که راننده اصلا صدمه ندیده بود افرادی که در ماشین بودند شنیدند که مرحوم والد خطاب به راننده می گویند : جعفر چرا چنین می کنی ! بعدها هم در اعترافات ساواک آمد که  تصادف مرحوم کافی ساختگی و بدستور شاه بوده است ، اما خصوصیات حادثه اصلا معلوم نیست چون بعد از صانحه تصادف دیگران را به  بیمارستان معمولی شهر بردند، اما حاج آقا را  به بیمارستان ارتش می برند  و از همان لحظه اول هم اعلام کردند که حاج آقا کشته شده و احتمالا  در بیمارستان ارتش ایشان را از بین برده باشند.

* راز موفقیت مرحوم کافی چه بود ؟

چند عامل در موفقیت ایشان دخالت داشت؛ نخست اینکه اخلاص ایشان مهمترین رمز  موفقیت ایشان بود و از این جهت کم نظیر بودند،  زمانی که در اوج شهرت بودند و وارد شهری می شدند، تمام شهر به استقبال او می آمدند و نیازی به شهرت نداشت، اما هر کجا ایشان را دعوت می کردند، ایشان می‌پذیرفتند ولو در یک روستای دور افتاده ، اخلاص مهمترین دلیل موفقیت ایشان بود دوم اینکه به زبان مردم حرف می‌زد و اصلا از اصطلاحات طلبگی استفاده نمی کرد و مهمترین مفاهیم دینی را بگونه‌ای می‌گفتند که حتی کارگر بی سواد هم از منبر ایشان بهره می برد سوم اینکه، خلاقیت و سبک ایشان در نحوه اداره منبر فوق‌العاده بود، با صدای خوش و توسل به حضرت ولیعصر‌(عج) منبر را شروع می کردند  و زمانی که دلها آماده می‌شد مطالب و نصایح خود را می‌گفتند و بعد روضه کاملی هم می خواندند و منبری کامل داشتند ؛ مقید به ساعت هم نبودند و اگر می دید جلسه ای اقتضا دارد تا دو ساعت منبر او طول می کشید، ایشان اصلا در پی مطرح کردن خود نبود و  این هم از اخلاص ایشان بود.

* والده شما از مرحوم کافی چگونه یاد می کنند ؟

ایشان حسن معاشرت مرحوم کافی بسیار یاد می‌کنند، پدرم چون در طول سال نمی‌توانست برای خانواده خود وقت بگذارد ، اما درایام نوروز در خدمت حاج آقا به سفر می رفتیم ؛ از دیگر خصوصیاتی که یاد می کنند  دلسوزی ایشان نسبت به فقرا بود ،  اگر فقیری در منزل می آمد اولین چیزی که به دستشان می رسید می دادند و لو قالی جلوی درب منزل ، در مهدیه، اسناد و دفترچه هایی برای فقرا آمده کرده بودند و بین فقرا تقسیم می کردند درست مثل کمیته امداد ماهانه پولی برای فقرا در نظر گرفته بودند و به ایشان  می دادند ؛ حدود چهار هزار خانواده ماهی یکبار از مهدیه خرجی می گرفتند و این خصلت ایشان خیلی بارز بود .

* آیا آثار قلمی  از ایشان بجا مانده است ؟

 نوشته جاتی دارند، اما اثر قلمی ندارند، سایت خاصی به نام مرحوم کافی راه اندازی شده است و انشا الله بزودی به بروز رسانی می شود .

اگر نکته پایانی داریید  بفرمایید ؟

 من به عنوان یک طلبه ای که آشنا با امر طلبگی و تبلیغ هستم این مطالب را  بیان می کنم : مرحوم کافی با همت خود،‌ کاری کرد که اهل بیت(علیهم السلام) او را به عنوان نوکر خود دعوت کردند  و نمک صدای او از اهل بیت(علیهم السلام) بود باید تلاش کرد تا به این درجه برسیم، اهل بیت(علیهم السلام) نظر کنند حتی در کشورهای خارج ایران دراروپا و ... نوارهای ایشان موجود است و گوش می دهند .





  
  

قسمت دوم

 یعنی رسماً موکلین ائمه معصومین علیهم‌السلام در مناطق مختلف دنیا بودند؟


بله، موکلین باسواد که ما برخی را جزو رجال روایات می‌بینیم. این‌جا می‌خواهم نکته‌ای را عرض کنم. من 20 سال پیش در یک نسخه قدیمی خطبه غدیر دیدم که پیغمبر اسلام صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم در آخر خطبه غدیر می‌فرمایند: خدا رحمت کند کسی را که خطبه امروز من را به تمام زبان‌های دنیا ترجمه و در دنیا پخش کند. خوب این نشان‌دهنده این مسئولیت عظیم بر عهده متخصصین فن و دلسوزان است و این برای ما و برای حوزه باید یک شعار شود. پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم، اسلام را در آن خطبه خلاصه کردند؛ چکیده 23 سال زحمتشان و زبده بعثت همه انبیاء صلوات‌الله‌علیهم‌اجمعین و خلاصه قرآن را در این خطبه آوردند که هر شیعه‌ای به نظر من امروز واجب است این خطبه را حفظ باشد. مخصوصاً روی این مسئله‌اش خیلی باید متمرکز بشویم که پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم فرمودند، «علی کل لغات»؛ آیا برای تحقق فرمایش پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم نباید هزینه کنیم؟! من این‌جا با کمال تأسف این خبر را باید به شما بدهم که وقتی رفتم واتیکان و با شخصیت‌های مختلف از جمله رئیس دانشگاه گری‌گوریان که یک دانشگاه پاپی است، ملاقات کردم، ایشان می‌گفت: این دانشگاه ما در تمام 5 قاره، پنجاه میلیون دانشجو دارد که خرجش را واتیکان می‌دهد تا این‌ها مبشر و مسیحی شوند و درصدی از آن‌ها هم در کشورهای اسلامی هستند.

یعنی کاری که ما باید برای اسلام انجام دهیم، او دارد برای مسیحیت تحریف‌ شده انجام می‌دهد؛ بنابراین این فرمایش «علی کل لغات» پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم باید شعار ما شود، در حوزه آرم شده و در همه‌جا نوشته، به همه‌جا ارائه و در تمام دفاتر زده شود. به نظرم باید لجنه‌ای بنشینند و درباره مسئولیت جهانی‌کردن سیره پیغمبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم و ائمه طاهرین علیهم‌السلام، کار پژوهشی کنند.

با کمال تأسف این خبر را باید به شما بدهم که وقتی رفتم واتیکان و با شخصیت‌های مختلف از جمله رئیس دانشگاه گری‌گوریان که یک دانشگاه پاپی است، ملاقات کردم، ایشان می‌گفت: این دانشگاه ما در تمام 5 قاره، پنجاه میلیون دانشجو دارد که خرجش را واتیکان می‌دهد تا این‌ها مبشر و مسیحی شوند و درصدی از آن‌ها هم در کشورهای اسلامی هستند.
 
* ما به وضوح می‌بینیم که حداقل در دوره اخیر، مراجع در زمینه تبلیغ بین‌الملل اقداماتی داشته‌اند، این اهتمام به طور کلی در عصر غیبت چگونه بوده است؟
آن‌قدر این اهتمام سنگین بوده که علمای بزرگ شیعه، گاهی رساله‌هایی را نوشته‌اند برای مناطق مختلف به اسم آن منطقه، یعنی شما برخی از کتاب‌های شیخ مفید را مثلاً می‌بینید نوشته است ناصریات، یعنی کلیه پرسش‌های مردم آن منطقه از مبلغین را همراه پاسخ‌ها در یک کتاب آورده و اسم کتاب را به اسم آن ناحیه گذاشته است. یا این‌ها بهترین شاگردانی که تربیت می‌کردند، نمی‌گذاشتند در آن حوزه متمرکز شوند و بمانند و همه‌اش بخوانند و بمیرند! بلکه این‌ها را تشویق می‌کردند و به بیرون می‌فرستادند. خوب فرهنگ اهل‌بیت علیهم‌السلام چگونه از هند سر درآورد؟ چگونه از کشورهای دیگر سر درآورد؟ پس اسلام بدون نیرو جهانی نمی‌شود. چرا حضرت امام رحمةالله‌علیه با آن سنش در فرانسه حاضر بود گاهی در شبانه‌روز 5 بار با تلویزیون‌های بیگانه مصاحبه کند؟ چه چیزی را می‌خواست آشکار کند، آیا جز اسلام را؟ جز این‌که می‌دید خداوند لطف کرده و بلندگوی رایگان در اختیارش قرارداده که می‌تواند با این بلندگو حرف اسلام را به تمام جهان پخش کند؟ این بسیار اثر داشت و خیلی‌ها در اثر همین مصاحبه‌ها و سخنرانی‌ها مسلمان شدند. در اواخر قرن سوم و اوایل قرن چهارم، شیخ صدوق رحمةالله‌علیه از آن جاده‌های خاکی پرخطر و پر از راهزن و داغ، دو بار از قم تا ماوراءالنهر و سمرقند و بخارا می‌رود و بر می‌گردد. این‌ها زن و بچه داشتند، استراحت می‌خواستند، خوشی می‌خواستند، اما همه خوشی‌ها را برای خاطر خدا می‌گذارند و جانشان را به خطر می‌اندازند می‌روند و برمی‌گردند؛ محصول این دو سفر می‌شود 300 جلد کتاب. ما خبر نداریم، ولی خدا می‌داند که ایشان در این سفرها چه اثراتی بیرون از حوزه اسلام گذاشته‌اند.

* قطعاً مؤثر بوده است چون طبق فرمایش خودتان کار مخلصانه، اثر ماندگار خواهد گذاشت. در این زمینه اگر خاطره‌ای از سفرهای خود دارید، بفرمایید.

در سفری که در آفریقای جنوبی بودم، 3 روز ما را به شهر «کیپ‌تاون» که یکی از مهم‌ترین شهرهای آفریقای جنوبی است، ‌بردند. از جمله جاهایی که ما را برای بازدید بردند، یک جنگل بود، که در منتهاالیه بلندی آن، روی تپه، یک حرم با چهار گلدسته و یک ضریح و یک محوطه بزرگ داشت. صاحب قبر، شیخ محمدحسین غیب‌شاه یا غریب‌شاه بود. ایشان همان‌گونه که از اسمش (شیخ محمدحسین غیب‌شاه) هم پیداست، شیعه بوده، و 7 قرن قبل، از هند با کشتی‌های بادی 9هزار کیلومتر مسیر را طی می‌کند و به شهر ژوهانسبورگ آفریقای جنوبی که شهر مهم آن زمان بوده، می‌رود و بدون این‌که اعلام کند شیعه است، به‌عنوان یک عالم اسلامی شروع به تبلیغ اسلام می‌کند. شما فکر کنید او قبلاً در هند، زبان را کاملاً یاد گرفته، چون هندی‌ها خیلی سال است که با آفریقای جنوبی رفت‌وآمد دارند؛ بعد با تخصص در زبان آفریقایی به ژوهانسبورگ می‌رود برای تبلیغ اسلام. ایشان شروع می‌کند حقایق اسلام را به سیاه‌پوستان آفریقایی ارائه می‌دهد و آن‌ها قبول می‌کنند. از سوی دیگر انگلیسی‌ها که آن دوران بر آفریقای جنوبی تسلط داشتند، می‌فهمند که یک مبلغ اسلامی آمده و دارد اسلام را تبلیغ می‌کند؛ لذا او را می‌گیرند، دست و پایش را با طناب می‌بندند. دو هزار کیلومتر ایشان را با دست و پای بسته به کیپ‌تاون می‌آورند و در همین جنگلی که دفن است، می‌اندازند که حیوانات جنگلی او را بخورند! 3 سال بعد همان‌هایی که این‌‌کار را کرده بودند، برای بازدید از کارهایشان به کیپ‌تاون می‌آیند، اما متحیرانه می‌بینند که شیخ محمدحسین غیب‌شاه، مدرسه و حوزه علمیه ساخته، مسجد ساخته و دیگر کار از کار گذشته و گروه زیادی در کیپ تاون به مکتب اهل‌بیت علیهم‌السلام گرایش پیدا کرده‌اند و بعد هم رحلت می‌کند. الان این منطقه، شیعیان باصفایی دارد، که نتایج همان مسئولیت جهانی‌کردن اسلام است. البته یک نفر که نمی‌تواند اسلام را جهانی کند، بلکه حوزه باید بهترین نیروها را پرورش دهد و در عالم پخش کند.

* از مرحوم قمی هم یاد کنیم که به تایلند رفتند.

بله، ایشان پدرش بازرگان و خودش طلبه بوده است. وقتی با پدرش به تایلند می‌رود، به پدرش می‌گوید من به قم برنمی‌گردم چون احساس می‌کنم باید این‌جا بمانم و اسلام را تبلیغ کنم؛ اتفاقاً همین‌طور هم می‌شود و آن‌قدر آن‌جا محبوب می‌شود که تا پست نخست‌وزیری شاه هم بالا می‌رود؛ قبرش هم که الان زیارتگاه است و تاسوعاً و عاشوراً دسته‌ها می‌روند و در صحنش عزاداری می‌کنند. ما باید تحقیقات وسیعی داشته باشیم و اشخاص را شناسایی کنیم که اسلام چگونه به اندونزی رفت؟ چگونه به هند رفت؟ چگونه به مصر، فلسطین و جاهای دیگر رفت؟

حاج شیخ وقتی می‌آید و حوزه قم را تشکیل می‌دهد و حوزه قم جان می‌گیرد، بنا می‌گذارد که یک تعداد طلبه را انتخاب کند که زبان خارجی یاد بگیرند، ‌متأسفانه تاجرانی که سهم امام می‌دادند، حرف ایشان را نمی‌فهمند و می‌گویند ما پول نمی‌دهیم که زبان کفر را در این حوزه یاد این‌و‌آن بدهید!
 
* این‌گونه تلاش‌ها در قرن اخیر چگونه بوده است؟
مرحوم آیةالله‌العظمی حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی قدس‌سره، که یک تحصیل‌کرده نجف بود و آن وقت‌ها می‌گفتند فکر نجفی‌ها بسته است! در حالی‌که این‌گونه نبود. حاج شیخ وقتی می‌آید و حوزه قم را تشکیل می‌دهد و حوزه قم جان می‌گیرد، بنا می‌گذارد که یک تعداد طلبه را انتخاب کند که زبان خارجی یاد بگیرند، ‌متأسفانه تاجرانی که سهم امام می‌دادند، حرف ایشان را نمی‌فهمند و می‌گویند ما پول نمی‌دهیم که زبان کفر را در این حوزه یاد این‌و‌آن بدهید! خوب حاج شیخ اهم و مهم می‌کند و می‌گوید اگر این‌ها قهر کنند و سهم امام را به حوزه قم ندهند، این حوزه پا نمی‌گیرد. لذا با یک دنیا تأثر و تأسف، این فکر را رها می‌کند!

* گویا فضا در زمان مرحوم آیةالله‌العظمی بروجردی قدس‌سره بهتر می‌شود.

بله، بعد از حاج شیخ که یک مقدار بهتر و روشن‌تر شد، اولین کسی‌که در میان مراجع ما در حوزه قم به فکر جهانی‌کردن دین اسلام افتاد، مرحوم آیةالله‌العظمی بروجردی قدس‌سره بود و ایشان این کار را از دو طریق دنبال می‌کرد. یکی از راه تقریب که بنیان‌گذار تفکر تقریب هم بود و مرحوم قمی را به مصر فرستاد. سی‌سال مرحوم قمی در مصر بود و دارالتقریب را اداره می‌کرد که کار آقای بروجردی به وسیله نماینده‌ خود در مصر منتهی به این شد که بزرگ‌ترین مرجع تقلید باسواد آن‌روز اهل تسنن یعنی شیخ شلتوت، فتوا داد که هر اهل‌سنتی می‌تواند در تمام عبادات و معاملاتش به مکتب اهل‌بیت علیهم‌السلام عمل کند. و سند این فتوا اکنون در موزه آستان قدس رضوی موجود است. آیا جهانی‌شدن و جهانی‌کردن غیر از این است؟! یعنی اگر به این فتوا نگاه دقیقی بیندازیم، می‌بینیم که شیخ شلتوت واقعاً به وسیله افکار آیةالله‌العظمی بروجردی زمینه‌ساز آزاد‌شدن تشیع از اسارت تعصبات جاهلی مخالفین شد.

* راه دومی که مرحوم آیةالله‌العظمی بروجردی قدس‌سره دنبال کردند، چه بود؟

کار دوم ایشان، احداث مسجد ‌هامبورگ بود که من دوبار آلمان رفتم و در این مسجد سخنرانی کردم؛ پارسال ایام اعتکاف ماه رجب در این مسجد بودم و عجیب است که مسجد به آن عظمت، از زن و مردِ معتکف پر بود. مرحوم آیةالله‌العظمی بروجردی دستور دادند در بهترین نقطه‌ هامبورگ که مسلمانان بیشتری از جاهای دیگر آلمان در آن‌جا حضور داشتند، یک زمین به هر قیمتی که داشت بخرند؛ کنار دریاچه ‌‌هالستر، زیباترین نقطه، زمین خریدند، سنگ بنای مسجد را گذاشتند و انصافاً تا زنده بودند افراد متخصص به آن‌جا می‌فرستادند. البته بعد از انقلاب هم افرادی که رفتند آدم‌های موثری بودند. این ماجرا را که می‌خواهم بگویم، حاج میرزا حسن نوری تعریف کرد و من در یادداشت‌هایم نوشته‌ام. حاج میرزا حسن نوری از علمای قم و از اطرافیان مرحوم آیةالله‌العظمی بروجردی بود که می‌گفت، در دفتر مسجد ‌هامبورگ، عکس آقای بروجردی را قاب کرده و به دیوار زده بودند؛ ایشان می‌گفت تا جایی‌که من یادم می‌آید، 25 مرد و زن مسیحی آلمانی که آمده بودند ببینند این‌جا چه خبر است، وقتی آن‌ها را به دفتر بردند که چایی یا قهوه به ایشان بدهند، این‌ها فقط با دیدن عکس آقای بروجردی شیعه شدند. یعنی وقتی این چهره و جمال نورانی را دیدند، شیعه شدند. یعنی آخوند شیعه باید یک آخوندی باشد که عکسش هم مسیحی، یهودی و زرتشتی را مسلمان کند، چه برسد به خودش.
* و این اتفاق یعنی جهانی‌کردن اسلام بعد از پیروزی انقلاب چگونه دنبال شده و چه ظرفیت‌هایی ایجاد شده است؟
25 مرد و زن مسیحی آلمانی که آمده بودند مسجد هامبورگ ببینند این‌جا چه خبر است، وقتی آن‌ها را به دفتر بردند که چایی یا قهوه به ایشان بدهند، این‌ها فقط با دیدن عکس آقای بروجردی شیعه شدند. یعنی وقتی این چهره و جمال نورانی را دیدند، شیعه شدند. یعنی آخوند شیعه باید یک آخوندی باشد که عکسش هم مسیحی، یهودی و زرتشتی را مسلمان کند، چه برسد به خودش.
پذیرش طلاب خارجی و آموزش زبان‌های خارجی به برخی از طلبه‌ها کار بسیار عالی بوده است. این‌که ملت‌های دیگر و نیروهای خوب را بیاوریم و تربیت‌شان کنیم که این‌ها سفیر جهانی‌کردن اسلام در دیگر کشورها بشوند، این از برکات بعد از انقلاب است. از سوی دیگر آراسته‌شدن طلاب ایرانی به زبان‌های خارجی هم کار خوبی بوده است، اما آیا این دو کار در برابر صدها ماهواره ضد اسلام، در برابر دو هزار سایت بهائیت، در برابر میلیون‌ها سایت دیگر ضد اسلام، کافی است؟! آیا این مقدار هزینه کافی است؟!

* با توجه به سفرهای متعددی که به نقاط مختلف جهان داشته‌اید، الان وضعیت تبلیغی ما در سطح دنیا را چطور می‌بینید؟

به نظرم، کار ما الان یک به نود و نه است. دشمنان اسلام در تبلیغات خود از شگردهای مختلف استفاده می‌کنند، از متخصصین روان‌شناسی، روان‌کاوی، هنرمندان، سینما و ‌هالیوود و از هرجا که امکان دارد، کمک می‌گیرند و علیه اسلام برنامه می‌سازند که بتواند اثرگذار باشند. حالا ببینیم کاری که الان حوزه دارد انجام می‌دهد و هزینه‌ای که می‌کند برای جهانی‌کردن کافی است؟ ابداً کافی نیست! یعنی ما الان جاذبه یک در مقابل جاذبه 99 داریم، ما باید هزینه سنگینی را بپردازیم! مراجع ما و دولت اسلامی ما، بخش عمده این هزینه را باید حداقل پنجاه برابر الان بپردازند و تا دیر نشده متخصص برای ترویج اسلام در جهان تربیت کنند.

* اگر بخواهیم مصداقی وارد فعالیت‌های شما در عرصه بین‌الملل بشویم، حضور یک روحانی در مجامع علمی، فرهنگی، دینی و حتی در میان عموم مردم در کشورهای مختلف چه تأثیراتی دارد؟ مثلاً امسال که قبل از ماه مبارک رمضان به مالزی رفتید، چطور بود؟

ببینید در مالزی این‌طور که من به دست آوردم، شیعه را به‌عنوان یک بدنه اسلام نمی‌دانند؛ کاری که خدا به من توفیق داد، در سه دانشگاه مالزی با رؤسا و معاونین دانشگاه‌ها ملاقات داشتم؛ با ظرافت توانستم به رؤسا و معاونان این دانشگاه‌ها بقبولانم که شیعه مکتبی الهی است، و به لطف خدا یک سد عظیم علیه تشیع در مالزی را شکستیم.
من حتی با این لباس در نماز جمعه اصلی مالزی یعنی مهم‌ترین مسجد و نمازشان شرکت کردم، با همین لباس در صف اول نماز جمعه کوالالامپور نماز خواندم؛ هم‌چنین با پادشاه مالزی و همین‌طور ماهاتیر محمد ملاقات داشتم. حدود بیست دقیقه هم با امام جمعه‌اش صحبت کردم و به او گفتم، بسیار خوشوقتم که شما در حمد و سوره بسم‌الله را بلند گفتید و در سوره هم بسم‌الله گفتید و بدون دست بسته نماز خواندید؛ به او گفتم بسیار نماز درستی خواندی و نماز خوبی خواندی؛ یعنی این نماز، همان نمازی است که اهل‌بیت علیهم‌السلام می‌خواهند و یک مقدار هم راجع به شیعه با ایشان صحبت کردم. طی مدت حضور در مالزی نزدیک به هفت سخنرانی برای ایرانی‌های مقیم مالزی داشتم که به خواست و لطف خدا به اذعان افراد مقیم، جلسه‌های خوبی بود و می‌گفتند در طول سال به‌جز عاشورا، این‌قدر جمعیت نمی‌آمد. حتی برخی افراد از شهرهای با فاصله هفتاد یا هشتاد کیلومتری می‌آمدند.

* در ملاقات‌هایی که با غیر ایرانی‌ها داشته‌اید، نوع پرسش‌های آن‌ها راجع به مکتب اهل‌بیت علیهم‌السلام در چه حیطه‌ای است و ما برای پاسخ به شبهات احتمالی، به چه علومی باید مجهز باشیم؟

ما باید به عقاید شیعه مسلط باشیم. باید از اصول شیعه و از کتب اصلی شیعه خبر داشته باشیم و از آن‌ها بخواهیم که حداقل ده تا کتاب شیعه مانند المراجعات سیدشرف‌الدین، الغدیر علامه امینی، کتاب‌های ترجمه شده شهید مطهری و این نوع کتاب‌ها را مطالعه کنند؛ یعنی ما باید بلد باشیم چه نوع کتاب‌هایی را به این‌ها ارائه دهیم که ایجاد بحث نکنند.

* چه آفت‌هایی می‌تواند طلبه‌ای را که برای تبلیغ به خارج از کشور می‌رود، تهدید کند؟ و در قم چه کاری باید انجام دهد که از گزند تهدیدها در امان باشد؟

من این را به سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی گفتم، به شما هم عرض می‌کنم و با کمال تواضع به تمام مراجع و مراکزی که دست‌اندرکار فرستادن افراد به خارج هستند عرض می‌کنم. ما باید عالم هنرمند بفرستیم. اگر آخوندی که هنر جذب ندارد، هنر رفاقت ندارد، هنر ارتباط ندارد، بفرستیم، بسیار ضرر دارد و فرستادنش حرام است؛ اگر عالم بی‌هنر بفرستیم، عالمی که اخلاق ندارد، عالمی که چهره جذابی ندارد، عالمی که هنر ارتباط برقرار‌کردن ندارد، عالمی که از کار زود خسته می‌شود، بازهم ضرر دارد.
در ایتالیا که بودم، به من گفتند، یک کسی را فرستاده بودند برای سه‌شب احیاء، یک شبش را که برگزار کرد، مجبور شدیم تعطیلش کنیم. چرا؟ برای این‌که شب نوزدهم، مسائلی را مطرح کرده بود که قابل قبول برای نود درصد پای منبری‌ها نبود. لذا اگر می‌فرستند، ضابطه‌ای بفرستند و رابطه‌ای نفرستند، که والله حرام است. من با کمال تواضع عرض می‌کنم که نمی‌گویم عالم و هنرمندم، اما بی‌هنر هم نیستم. در پاریس با کشیش یک کلیسا ملاقات داشتیم، مریض هم بودم ولی نگذاشتم بفهمد مریض هستم . با این که درد می‌کشیدم، خیلی با نشاط مقابلش نشستم، گفت من سؤالاتی راجع به مکتب اهل‌بیت علیهم‌السلام دارم، کشیش باسوادی بود. به او گفتم مکتب اهل‌بیت علیهم‌السلام بر اساس این چند اصل استوار است: علم، دلیل، محبت، حوصله و صبر و بردباری و حکمت.
چهار ساعتی که با او صحبت کردم و سؤال‌هایش تمام شد، دستش را دو طرف کاناپه گذاشت و هنگام نیم‌خیز‌ شدن گفت: آقای انصاریان! من دارم از روی این کاناپه، شیعه بلند می‌شوم و در دل خودم اسمم، را محمد گذاشتم؛ الان به شما قول قطعی می‌دهم هر کسی از طریق کلیسا در پاریس با من ارتباط داشته است، دارم می‌روم با مکتب اسلام و اهل‌بیت علیهم‌السلام آشنایشان کنم .سه بار من را بغل گرفت و بوسید و تا دم در رفت و دوباره برگشت و من را بغل گرفت و گفت: مثل این‌که قدرت خداحافظی‌کردن با شما را از دست داده‌ام! این نتیجه حوصله و صبر بود؛ لذا مبلغانی را که می‌فرستند، باید خیلی حوصله داشته باشند. از سوی دیگر، به اصول الهی و جریانات کفر جهانی آشنا باشند . یعنی هم آگاه به زمان باشند و هم بدانند چگونه حرف بزنند و چگونه شیعه را ارائه بدهند که مخاطبان بپذیرند.
* باز هم خاطرات این‌چنینی دارید بفرمایید؟
اگر آخوندی که هنر جذب ندارد، هنر رفاقت ندارد، هنر ارتباط ندارد، بفرستیم، بسیار ضرر دارد و فرستادنش حرام است؛ اگر عالم بی‌هنر بفرستیم، عالمی که اخلاق ندارد، عالمی که چهره جذابی ندارد، عالمی که هنر ارتباط برقرار‌کردن ندارد، عالمی که از کار زود خسته می‌شود، بازهم ضرر دارد.
 
در همان سفر، یک فردی استاد برجسته فیزیک هسته‌ای در دانشگاه بود. در جلسه‌ای به من گفت که سی سؤال راجع به دین دارم. گفت من می‌خواستم اسلام را انتخاب کنم، رفتم عربستان، در شهر مدینه 5 عالم را که یک لجنه بودند معرفی کردند، اتفاقاً وقت نهار بود و از آن‌جایی که از زمان تولد تاکنون چپ دست بوده‌ام، قاشق را با دست چپ برداشتم که آن‌ها با عصبانیت و با تلخی گفتند بگذار زمین و با دست راست غذا بخور، شما باید دست چپت را قطع کنی که راست دست بمانی! بعد از آن ماجرا به خودم گفتم من دین نمی‌خواهم! اما حالا آمدم ببینیم شما که پیرو مکتب اهل‌بیت هستی، چه می‌گویی؟ گفتم سی سؤالت را بپرس.
* این سی سؤال را در مدینه هم پرسیده بود؟
همه‌جا پرسیده بود، از الجزایری‌ها پرسیده بود، از دیگران پرسیده بود. سی سؤالش درباره توحید و قیامت و احکام و اخلاق بود. حدود پنج ساعت طول کشید، من سی سؤال او را جواب دادم، بلند شد، ‌بنده را بوسید و گفت: من تشیع را با کمال وجود قبول کردم و من در ملاقات‌های خودم با علمای فرق اسلامی، نمونه تو را ندیدم. چقدر حوصله! چقدر محبت! تو 5 ساعت با کمال محبت و با بردباری و اخلاق من را تحمل کردی. فیلم این دیدار هم موجود است. او شیعه شد و این جالب است که از من پرسید حال که شیعه شدم؛ دعایم مستجاب می‌شود، گفتم بله؛ گفت من یک دعا می‌کنم، ولی می‌دانم خدا این دعا را مستجاب نخواهد کرد!! گفتم خداوند که قدرتش محدود نیست، خدا محبت بی‌نهایت است. گفت من درخواستم خارج از محدوده است! گفت من می‌خواهم از خدا بخواهم آخرین کسی که در دنیا بمیرد تو باشی! تو زنده باشی تا همه بی‌دین‌ها دین‌دار شوند! این مسئولیت عظیم حوزه است که عالم هنرمند بفرستد. یعنی چه عالم بی‌هنر و چه هنرمند بدون علم، هر دو ضرر دارد.

* چطور باید چنین افرادی را تربیت کرد؟
در پاریس با کشیش یک کلیسا ملاقات داشتیم، گفت من سؤالاتی راجع به مکتب اهل‌بیت(ع) دارم، کشیش باسوادی بود. به او گفتم مکتب اهل‌بیت(ع) بر اساس این چند اصل استوار است: علم، دلیل، محبت، حوصله و صبر و بردباری و حکمت. چهار ساعتی که با او صحبت کردم و سؤال‌هایش تمام شد، دستش را دو طرف کاناپه گذاشت و هنگام نیم‌خیز‌ شدن گفت: آقای انصاریان! من دارم از روی این کاناپه، شیعه بلند می‌شوم و در دل خودم اسمم، را محمد گذاشتم
باید برای طلاب کلاس تشکیل دهند و افراد مجرب، تجربیات خودشان را به آن‌ها منتقل کنند. تجربه هم تنها با تدریس حاصل نمی‌شود.
بنابراین، حوزه باید کلاس تشکیل بدهد و به طور فشرده جریانات جهانی را به طلاب انتقال دهد که در جهان چه می‌گذرد و علیه اسلام چه می‌گذرد و ما باید چکار کنیم .لذا کلاس جهان‌شناسی روز، برایمان واجب است.

* برخی معتقدند که با رواج گفتمان انقلاب اسلامی و معرفی مکتب اهل‌بیت علیهم‌السلام به عنوان یک مکتب خردورز و عقلانی، زمینه برای رشد مکتب بیش از هر زمان دیگری فراهم شده، نظر شما چیست؟

الان ببینید اروپا و غرب گناه جدیدی را پیدا نمی‌کند که مرتکب شود! تقریبا لذت گناه عمومی عمرش دارد تمام می‌شود. چون در جستجوی یک تکیه‌گاه است، آن را هنوز پیدا نکرده است. یعنی الان آن حالت جست‌وجو در غرب زنده شده است و تکیه‌گاه باطنی می‌خواهد. وهابیت که قوی‌ترین تبلیغات را در جهان داشت، الان با ساختن طالبان و القاعده، خوشبختانه چهره فرهنگی‌اش کامل شکست خورده است، یعنی دیگر وهابیت نمی‌تواند بگوید اسلام. وقتی وهابیت می‌رود تبلیغ می‌کند به عنوان تروریست شناخته شده است، یعنی اروپا و غرب و آمریکا از اسلامِ وهابیت پس زده است. اما الان ترکیه در غرب دارد جای وهابیت را می‌گیرد و گران‌ترین مساجد را با عالی‌ترین شکل در تمام اروپا می‌سازد. در حالی که ما مسجدسازی نداریم و بعضاً جلساتمان در یک سوله تنگ و تاریک و یا پارکینگ‌ها برگزار می‌شود! این حالت جست‌وجوگری، یک زمینه خیزشی برای تشیع باز می‌کند. یعنی عالی‌ترین فرصت و زمان برای ایران و فرهنگ اهل‌بیت علیهم‌السلام پیدا شده است. اگر ما زودتر اقدام نکنیم، گروندگان به وهابیتی که دارند از وهابیت جدا می‌شوند، این‌ها را به دامن ترکیه خواهیم داد. برای این، حوزه و مراجع باید یک فکر اساسی کنند.

* از سفرتان به ترکیه و خاطرات تبلیغی در آن دیار بگویید.

ترکیه 22 میلیون علوی دارد. می‌دانید که علوی‌ها نماز نمی‌خوانند و روزه نمی‌گیرند و به هیچ چیز از اسلام هم عمل نمی‌کنند!! در حالی که قبلاً شیعه دوازده امامی بودند. قضیه هم از این قرار است که در هجومی که دولت عثمانی به شیعه می‌کند و علمایشان را می‌کشد، اجداد این علوی‌های کنونی همه فرار می‌کنند و یک قرن طول می‌کشد تا آن آتش تعصب عثمانی‌ها فروکش کند و در طول این مدت، این‌ها همه‌چیز را یادشان می‌رود به‌ویژه آن‌که علمایشان هم کشته شده بودند. این‌ها (علوی‌ها) الان آمادگی بسیار عالی دارند برای این‌که ما این‌ها را به تشیعی که پدرانشان داشتند برگردانیم.

* و دولت ترکیه مقابل این روند قرار دارد، یعنی راضی است که علوی‌ها، علوی بمانند اما شیعه نشوند!

البته شیعه خیزش خوبی در ترکیه داشته و مستبصر زیاد داریم. یک جلسه مرا برای مستبصرین دعوت کردند سخنرانی کنم، سالن کاملاً پر شده بود و یک عده ایستاده بودند. اما در خصوص علوی‌ها در ذاتشان نگاه کردیم دیدیم این‌ها عارف‌مسلک هستند، یعنی این مذاق عرفانیت نگذاشته که این 22 میلیون نفر به وهابیت گرایش پیدا کنند چنان‌چه خود اهالی سنی ترکیه هم وهابیت را نپذیرفتند. کتاب عرفان اسلامی این حقیر که 15 جلد است، در حقیقت یک دوره اخلاق اسلامی و یک دوره احکام الهی به زبان عرفان است. من پیشنهاد دادم اگر ما همه این مجموعه و یا خلاصه‌اش را به زبان ترکی استامبولی ترجمه و با رؤسای علویون پیوند برقرار کنیم و این را به علویان برسانیم، امید هست که یک خیزش شدیدی در علویون ترکیه به جانب تشیع عملی برداشته شود ولی خوب این ترجمه نیاز به پول سنگین دارد که اگر خدا برساند می‌توانیم در بخش عظیم از علویون ترکیه نفوذ کنیم.

* در ترکیه با شخصیت‌های دینی اهل سنت مثلا رئیس سازمان دیانت یا بقیه دیدار نداشتید؟
در آن‌جا با مفتی اعظم ترکیه ملاقاتی داشتم که یک ساعت طول کشید و خیلی ملاقات خوبی بود. به مفتی اعظم استامبول گفتم که دوست دارم علت شیعه بودن ما را از ما بپرسد. گفت خودتان بفرمایید.
جلد اول تفسیر فخر رازی را آوردم و باز کردم، در بحث بسم‌الله که فخر رازی می‌گوید: چند مکتب در بسم‌الله فتوا و حکم داده‌اند. رفتم دنبال نماز حضرت علی‌بن ابی‌طالب علیه‌السلام که همراه با پیغمبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم بوده است تا ببینیم ایشان در نماز با بسم‌الله چه‌کار می‌کرده، دیدم علی‌بن ابیطالب علیه‌السلام، بسم‌الله را در تمام نمازهایش می‌خوانده و بلند هم می‌خوانده، من به همان سیره علی نماز می‌خوانم. فخر رازی بعد این جمله را نوشته که، «من اتخذ علیاً امامه فی دینه و دنیاه فقد استمسک بالعروة‌الوثقی». گفتم آقای مفتی! ببینید شما به ما مدرک واقعی دادید که هر که علی را در دین و دنیایش امام خود قرار دهد به ریسمان محکم خدا چنگ زده است. اصلاً مبهوت ماند.

* قطعاً سفر شما به ایتالیا و واتیکان که اخیرا انجام شد با خاطرات خوبی همراه بوده است. نکته‌ای به یاد دارید؟

روز یکشنبه بود و از من خواستند، بعد از سخنرانی کاردینال، در جمع مردم که به کلیسای حضرت مریم ایتالیا آمده بودند، سخنرانی کنم، حدود 40 دقیقه فرهنگ مسیح و مریم را از طریق قرآن و روایات خودمان توضیح دادم و ثابت کردم که در این جهان مکتب اهل‌بیت علیهم‌السلام است که با فرهنگ مسیح و مریم در ارتباط است و این‌هایی که ما داریم شما در کتاب‌های خود ندارید و بعد یک قطعه اخلاقی از حضرت مسیح در سه بخش گفتم، که این‌ها بالای 40 ثانیه کف می‌زدند و این کاردینال جلوی این هزار نفر با من دست داد و خم شد دست من را ببوسد، اجازه ندادم. بعد خودش پشت تریبون رفت و از برخورد و اخلاقم و به نظر خودش از علمم تعریف کرد. و هم‌چنین جلسه‌ای با کاردینال اعظم میلان داشتم. در آن جلسه مقایسه‌ای کردم بین خانواده در اسلام و خانواده در غرب و از هم پاشیده‌شدن خانواده در غرب را گفتم و پایدار بودن نظام خانواده در اسلام را بیان کردم. کتاب نظام خانواده در اسلام من در ایران سی بار چاپ شده و به 7 زبان هم ترجمه شده که ترجمه انگلیسی‌اش را به همین آقای پروفسور، کاردینال کلیسای میلان دادم که فهرستش را نگاه کرد خیلی برایش تعجب‌آور بود.

* در سفر واتیکان، گفت‌وگوی جالبی هم با کاردینال توران رئیس شورای پاپی واتیکان داشته‌اید.
 ماجرای این گفت‌وگو و اتفاقی که بعدها به عنوان خبر در رسانه‌ها منعکس شد، چیست؟
سال 89 در سفر به واتیکان
به کاردینال توران که در دستگاه واتیکان چند مسئولیت دارد، گفتم، کلیسا‌ متکی به مسیح و مریم است یا نمایشگاه است و یا منطقه گردشکری برای گردشگران؟ پرسیدم، نمایشگاه است؟! گفت نه، گفتم محل گردشگری است؟! گفت نه، گفتم معبد است؟ گفت بله، گفتم برای عبادت خدا بنا شده است؟ گفت بله. گفتم در همین کلیساهای واتیکان متوجه شدم که گردشگران جهان و مردمِ خودتان با لباس‌های نامناسب و خانم‌ها و دخترها با دامن‌های کوتاه وارد این کلیساها می‌شوند، اگر این‌جا محل عبادت است این بدن‌های نیمه عریان که شهوات مردان هشتاد ساله را هم تحریک می‌کند و همه را به فکر کار زشت و گناه می‌اندازد برای چیست؟ گفتم تمام مجسمه‌ها و عکس‌هایی که از مریم زدید همه با حجاب است، پس چرا زنان و دختران و ناموستان همه ضد مریم هستند؟ بعد از دو هفته از این گفت‌وگو ما پاریس بودیم، شنیدیم که پاپ دستور اکید داده که تمام بازدیدکنندگانِ کلیساها و دختران و زنان باید با حجاب باشند. در شهر میلان هم که بودیم رفتیم کلیسای اعظم میلان، دیدیم که دم در کلیسا هیچ زن و دختری را نیمه عریان راه نمی‌دهند و کلاه و شنل سرتاسری می‌دهند که کل بدن را بپوشاند و بعد وارد شود.
خوب، این کار یک طلبه شیعه بوده که از قم بلند شده رفته و واتیکان و کاری کرده که پاپ را مجبور به فتوا کرده که حجاب را در معبد رعایت کنند.
از شرکت حضرت‌عالی در این گفت‌وگو ممنونم.

انشاءالله شما هم موفق باشید، مبلغان جهانی اسلام مانند شیخ احمد قمی و... را شناسایی و معرفی نمایید و علاوه بر زنده‌ها، مرده‌ها را هم بنویسید که برای طلبه‌ها بسیار مؤثر است.

گفت‌وگو: حسن صدرایی عارف

  
  
 
قسمت اول 
به گزارش «شیعه نیوز»، مطالعه گفت و گویی که خبرگزاری حوزه با حجت الاسلام شیخ حسین انصاریان انجام داده است را به همه آنهایی که دلشان برای مکتب اهل بیت علیهم السلام و توسعه آن می تپد پیشنهاد می کنیم.

* چه دغدغه‌ای باعث تلاش‌های شما برای تبلیغ دین در کشورهای مختلف جهان شده است؟

فرهنگ الهی از زمان حضرت آدم علیه‌السلام تا روز قیامت، همین یک دین و همین یک فرهنگ بوده است؛ منتها دوره به دوره در زمان پیغمبران، برابر با نیازهای جوامع کامل‌تر شده تا به پیغمبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم رسیده و نبوت به ایشان ختم شده است و برای جهانی کردنش وظیفه داریم. اگر بنشینیم که خودش جهانی شود، چنین اتفاقی نمی‌افتد. 
 
* این وظیفه بر دوش چه کسانی بوده؟

این مسئولیت بسیار عظیم، در درجه اول به دوش پیغمبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم و بعد ائمه اطهار علیهم‌السلام قرار گرفته که اگر به تاریخ اسلام و به روایات بسیار مهم رجوع کنید، می‌بینید که رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم در زمان حیات خودشان جرقه‌ جهانی‌کردن اسلام را زدند و مبلغین را به خارج از مدینه و حوزه اسلام می‌فرستادند.

* مثلاً کجا؟

مثلاً یمن که خیلی نسبت به مدینه دور بوده است؛ ایشان وجود مبارک امیرالمومنین علی علیه‌السلام را در ایام جوانی‌شان به یمن فرستادند. این کارِ پیامبر به این معناست که مبلغ باید جوان و با نشاط باشد و زود خسته نشود، تا بتواند وظیفه تبلیغی خودش را انجام دهد. لذا پیغمبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم، جوان را انتخاب می‌کند اما جوان آگاه را، که این یک درس است برای حوزه‌های ما.
یا زمانی‌که در مکه بودند و اسلام بسیار محدود و دچار انواع حملات مشرکین مکه بود، یک جوان 18 ساله آگاه به قرآن را به مدینه می‌فرستند و انصافاً همین یک نفر اسلام را وارد مدینه کرد و به مدینه آمادگی داد که پیغمبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم و مهاجرین را با کمال اشتیاق قبول کند.
حتی گاهی افرادی که به هر دلیلی به منطقه‌ای دور از حوزه اسلام تبعید شدند، کار تبلیغی‌شان را داشتند. مثل ابوذر که در همان سه‌ماه تبعید در منطقه شامات، تمام همت‌ خود را بر تبلیغ فرهنگ صحیح اسلام گذاشت. لذا تعدادی متدین به دین واقعی اسلام شدند، نه دین سقیفه و نه دین معاویه؛ ابوذر تبعیدش تمام شد و بعد او را به ربذه فرستادند، ولی 1400سال است درختی که ابوذر کاشت در حال ثمردادن است؛ یعنی تمام شیعیان حوزه جبل عامل و منطقه شامات بزرگ، نتیجه کار تبلیغی ابوذر است که به آن‌جا تبعید شد.

برای این‌که ثمرات کار این مرد مجاهد در عرصه اندیشه را بدانیم، یک گوشه‌‌اش را بگویم. همین شرح لمعه‌ای که کتاب درسی حوزه است و توسط شهید اول -از علمای جبل عامل- تألیف شده است، نتیجه ارشادات ابوذر است. برای این‌که بیشتر به این ثمرات پی ببریم، بهترین راه این است که اعیان‌الشیعه مرحوم آیةالله سیدمحسن جبل‌عاملی را مطالعه کنید. آن‌جا مشاهده می‌کنید که از کار ابوذر، هزاران فقیه، اصولی، مؤلف، خطیب و دانشمند به وجود آمده است.
البته جهانی‌شدن و انجام رسالت بین‌المللی اسلام خود، به خود انجام نمی‌گرفته، باید جهانی‌اش می‌کردند و جهانی‌شدن اسلام به نیروهای صالح است. شما ببینید، پیغمبر اکرم‌ صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم شکنجه‌های مکه را می‌پذیرند؛ تبعید‌شدن یاران بسیار با کرامتشان را می‌پذیرند که جعفر‌بن ابی‌طالب به آفریقا تبعید شود و اسلام را به حبشه ببرد. ریشه اسلام در آفریقا مربوط به تبعیدی‌های دوره اول پیغمبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم است، یعنی اسلام ناب را جعفر‌بن ابی‌طالب به آفریقا می‌برد و درختش را آن‌جا می‌کارد و آن درخت کم‌کم ثمر می‌دهد.

اولین کسی‌که در میان مراجع ما در حوزه قم به فکر جهانی‌کردن دین اسلام افتاد، مرحوم آیةالله‌العظمی بروجردی (ره) بود و ایشان این کار را از دو طریق دنبال می‌کرد. یکی از راه تقریب که بنیان‌گذار تفکر تقریب هم بود و مرحوم قمی را به مصر فرستاد. کار دوم ایشان، احداث مسجد ‌هامبورگ بود

* آیا نامه‌های پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم به پادشاهان را هم می‌توان در راستای تبلیغ بین‌المللی اسلام تفسیر کرد؟

بله، پیغمبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم برای جهانی‌کردن اسلام، به سلاطین آن روزگار مانند ایران روم شرقی (ترکیه فعلی) نامه نوشتند، که این هم در راستای جهانی‌کردن اسلام بود.

* تبلیغ بین‌المللیِ اسلام در زمان ائمه علیهم‌السلام چگونه بوده است؟

ائمه طاهرین‌ علیهم‌السلام افرادی را در آفریقا داشتند که این‌ها گاهی از آفریقا به مدینه می‌آمدند و محضر ائمه طاهرین علیهم‌السلام می‌رسیدند؛ این‌ها نشان می‌دهد که ائمه علیهم‌السلام بر جهانی‌کردن اسلام بسیار تأکید داشتند.
حتی در محدودیت‌ها هم نماینده داشتند که به صورت سرّی باهم در ارتباط بودند.