سفارش تبلیغ
صبا ویژن
آن که نخست دست به ستم گشاید فردا پشت دست خاید . [نهج البلاغه]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :11
بازدید دیروز :32
کل بازدید :368008
تعداد کل یاداشته ها : 205
103/2/9
9:42 ص

فرزندان رهبر انقلاب این روزها چه می‌کنند؟


هبر معظم‌ انقلاب دارای 6 فرزند هستند نام دختران‌شان بشری و هدی است و سید مصطفی و سید مجتبی دو تن از فرزندان پسر ایشان 8 سال در جبهه‌های جنگ ایران و عراق حضور داشتند.

به گزارش نامه به نقل از مهر ، مقام معظم رهبری همچون امام راحل فرزندان خود را از فعالیت های سیاسی و اقتصادی مبرا داشته و به ایشان توصیه کرده اند که در کارهای اقتصادی وارد نشوند. حجت‌الاسلام و المسلمین احمد مروی معاون ارتباطات حوزه ای دفتر مقام رهبر معظم انقلاب در این رابطه می گوید: ایشان چهار فرزند پسر دارند که هر چهار نفر، طلبه‌ و معمم هستند و حقیقتاً هم درس می‌خوانند. خوب هم درس می‌خوانند. من با اینها مأنوسم، این توفیق را دارم. اُنسی دارم، نشست داریم، گعده داریم، صحبت می‌کنیم. یک بار ندیده‌ام که اینها راجع به پولی، امکاناتی و چیزهای از این قبیل صحبت بکنند. گویی افرادی معمولی هستند و پدرشان هم یک فرد معمولی است».
وی می گوید: آقازاده‌ها در دفتر مسئولیتی ندارند. فقط در نشر آثار همکاری دارند والاّ هیچ کدام از آقازاده‌ها مسئولیتی ندارند. جایی هم مشغول نیستند. ممحّض در درس و کار طلبگی هستند. درس می‌خوانند و انصافاً هم درسشان خیلی خوب است. خیلی خوب پیشرفت کرده‌اند.

قرآن یادگاری

«علی اصغر صفرخانی» فرمانده واحد «آر. پی. جی» تیپ ذوالفقار لشکر 27 و سپس فرمانده گردان ویژه شهادت بود که صبح روز 10 تیر ماه 1365 بر اثر اصابت ترکش خمپاره به شهادت رسید. پدر شهید، می گوید:«علی اصغر که شهید شد آقای خامنه‌ای با پسرشان آمدند منزل ما. پسر بزرگ ایشان آقا مصطفی، هم رزم علی اصغر بود و زمان شهادت پسرم آقا مصطفی هم آنجا حضور داشته. ایشان از لحظه شهادت علی اصغر تعریف می‌کرد که: ما داشتیم از خط بر می‌گشتیم، گفتم: علی اصغر بیا برویم داخل سنگر. گفت: شما برو من الان می‌آیم. آقا مصطفی گفت: من چند قدم که رفته بودم انفجاری شد و گفتند صفرخانی تیر خورده. رفتم جلو دیدم غرق در خون افتاده و قرآنش هم کنارش افتاده بود. پسر حاج آقا خامنه‌ای به من گفت: راضی باشید من این قرآن را به یادگار بر می‌دارم». سید مصطفی داماد آیت‌الله عزیز الله خوشوقت است که همین چند وقت پیش در مکه به دیدار معبود شتافت.

فعالیت های اقتصادی
درباره فعالیت‌های اقتصادی فرزندان رهبری رسانه‌های بیگانه شایعات زیادی را مطرح کرده اند. حجت الاسلام مروی درباره زندگی مصطفی خامنه ای خاطره ای نقل می کند و می گوید:« آقا مصطفی‌ آقازاده بزرگ آقا‌ همان سال اول ازدواجشان که طلبه‌ قم بودند،‌.‌ خانه‌ای اجاره کرده بودند و مستأجر بودند - الان هم مستأجرند - ما را یک روز برای ناهار دعوت کردند. ما رفتیم منزل ایشان. یک سال از ازدواج ایشان نگذشته بود، ماههای اول ازدواج ایشان بود. ما هم یک گلدان معمولی خریدیم و رفتیم که دست خالی نرویم. من واقعاً‌ تعجب کردم که آیا این خانه، خانه‌ یک تازه‌داماد است؟! حالا نه خانه‌ فرزند رهبر انقلاب و مقام اول کشور، حتّی خانه‌ یک تازه‌داماد هم این نیست. یعنی یک خانه‌ تازه‌داماد، بالاخره یک زرق و برقی دارد؛ تا مدتها این زرق و برق خانه‌ تازه‌داماد و خانه‌ تازه عروس، هست. من توی خانه‌ اینها، واقعاً همان زرق و برق معمولی یک تازه‌داماد و یک تازه عروس را ندیدم. بسیار زندگی معمولی، دوتا فرش ماشینی، آن هم نه سه‌ در چهار‌ چون من دقت داشتم به این چیزها. دور و بر خودم را نگاه می‌کردم. حواسم بود و تا آنجا که می‌توانستم، رصد می‌کردم اوضاع و احوال خانه را‌. دو تا فرش شش متری انداخته بودند، دور خانه هم موکت بود و دو‌ سه تا پشتی ابری معمولی، نه مبلمانی، نه زرق و برقی! زندگی ساده و خوبی در آقازاده‌های ایشان سراغ داریم.»
وی می گوید: آقازاده‌ها در دفتر مسئولیتی ندارند. فقط در نشر آثار همکاری دارند والاّ هیچ کدام از آقازاده‌ها مسئولیتی ندارند. جایی هم مشغول نیستند. ممحّض در درس و کار طلبگی هستند درس می‌خوانند و انصافاً هم درسشان خیلی خوب است. خیلی خوب پیشرفت کرده‌اند. خود آقا مصطفی که الان سطوح عالیه را در قم تدریس می‌کنند. ایشان مکاسب و کفایه در قم تدریس می‌کنند.

ادعاهایی درباره سید مجتبی
سید مجتبی خامنه ای دومین فرزند رهبر معظم انقلاب سابقه حضور در جبهه و عملیات های مختلف را دارد. نام مجتبی خامنه ای بیش از دیگر فرزندان رهبر معظم انقلاب به گوش می خورد. رسانه های بیگانه ادعاهای بی اساس مختلفی درباره او مطرح می کنند. اواخر دی ماه حداد عادل در یک سخنرانی در اصفهان به برخی شایعاتی که درباره دامادش مطرح است پاسخ داد. او با بیان اینکه مسائل مطرح‌ شده درباره فرزند رهبر ایران برای ایجاد بدبینی در میان مردم و فاصله انداختن بین مردم و رهبر ایران بیان می‌شوند گفته بود «بی بی سی در فتنه 88 می‌گفت یک کامیون شمش طلا مربوط به آقا مجتبی خامنه ای می خواسته از مرز خارج شود که ترکیه آن را بازداشت کرده است، یا می گویند آقامجتبی در لندن یک بیمارستان و یک طبقه هتل را گارانتی کرده که بچه اش به دنیا بیاید و یک میلیون پوند پول داده اند، من زندگی آقا مجتبی را از نزدیک دیده ام، مگر من پدر بزرگ آن بچه نیستم که با 500 هزار تومان در یک بیمارستان معمولی تهران به دنیا آمد و دکترش خانم وزیر سابق بهداشت، خانم دستجردی بود،می خواهند القا کنند که آقازاده ها کامیون طلا از مملکت بیرون می برند و بدین سان شان ولایت فقیه را زیر سئوال ببرند».

روایت وصلت
مجتبی خامنه ای داماد غلامعلی حداد عادل است. غلامعلی حدادعادل درباره نحوه شکل گرفتن این وصلت می گوید: «سال 77، خانمی به خانه ما زنگ زده بود و گفته بود که می خواهیم برای خواستگاری خدمت برسیم. خانم ما گفته بود دختر ما در حال حاضر سال چهارم دبیرستان است و می خواهد ادامه تحصیل دهد. ایشان دوباره پرسیده بودند اگر امکان دارد ما بیاییم دخترخانم را ببینیم تا بعد. اما خانم ما قبول نکرده بودند. بعد خانم ما از ایشان پرسیده بودند اصلاً شما خودتان را معرفی کنید. و ایشان هم گفته بودند؛ من خانم مقام معظم رهبری هستم. خانم ما از هول و هراس دوباره سلام علیک کرده بود و گفته بود؛ ما تا حالا به همه پاسخ رد داده ایم. اما شما صبر کنید با آقای دکتر صحبت کنم، بعد شما را خبر می کنم. بعد از صحبت با من قرار بر این شد که آنها بیایند و دخترمان را در مدرسه ببینند که هم دخترمان متوجه نشود و هم اینکه اگر آنها نپسندیدند، لطمه یی به دختر ما نخورد. طبق هماهنگی قبلی، خانم آقا آمدند و در دفتر مدرسه او را دیدند و رفتند. چند روز گذشت و من برای کاری خدمت آقا رفتم. آقا فرمودند؛ خانم استخاره کرده اند، جوابش خوب نبوده است.
یک سال از این قضیه گذشت. مجدداً خانواده آقا تماس گرفتند و گفتند ما می خواهیم برای خواستگاری بیاییم. خانم بنده پرسیده بودند چطور تصمیم تان عوض شده؟ آقا گفته بودند؛ خانم ما به استخاره خیلی اعتقاد دارد و دفعه اول چون خوب نیامده بود، منصرف شدند و خانم آقا هم گفته بودند؛ چون دخترتان دختر محجبه، فرهیخته و خوبی است، دوباره استخاره کردم که خوب آمد و اگر اجازه بدهید، بیاییم».
حداد عادل ادامه می دهد: «بعد از چند روز خدمت آقا رفتیم. آقا فرمودند؛ آقای دکتر، داریم خویش و قوم می شویم. گفتم؛ چطور؟ گفتند؛ خانواده آمدند و پسندیدند و در گفت وگو هم به نتیجه کامل رسیده اند، نظر شما چیست؟ گفتم؛ آقا، اختیار ما دست شماست».
او ادامه می دهد: «آقا فرمودند که، شما، دکتر و استاد دانشگاهید و خانم تان هم همین طور. وضع زندگی شما مناسب است، اما زندگی من این طور نیست. اگر بخواهم تمام زندگی ام را بار کنم، غیر از کتاب هایم یک وانت بار می شود. اینجا هم دو اتاق اندرون و یک اتاق بیرونی است که آقایان و مسوولان در آنجا با من دیدار می کنند. من پول ندارم خانه بخرم. خانه یی اجاره کرده ایم که یک طبقه مصطفی و یک طبقه هم مجتبی زندگی می کنند. شما با دخترت صحبت کن که خیال نکند حالا که عروس رهبر می شود، چیزهایی در ذهنش باشد. ما این طور زندگی می کنیم. اما شما زندگی نسبتاً خوبی دارید. حالا اگر ایشان بخواهد وارد این زندگی شود، کمی مشکل است. مجتبی معمم هم نیست. می خواهد قم برود و درس بخواند و روحانی شود. همه اینها را به او بگو بداند»

حضور در دفتر نشر

سید مسعود فرزند دیگر ایت الله خامنه ای با کمال خرازی وزیر پیشین امور خارجه رابطه خویشاوندی دارد. او داماد آیت الله خرازی نماینده? مردم تهران در مجلس خبرگان رهبری و عضو جامعه مدرسین حوزه علمیه قم است.در بین فرزندان رهبر معظم انقلاب، سید مسعود بیشترین اهتمام را به جمع آوری خاطرات پدر و اداره دفتر حفظ و نشر آثار رهبر معظم انقلاب مشغول است.
حجت‌الاسلام سید میثم خامنه‌ای فرزند چهارم حضرت ایت الله العظمی خامنه ای رهبر معظم انقلاب است. او نیز دانش آموخته حوزه علمیه تهران است و سابقه شرکت در درس خارج آیت‌الله العظمی خامنه‌ای را دارند. سید میثم مشغول تدریس در حوزه علمیه تهران می باشند و با دفتر حفظ و نشر آثار رهبر معظم انقلاب اسلامی همکاری دارند. کوچکترین فرزند آیت‌الله العظمی خامنه‌ای داماد محمود لولاچیان از بازاریان مذهبی تهران است.
دختران مقام معظم رهبری یکی از دختران ایشان همسر فرزند آیت‌الله محمدی گلپایگانی رییس دفتر رهبری است که به لباس روحانیت آراسته است و ضمن تحصیل علم دین در دانشگاه‌های کشور به تدریس متون حقوقی به زبان فرانسه نیز اشتغال دارند، دختر دیگر ایشان همسر فرزند آیت‌الله باقری کنی از علمای تهران است.


  
  

سخنرانی منتشر نشده آیت‌الله آقامجتبی تهرانی درباره شهید صیاد شیرازی

دین و اندیشه - فارس نوشت:

آیت‌الله آقا مجتبی تهرانی پس از شنیدن خبر شهادت صیاد شیرازی گفت: آنچه که موجب تأثر من شد، فقدان یک چهره‌ نورانی است که سال‌ها، پیش روی من در این جلسه شرکت می‏کرد. گاهی هم به من مراجعه می‌کرد و سؤال می‏پرسید.

به مناسبت چهاردهمین سال شهادت امیر سپهبد علی صیاد شیرازی، متن منتشر نشده سخنان مرحوم آیت‌الله آقا مجتبی تهرانی درباره این شهید والام مقام منتشر می‌شود.


«وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْ‏ءٍ مِنَ‏ الْخَوْفِ‏ وَ الْجُوعِ‏ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرین الَّذینَ‏ إِذا أَصابَتْهُمْ‏ مُصیبَةٌ قالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُون‏»؛ (سوره بقره آیات 155 و 156)
آنچه که موجب تأسف و تأثر من شد، فقدان یک چهره‌ نورانی است که سال‌ها پیش‌روی من در این جلسه شرکت می‏کرد. او با دقت تمام گوش می‏کرد و مطالب را هم ثبت و ضبط می‌کرد و گاهی هم به من مراجعه می‌کرد و سؤال می‏پرسید. ما ایشان را از دست دادیم و برای همیشه در دنیا از دیدارش محروم شدم. شهید صیاد شیرازی به عالم ارواح و انوار پیوست و به هدف خلقتش رسید و او «عِنْدَ رَبِّهِمْ‏ یُرْزَقُون‏» است.
طبق موازینی که ما در دست داریم، ارواح نورانی اینها در نشئه برزخ، انقطاع کلی از این عالم ندارند. آنها با آن اموری که مورد علاقه‏شان است یک نوع رابطه برقرار می‌کنند. لذا اگر ادّعا کنم که روح منوّرش با توجه به علاقه شدیدی که به این جلسات داشت، الآن در این جلسه حضور دارد، گزاف نگفته‌ام. دیدگان برزخی من از دیدارش محروم است ولی او شاهد و من مشهود او هستم. در صورتی که در گذشته من شاهد او بودم و او مشهود بود. او شهید است و من محروم. باید این تعبیر را باور کنیم که «عَاشَ‏ سَعِیداً وَ مَاتَ‏ شَهِیدا». (بحار الأنوار، ج‏ 50، ص 215)
این حادثه مرا در یک وادی تفکر فرو برد که چه شده است که دشمنان اسلام نظیر این افراد را هدف قرار می‌دهند؟ من نسبت به تاریخ صدر اسلام در ذهنم یک سیر اجمالی کردم و حوادث نظیر این حادثه را پیش کشیدم و روی آن تأمل کردم. به این نتیجه رسیدم که دلیل اینکه این‌گونه افراد، هدف دشمنان اسلام قرار می‌گیرند این است که اینها افراد مؤثّر و کارآیی در دفاع از حریم اسلام هستند و از طرفی دیگر قابل معامله نیستند و نمی‌شود با اینها معامله کرد. به تعبیر دیگر به هیچ‏وجه قابل خریدن نیستند.
من یک مرور گذرایی بر تاریخ صدر اسلام کردم و دیدم که کسانی هستند که اینها نامشان در تاریخ اسلام به عنوان صحابه پیغمبر ثبت و ضبط شده است، ولی اهل معامله بودند.
مثلاً در زمان معاویه -که شیطان بزرگ آن عصر بود- طلحه‌ها و زبیرها بودند که چه بسا سوابق مصاحبتی زیادی هم با پیغمبر و حتّی امیرالمؤمنین داشتند ولی سرانجام معامله و مبایعه کردند و در باب سوداگری افتادند. البتّه برخی با پول معامله می‌کردند، چه کم و چه زیاد، بعضی هم با پست و مقام از اسلام دست می‌کشیدند. حتّی برخی از آنان حاضر شدند نسبت به بعضی از مسائل اسلامی تحریف کنند و روایاتی را جعل کنند. این مسائلی که من می‏گویم مسائلی کلی است و کسانی که اهل تاریخ و رجال هستند می‏فهمند که من چه می‌گویم.
یک دسته از این افراد نه تنها نسبت احادیث تحریف و جعلیاتی داشتند، حتّی نسبت به آیات می‏خواستند که تحریف ایجاد کنند. یکی از آن افراد «ثمرة ‏بن‏ جندب» است که نام این شخص را به عنوان صحابه‌ای از پیغمبر اکرم می‌نویسند و قضایای او با پیغمبر اکرم در تاریخ هست. همچنین قضایای او با معاویه که او با ثمره وارد معامله‏گری می‏شود که باید در مسائل قرآن تحریف ایجاد کند که به عنوان مثال نعوذبالله آیه‏ای که مصداق بارزش ابن‏ملجم است را به علی (ع) نسبت بدهد و آیه‌ای را که مصداق بارزش علی(ع)‌ و در شأن وی نازل گردیده است که معروف به آیة «لیلة المبیت» است، ‏را به ابن‏ملجم نسبت دهد. «‌وَ مِنَ‏ النَّاسِ‏ مَنْ‏ یُعْجِبُکَ قَوْلُهُ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ یُشْهِدُ اللَّهَ عَلى‏ ما فی‏ قَلْبِهِ وَ هُوَ أَلَدُّ الْخِصامِ وَ إِذا تَوَلَّى‏ سَعى‏ فِی الْأَرْضِ لِیُفْسِدَ فیها وَ یُهْلِکَ الْحَرْثَ وَ النَّسْلَ وَ اللَّهُ لا یُحِبُّ الْفَساد وَ إِذا قیلَ‏ لَهُ‏ اتَّقِ اللَّهَ أَخَذَتْهُ الْعِزَّةُ بِالْإِثْمِ فَحَسْبُهُ جَهَنَّمُ وَ لَبِئْسَ الْمِهاد»؛ از جمله مردم کسانی هستند که از نظر گفتار و چاپلوسی و تملق‌گویی، تو را به شگفت می‌آورند و خدا را گواه می‌گیرند که راست می‌گویند درحالی که دروغ می‌گویند و در عین حال با حق دشمنند و به‌دنبال ضربه زدن به دین الهی‌اند و... مصداق بارز این آیات ابن‌ملجم است که معاویه می‌خواست ثمره بگوید دربار? علی نازل شده است.
معاویه به ثمرة بن‏ جندب می‏گوید که بگو این آیه‌ای که در شأن علی(ع)‌ نازل شده است؛ «وَ مِنَ‏ النَّاسِ‏ مَنْ‏ یَشْری نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ وَ اللَّهُ رَؤُفٌ بِالْعِباد»؛ که مربوط به لیلة ‌المبیت است، درباره ابن‌ملجم است.
ابن‌أبی‌الحدید این قضیه‏ای را که تعریف کردم نقل می‏کند و می‌گوید: زمانی که ثمره می‌خواست دستمزدش را بگیرد، با معاویه سر قیمت بحثش شد. اول معاویه به او می‌گوید که هزار درهم می‌دهم، ثمره می‏گوید که نه خیلی کم است. سپس معاویه می‏گوید که صد هزار درهم و همین‏طور بالا می‏رود 200 هزار و 300 هزار، تا اینکه به 400 هزار درهم می‏رسد و ثمره قبول می‌کند. سپس ثمره به عنوان صحابی پیغمبر در میان مردم می‌آید و حدیث جعل می‌کند.
در تاریخ راجع‌به به درک واصل شدن ثمره، اختلاف وجود دارد که سال 57 بود یا 58 یا 59 یا 60 بود. ولی ابن‏ابی‏الحدید می‌گوید این شخص از آن کسانی بود که در واقعه کربلا هم بود و جزو سپاه عبیدالله‏بن‏ زیاد در لشکر یزید شرکت کرد و و زمانی که حسین(ع) به سمت کربلا می‏آمد، مردم را بر علیه حسین(ع) تحریص می‌کرد. من نمی‏خواهم که تاریخ بگویم، من اهل تاریخ نیستم. فقط برای روشن شدن مطلب می‌گویم که دشمن روی چه عناصری دست می‌گذارد و با آن‌ها معامله می‌کند.
دشمن از این افراد خوفی نداشتند. چرا؟ چون اینها مانعی بر سر راه آنان محسوب نمی‏شدند و انسان‏های معامله‏گری بودند و خلاصه اینکه مبلغ را کم و زیاد می‏کردند و کنار می‏آمدند و سازش می‏کردند. آنها از کسانی بیم دارند که اهل معامله نیستند! اینها را مانع می‌بینند و می‌خواهند که از سر راهشان بردارند. لذا معاویه(لعنت‏الله‏علیه) این خبیث، با حجرها و رُشیدها چه‌ کرد؟! هر کاری کرد، نتوانست که با اینها کنار بیاید. او حاضر بود که همه‏گونه با اینها سازش کند ولی اینها سازش‌گر نبودند. وقتی معاویه حکومت بصره را برای مدت شش ماه به زیاد‏بن‏ ابیه واگذار کرد و او در این مدّت آن‌طور که در تاریخ ثبت شده، 8 هزار شیعه علی(ع) را کشت. امثال حجرها و رشیدها برای دنیاداران مانع بر سر راه اهداف شیطانی این‏ها هستند ولی کسانی مانند ثمرة‏بن جندب، افرادی سازش‏کار هستند و خطری برای دشمن ندارند.
خب در اینجا این مطلب مطرح می‏شود که چرا اینها معامله نمی‌کنند؟ چرا نرمش و سازش نمی‌کنند؟ جواب ساده و همگانی آن این است که در هر معامله‌ای انسان باید کالایی داشته باشد، اگر کسی دستش خالی از کالا باشد، آیا این شخص می‌تواند معامله کند؟ معامله در جایی است که من چیزی داشته باشم تا بتوانم عرضه کنم. حالا ارزان یا گران بفروشم. آیا کسی که چیزی در دست ندارد می‌تواند که معامله کند؟ نه‌اینکه نمی‌تواند، بلکه نمی‌خواهد. اینها کسانی بودند که آنچه را که داشتند، قبلاً پیش‌فروش کرده بودند و دیگر چیزی نداشتند. مثل این است که یک مشتری سراغ جنسی بیاید و بگوید که فلانی این جنس چیست؟ در جواب بگوییم که ما قبلاً این جنس را فروختیم و پولش را هم گرفتیم. اینکه این اشخاص، اهل مبایعه نبودند برای این است که چیزی در دست نداشتند و نمی‌خواستند جنس پیش‌فروش شده خود را به دیگری بدهند.
خداوند در سوره توبه می‏فرماید: «إِنَ‏ اللَّهَ‏ اشْتَرى‏ مِنَ‏ الْمُؤْمِنینَ‏ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ»؛ برخی مؤمنین همه چیزشان را در إزای بهشت به خداوند فروخته‌اند، «یُقاتِلُونَ فی‏ سَبیلِ اللَّهِ فَیَقْتُلُونَ وَ یُقْتَلُونَ»؛ اینها در راه خداوند جهاد می‌کنند، می‌کشند و کشته می‌شوند، «وَعْداً عَلَیْهِ حَقًّا فِی التَّوْراةِ وَ الْإِنْجیلِ وَ الْقُرْآنِ وَ مَنْ أَوْفى‏ بِعَهْدِهِ مِنَ اللَّهِ فَاسْتَبْشِرُوا بِبَیْعِکُمُ الَّذی بایَعْتُمْ بِهِ وَ ذلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظیم»؛ همه چیزشان را پیش فروش کردند و دیگر هیچی ندارند. اهل معامله نیستند چون قبلاً فروختند و به تعبیر ساده، پولش را هم گرفتند. بعد خداوند این اشخاص را توصیف می‌کند، «التَّائِبُونَ‏ الْعابِدُونَ‏ الْحامِدُونَ السَّائِحُونَ الرَّاکِعُونَ السَّاجِدُونَ الْآمِرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّاهُونَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ الْحافِظُونَ لِحُدُودِ اللَّهِ وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنین»؛ اینها سست‌عنصر نیستند، بلکه افرادی پاک‌باخته و صادق هستند که آنچه را که داشتند در طبق اخلاص گذاشتند. تاریخ هم گویای همین مطلب است.
من چند نمونه گفتم که یک مقدار مسائل برای شما روشن‏تر شود. وقتی که به صدر اسلام هم مراجعه کردم همین بوده است و غیر از این هم نباید باشد. این افرادی که در زمره صحابه هستند را مراجعه کنید، در تاریخ هم شده است که اینها همه چیزشان را در طبق اخلاص گذاشته‏ بودند. ‌امّا بعد از پیغمبر اکثر آن افراد معامله کردند. داستان کربلا و این وقایع و حوادث تاریخی، در اسلام گویای همین معنا است.
این‏طور نبود که کفّار از بیرون بیایند و مزاحم مسلمین شوند. اصلاً بعد از آنکه اسلام گسترش پیدا کرد، ما چنین مزاحمت‌هایی را از جانب کفّار نداشتیم. آنچه که بود از داخل بود. یعنی کسانی که بر سر سفره اسلام و نظام اسلامی تغذیه می‌کردند، همان‏ها بودند که مزاحم مسلمین می‏شدند. همان‏ها این ضربه‌ها را می‌زدند. اصحاب علی(علیه‏السلام) در اقلیّت بود. شما ببینید کسانی که در تاریخ مطرح بودند و با این معامله‌گرها درگیر بودند، چه کشیدند؟! «کالجبل الراسخ لا یحرک العواصف»؛ که من تعبیر قرآنی کردم که پیش فروش کرده بودند.
در روایاتی که از علی (علیه‏السلام) نقل شده است که حضرت می‏فرماید: ممکن است برای شما ثمن‌هایی قرار بدهند، اما مواظب باشید که خود را ارزان نفروشید. خودتان را به پول و ریاست نفروشید، مواظب باشید! کسانی که خودشان را می‏فروشند خودفروش هستند. بعضی‌ها خود را به پایین‌تنه می‌فروشند، برخی به پول و برخی به مقام! امّا بدبخت‏تر از همه کسانی هستند که خود را برای دنیای دیگری می‌فروشند؛ مثل ابن‌ملجم.
تو گران‌قیمت هستی. مشتری تو خداست. ارزش تو جنّت است، «إِنَ‏ لِأَنْفُسِکُمْ‏ أَثْمَاناً فَلَا تَبِیعُوهَا إِلَّا بِالْجَنَّة»؛ برای جان‌های شما ثمن‌های مختلفی وجود دارد. هم ریاست، هم پول، همه چیز می‌شود، امّا مواظب باش و خود را جز به بهشت نفروش! «أَلَا إِنَّهُ‏ لَیْسَ‏ لِأَنْفُسِکُمْ‏ ثَمَنٌ‏ إِلَّا الْجَنَّةُ فَلَا تَبِیعُوهَا إِلَّا بِهَا»؛ چقدر زیبا می‌گوید! هان آگاه باش برای جان‌های شما ثمنی جز بهشت نیست، پس آنها را مگر به بهشت نفروشید. خودت را به خدا بفروش. بگذار که مشتریت خدا باشد. بگذار که خداوند تو را بخرد.
ولی چه کنیم که این صحنه‌های دردناک تاریخ که پیش می‌آید، برای همین خودفروشی‌ها است. وقتی مسلم‌بن‌ عقیل می‌آید و وارد کوفه می‏شود نزدیک به 12 هزار نامه به حسین(ع) نوشته و ارسال شده بود. امّا شعار و حرف فراوان است امّا مرد عمل کم است. «یُعجِبک قولهُ»؛ امّا عمل نمی‌کنند.
من در یک قطعه تاریخی دیدم که وقتی عبیدالله (لعنت‏الله‏علیه) وارد کوفه شد، مردم او را نشناختند و مردم خیال کردند که امام حسین (ع) آمده است. ‌غوغایی به پا شد. صورتش را بسته بود. یک نفر رو کرد به او و گفت: ای پسر پیغمبر! ما 40 هزار نفر هستیم که با مسلم بیعت کردیم و همه آماده هستیم. ده‌ها هزار نفر با مسلم بیعت کردند، امّا بعد چه شد؟ وقتی بنا شد معامله که شود، اشراف کوفه را دعوت کرد و برای فریب مردم راه‏های مختلفی را پیش کشید. کار به جایی رسید که وقتی مسلم وارد مسجد کوفه می‏شود و نمازش را می‏خواند و می‏بیند که سی نفر بیشتر همراه او نیستند. مسجد کوفه‌ای که مملو از جمعیت بود. بعد در تاریخ دارد که نماز که تمام شد، خواست بیرون بیاید دید که در صحن مسجد 10 نفر شدند. از در مسجد که بیرون آمد نگاه کرد و دید که یک نفر هم نیست. بحث چه بود؟ همین بود که معامله کردند. هر کسی یک‏طور امتحان می‏شود. «وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْ‏ءٍ مِنَ‏ الْخَوْفِ‏ وَ الْجُوعِ‏ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرین».


  
  

نکته ها

 

 


1. «زهرا» نامی دیگر برای قم در قرن ششم
تعبیر شگفتی در کتاب عجایب الخلوقات طوسی دیدم که نام زهرا را در قرن ششم برای شهر قم آورده است. نمی دانم از کجا آورده اما هرچه هست جالب است. در این عبارت نکات دیگری هم در باره قم هست که جالب توجه است:
قم: شهریست نیکو آنرا زهرا خوانند و شیعیان آنجا کثرتى دارند گویند کى جبریل آن روز کى شهرهاء قوم لوط برگردانید بقم فرو آمد. درین شهر آبى است کى از داء العصال سود دارد. گویند کى عیسى علیه السلم گل را بدان‏ آب سرشت کى در قم بود و مرده را بدان زنده کردى و مرغ را از گل در حرکت آوردى و کبش اسحق از آنجا آوردند و هوایى درست دارد و هیکل شهر بزرگ دارد. در حب على و خاندان غلو کنند، اگر دیگر اصحاب پیغمبر را شتم‏ نکردندى‏ پسندیده بودى. (عجائب المخلوقات و غرائب الموجودات/ طوسی، متن، ص: 260)

 

2. کتاب الاسود چیست؟
ماجرای حزب توده در ایران یکی از ماجراهای پردامنه و پر حاشیه ای است که بخش مهمی از تاریخ ما را از شهریور 1320 تا سال 62 در برداشت گرچه در این سالهای میانی یعنی از حوالی 1334 تا 57 خبری از آن نبود. یکی از وجوه این ماجرا، شکل گیری سازمان افسران حزب توده است که از پس از 28 مرداد مورد تعقیب دستگاه امنیتی شاه قرار گرفتند و تعداد زیادی اعدام و تعدادی هم به حبس های طولانی محکوم شدند. بختیار در سال 34 کتابی با نام «کتاب سیاه»‌ منتشر کرد که در باره سازمان افسران حزب توده بود. این کتاب برای افشای ماهیت این ماجرا بر اساس اعترافات و مسائل دیگر تدوین شده بود.
آنچه جالب است این که، کتاب یاد شده به دستور بختیار به عربی ترجمه شد و عنوان «کتاب الاسود عن منظمات ضباط حزب توده الشیوعی» را به خود گرفت. مقدمه آن شامل یک تقدیمیه است و بعد هم مقدمه خود بختیار حاکم نظامی تهران که عینا هر دو مقدمه در متن فارسی کتاب هم بوده است. این مقدمه در سال 1334 توسط تیمور بختیار نوشته شده است، کسی که خودش جانش را به خاطر زاویه گرفتن از رژیم پهلوی از دست داد و در عراق توسط عوامل وابسته به شاه ترور شد تا همه بدانند وفاداری بیهوده به حکومت ها چه نتیجه ای در بر دارد.
مدتی قبل دوستم جناب آقای مطلبی کاشانی نسخه ای از متن عربی آن را که تاکنون ندیده بودم، به رسم هدیه داد که بنده هم علی الرسم خودم آن را به کتابخانه تخصصی تاریخ سپردم.

 

3. ترجمه عربی شهید جاوید با نام
موج ترجمه آثار اسلامی و ایرانی به عربی و ترکی در چندین نقطه از بلاد دنیای اسلام جریان دارد. در ترکیه، بیشتر آثار صوفیانه فارسی کهن به ترکی ترجمه می شود. این به جز آثار مذهبی است. در عراق، مرکزی در نجف، شماری از آثار تاریخی پژوهشی ایرانی را در سالهای اخیر ترجمه کرده که آقای دکتر نصیر الکعبی هدایت آنها را به عهده دارد و اخیرا ده مورد از آن را برای کتابخانه تاریخ فرستاد. اما در بیروت هم ترجمه آثار ایرانی از طرق گوناگون دنبال می شود. شماری از آثار فکری تولیدی پس از انقلاب در بیروت ترجمه و منتشر می شود که دوستم آقای سبحانی و شماری دیگر آن ماجرا را دنبال می کنند. ناشران شیعی لبنان هم خودشان برخی از آثار را که در جهان عرب شیعی مشتری دارد ترجمه می کنند. این بار که به لبنان رفتم ترجمه کتاب شهید جاوید صالحی نجف آبادی را دیدم که البته به خاطر اهمیت از این کتاب یاد می کنم. دکتر سعد رستم مترجم این کتاب است و سال نشر هم 2013 است و ناشر هم الانتشار العربی که در چاپ آثار مدرن اسلامیات و ادب فعال است. البته پس از سالها دیگر زدن آن حرفها مشکلی ایجاد نمی کند به خصوص که در حال حاضر آن قدر فضای عراق از لحاظ مذهبی باز است که انواع و اقسام کتابها منتشر می شود و خیلی نگرانی هم در میان علما و مراجع ایجاد نمی کند. همین ایام بود که شنیدم اطلس شیعه خود بنده هم که در نجف و توسط همان موسسه مرکز الاکادیمی للابحاث ترجمه شده با کوشش چند ناشر در ایران منتشر شده است.

 

4. آقا محمد پسر شیخ حسن کربلائی
سالها پیش که کتاب تحریم تنباکوی شیخ حسن کربلایی اصفهانی را چاپ کردم شرحی از زندگی ایشان در مقدمه نوشتم و گفتم که ایشان هم مباحثه مرحوم نائینی بوده است. همان جا نوشتم که ایشان پسری داشت که در عراق نمایندگی چرخ خیاطی ژانومه را داشت. چون شیخ حسن کربلایی که مورخ برجسته ای است در جوانی درگذشت، پسرش را مرحوم نائینی که هم بحث او بود، بزرگ کرد. اخیر رساله ای از آثار مرحوم نائینی در فهرست جدید مرعشی (ج 41، ص 228) معرفی شده و در پاورقی جمله ای نوشته که هرچند ناقص است اما به کار آن می آید: در پایان نسخه نوشته است: هذا الکتاب بقلم المرحوم الآقا محمد بن المرحوم العالم الفاضل الشیخ حسن الکربلائی المتوفی فی اواخر ذی الحجة‌الحرام سنة 1331 فی النجف الاشرف و هو شباب و توفی والده المرحوم الشیخ حسن». پیداست که جمله ناقص است یا بد خوانده شده اما به هر حال نشان می دهد که ارتباط میان فرزند شیخ حسن کربلایی با نائینی برقرار بوده است. مرحوم نائینی پس از ماجرای تنباکو و چند سال قبل از مشروطه درگذشت. کتاب تحریم تنباکوی او یک تک نگاری بسیار مهم از یک رخداد تاریخی است که توسط یک روحانی نوشته شده و در تاریخنگاری ایران بسیار مهم است.

 

5. کتابی که مغولان در دجله انداختند و عالمی آن را نجات داد!
در فهرست اخیر مرعشی (41/533) نسخه از سنن ماجه معرفی شده که تاریخ کتابت آن 562 هجری است. در آغاز و پایان کتاب یادداشتهای سودمندی وجود دارد که از همه عجیب تر این جمله است که به این شکل در فهرست آمده است: لقد انتشلت هذا الکتاب ... من دجله بعد ان رماه التتر و ذلک سنة 656 و انا الفقیر الیه تعالی محمد بن احمد بن ابی بکر ابی الفوارس ؟ بن ... » حالا این که چطور می شود نسخه ای که در دجله افتاده نجات داد و تا امروز بماند خود پدیده شگفتی است.

 

6. اخبار ائمه القطعیه
عنوان بخشی از کتاب دستور المنجمین است که به رغم آن که نود سال پیش توسط قزوینی شناخته شده ودر پاورقی های جهانگشا از آن استفاده شده هنوز کسی آن را تصحیح نکرده است. اخیرا جلد چهارم مسائل پاریسیه منتشر شد و آن مقدار از دستور المنجمین از یک نویسنده اسماعیلی را که مرحوم قزوینی خوانده و تصحیح احتمالی کرده را در خود جای داده است. دقیقا معلوم نیست شامل همه آن متن می شود یا بخشی مانده است. بسیاری از کلمات هم احتمالی خوانده شده که برای همین عرض کردم تصحیح احتمالی. این بخش شامل اخبار امامان اسماعیلی است (ص 84 ـ 107) و پس از آن ذیل عنوانی اخبار الائمة القطعیة آمده که مربوط به امام کاظم (ع) تا امام مهدی (ع) است (107 ـ 112) . این بخش برای زندگی امامان شیعه اثنا عشری جالب توجه است. یک صفحه هم اخبار الائمة الزیدیه بوده که قزوینی نیاورده است. جالب است که بعد از آن (ص 113 ـ 120) باز قطعاتی از این کتاب و لابلای آنها توضیحاتی از قزوینی آمده است. (بر اساس آنچه آخر همان متن نوشته شده است). قزوینی این متن را در 20 ماه می 1922 کتابت کرده است.


7. فقه سال اول دبیرستانها از سال 1334 شمسی
کتابهای دینی مدارس دوره شاه قابل بررسی است. به ویژه که برخی از آنها از حیث محتوا جالب توجه است. کتاب «فقه» اثری است که در سال 1334 ش برای سال اول دبیرستان نوشته شده ومؤلف آن سید کمال الدین نوربخش است. اثری است که با یک عکس رنگی از شاه آن هم از دوره جوانی وی آغاز می شود. مقدمه آن جالب است. نوربخش نوشته است که از سال 1323 در برنامه مدارس درس فقه گنجانده شده است. وی می گوید که همان موقع روی این نکته تاکید کرده است که دین نقش مهمی در جامعه دارد اما اکنون پس از پانزده سال، مسوولان دریافته اند که همه اختلافات و آشفتگی ها زاده بی ایمانی است. اشاره وی به ماجراهای حزب توده است و این که بی دینی سبب انحراف جوانان شده است. نتیجه این شده است که به جای یک ساعت برنامه دینی در هفته، به دو ساعت ارتقا یافته و سبب خوشحالی نویسنده شده است. بخش اول کتاب عقاید و بخش دوم احکام است و در ضمن عقاید شرحی از سیره نبوی و امامان هم آمده است. این کتاب چاپ دوم آن است که در سال 1339 افست شده و مقدمه دیگری هم بر آن افزوده شده است.