سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بهترینِ برادران، کسی است که هرگاه او را از دست بدهی، پس از او زندگی را دوست نداشته باشی . [امام علی علیه السلام]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :3
بازدید دیروز :14
کل بازدید :368071
تعداد کل یاداشته ها : 205
103/2/12
2:26 ص
روایت آیت‌الله حق‌شناس از معاشرت با دوست معتاد

خبرگزاری فارس: آیت‌الله حق‌شناس می‌گفت: در برخورد با اشخاص مقداری حساسیت دارم و از بعضی اشخاصی که با من معاشرت دارند توقعات فوق‌العاده دارم! آخر نمی‌شود که من تریاکی نباشم آن وقت رفیقم تریاکی باشد، خب این نمی‌شود آقا جان من!

خبرگزاری فارس: روایت آیت‌الله حق‌شناس از معاشرت با دوست معتاد 

 


به گزارش خبرنگار آیین و اندیشه فارس، توجه به فضایل و رذایل اخلاقی انسان را در موقعیتی قرار می‌دهد که در مسیر الی الله قرار گیرد تا در سایه آن لذت حضور خداوند را در تمام لحظات زندگی‌اش احساس کند، یکی از مسیرهایی که باعث می‌شود اخلاق در دل و جان آدمی نفوذ پیدا کند، نشستن در پای درس اساتید اخلاق است، لذا آنچه که در پیش‌رو دارید سلسله مباحث اخلاقی مرحوم آیت‌الله عبدالکریم حق‌شناس است که در روز 28 دی ماه سال 1367 با موضوع «تأثیر اخلاق در تربیت انسان» در مسجد امین‌الدوله ایراد ‌کردند:

*مراقب مرگ باشید

امیرالمؤمنین(ع) در وصیت هنگام شهادت، حضرت حسن(ع) را مخاطب قرار می‌دهد که حسنم: «وَابک علی خَطِیِئَتِک»؛ بر گناهانت گریه کن! آن حضرت وقتی قضیه ملک الموت را عنوان می‌کند، می‌فرماید: «فَکُنْ مِنْهُ عَلَی حَذَر»؛ همیشه از او بر حذر باش - خدا شاهد است هر وقت من اینجا را می‌خوانم اصلا نمی‌توانم گریه خودم را نگه بدارم - این «وَابک علی خَطِیِئَتِک» را وقتی به امام مجتبی(ع) می‌فرماید، از باب «به در می‌گویم، دیوار! تو گوش کن» است؛ یعنی شما مردم باید مجهز باشید. بابا جان! در قرآن، خطاب: أوَلَمْ نُعَمّرْکُمْ ما یَتَذَکَّرُ فیهِ مَنْ تَذَکَّرَ وَ جاءَکُمُ النَّذیر» که آمده، می‌فرماید خطاب به هجده ساله‌ها است.

بارها عرض کرده‌ام، باز هم می‌گویم: یکی از آقایان اهل علم قم که بسیار متقی و مقدس بود، روزی از بنده حلیت طلبید و گفت من یک قران (ریال) به شما بدهکارم و یک قدری سستی کرده‌ام، از اینکه از شما حلیت بطلبم؛ شما مرا حلال کنید و در ثانی چون حق استادی به گردن من دارید و من باید احترام شما را داشته باشم، یک روز از کنار من عبور کردید و من دیر از جا بلند شدم! می‌ترسم مسئول باشم، ایشان یکی از دهلیزهای قلبش گشاد شده بود، به دکتر شیخ - متخصص قلب- مراجعه کرده بود و ایشان او را لا علاج تشخیص داده بود و گفته بود: شما تا شش ماه دیگر بیشتر زنده نیستی.

غرض عرضم این است پدرش نقل می‌کرد که همین‌طور که دستش در دست من بود، گفت: آقا جان ملک‌الموت آمده است و بعد رو به آن سو کرد و گفت: ای رسل پروردگار شما را به صاحب الزمان با من ارفاق کنید -چون بیشتر به صاحب الزمان(عج) قسم می‌خورد - این کارها مربوط به زمان خاصی نیست؛ همه وقت انسان باید در حال ترصد و مراقبه باشد، آقا جان من!

امیرالمؤمنین(ع) فرمود: «فَاسْتَدْرِکُوا بَقِیَّةَ أیَّامِکُمْ وَاصْبِرُوا لَهَا أنْفُسَکُمْ؛‌فإنَّ بقیَّةَ عُمرِ المَرءِ لا ثَمَنَ لَها»، در هر پستی هستی، هر که هستی؛ متعلمی، معلمی، بزرگی، کوچکی، آقا، خادم، خادمه، بقیه ایامتان را دریابید؛ دریابید باقیمانده عمر خودتان را! بارها این شعر را می‌خوانم که:

از آن برد گنج مرا دزد گیتی/ که در خواب بودم گه پاسبانی

*عمر تنها سرمایه انسان است

وقتی که من از این سرمایه عزیزی که عمر من است باید محافظت کنم و پروردگار را برای من قرار داده است تا با آن تجارت آخر بکنم، هی شیطان از این طرف و آن طرف می‌آید و با اینکه خداوند فرموده: «اِنَّهُ لَکُمْ عَدُوُّ مُبینٌ«؛ او دشمن آشکار شما است، و فرموده: «فَاتَّخِذُوهُ عَدُوًّا»؛ او را دشمن بگیرید؛ اما من روی عدم توجه و غفلت، او را دوست تصور کردم و سرمایه‌ام را به او دادم! متاعی که من رایگان دادم از کف/تو گر می‌توانی مده رایگانی

حالا بنازم آن جوانی را که از حالا متذکر شد و در مقابل این دشمن ایستادگی کرد! «وَاصْبِرُو لَهَا أنْفُسَکُمْ»؛ در لغت آمده که: صَبَرَ فُلانُ نَفْسَهُ عَن کَذا أی حَبَسَها؛ خود را به صبر کردن وا داشت و استقامت کرد.

اگر قدری شما استقامت بفرمایید، کمک می‌آید و شما را بر مخالفت آن امیال نفسانیه یاری می‌کند، «فَإنَّهَا قَلیِلٌ فِی کَثِیرِ الأَیَّامِ الَّتیِ تَکُونُ مِنْکُمْ فِیهَا الْغَفْلَةُ وَالتَّشَاغُلُ عَنِ الْمَوْعِظَةِ»؛‌ خیلی کم است آن ایامی که شما توجه پیدا کرده‌اید و هشیار شده‌‌اید و حالا اینکه برعکس، سال‌ها و روزها و ساعت‌های فراوان از مواعظ غفلت داشته‌اید؛ در بی توجهی به سر می‌بردید و به پند و موعظه بها نمی‌دادید؛ در مدت عمر، ایام هشیاری و توجه شما خیلی کم بوده است.

*مراقب همنشین باید بود

باز اینجا خیلی نظر بنده را جلب کرده، البته همه فرمایشات ایشان نظر را جلب می‌کند. امیر(ع) فرمود: «مُجَالَسَةُ أهْلِ الْهَوَی مَنْسَاةٌ ‌لِلإِیمَانِ ومَحْضَرَةٌ لِلّشَیطان»، خود بنده در برخورد با اشخاص مقداری حساسیت دارم و از بعضی اشخاصی که با من معاشرت دارند توقعات فوق‌العاده دارم! آخر نمی‌شود که من تریاکی نباشم آن وقت رفیقم تریاکی باشد، خب این نمی‌شود آقا جان من! آدم دق می‌کند، از بین می‌رود!

من باز عنوان کنم: حضرت امام مدظله العالی فرموده‌اند این علم اخلاق در رأس همه علوم است، یعنی اگر درکنار آیه‌ محکمه (علم عقاید)، علم تهذیب و اخلاق نباشد، آن علم نتیجه‌ای ندارد و به درد نمی‌خورد؛ همان علم توحید ممکن است به هواپرستی تبدیل بشود، غیبت هم بکند؛ هر گناهی هم ممکن است بکند و علم فلسفه هم بخواند، الهیات بالمعنی الاخص هم بخواند، آن نتیجه ندارد قربانت بروم!

*تأثیر مطالب اخلاقی در تربیت انسان

حالا اخلاق چه تغییری در انسان می‌دهد؟ یک باب از جامع السعادات راجع به این است که آیا مطالب اخلاقی واقعاً انسان را تغییر می‌دهد؟ بله؛ خیلی آقا! ‌بسیار بسیار! حالا بنده به عنوان نمونه این را می‌گویم:

وقتی که برای تحصیل علوم دینی به محضر استاد رسیدم، او که درس می‌گفت، باید یک حدیث برای ما می‌خواند؛ من به استادم گفتم: که این دایی بنده هیچ توجهی به من ندارد- مرحوم دایی بده خیلی متمکّن بود، خوب اول جوانی بود دیگر! -استاد گفت: چه گفتی بابا؟‌ گفتم: هیچی، ایشان پولدار است، اما توجهی به من ندارد.

گفت: این شعبه‌ای است از شعبات محبت دنیا که رسوخ کرده است در قلب تو؛ زود، زود باید این را از قلبت خارج کنی؛ دایی کدام است؟! باید بگویی خدا «کَفّلَ الإلُه بِرزق کُلِّ بَرِیَّة» و از امام زمان(عج) بخواهی، آقا همان طور که طبیب جسمانی معالجه می‌کند، طبیب روحانی هم معالجه می‌کند:

طبیب عشق مسیحا دم است و مشفق لیک/ چون درد در تو نبیند که را دوا بکند

تو باید بیایی دردت را ابراز کنی و دوا بخواهی! چطور یک قدری پوست دستت زبر می‌شود، می‌گویی بروم پیش طبیب پوست، اگر صد یک این، متوجه مقام روحت بودی، چه می‌شد؟ گفت:

گر آنها که من گفتمی کردمی/ نکو سیرت و پارسا بودمی

اما مدتی بعد، چند سالی که ما در مکتب استاد ورزش کردیم، حالا ببینید چه اثری بخشید:‌ یک آقا شیخ رضای علمایی بود و تقریباً قریب نود سال عمرش، گفت: من رفتم پیش دایی شما و شهریه کلانی برای شما قرار گذاشتیم، گفتم: به اجازه چه کسی رفتی؟ - من همان آدم قبلی بودم، حالا این تأثیر مطالب اخلاقی است - روز قیامت در حضور پیغمبر(ص) گریبان ترا خواهم گرفت! گفت بابا من رفتم احسان کردم! گفتم: نه خیر احسان نبود؛ باید بروی به دایی من بگویی اگر تو پول می‌خواهی حواله بده به من! خوب! اگر دایی حواله می‌داد، آیا من دروغ گفته بودم؟ می‌توانستم این حواله را پرداخت کنم؟ البته! روی قوه قلب و توجه به مقام مقدس امام زمان!

گفتم: توبه‌ات این طور است که باید بروی به دایی بگویی که ایشان گفت: من، به پول احتیاج ضروری ندارم و اگر تو پول می‌خواهی، باید به من مراجعه کنی و الا، اگر نروی و اینها را به دایی‌ام نگویی، من از سر تقصیر تو نمی‌گذرم! ببینید مطالب اخلاقی چه می‌کند؟ من همان بودم که متوقع بودم! خوب! من می‌خواهم رفقای خودم را در کمال استغنا ببینم؛ مگر کسی می‌توانست بفهمد که من پول دارم یا ندارم؟! کسی جرأت نداشت این سؤال را بکند! غرض اینکه داداش جان! «مَن استَغنی أغناهُ اللهُ»، هر کس که استغناء ورزید، خداوند او را بی‌نیاز می‌کند. البته پروردگار شما را امتحان می‌کند و دلم می‌خواهد رفقای من هم همین‌طور باشند؛ اما اگر برخلاف این باشند، وای به حال من! پس بناءً علی هذا توجه داشته باشیم که مطالب اخلاقی این‌قدر تاثیر دارد.

*همنشین بد انسان را به غفلت می‌اندازد

حضرت امیر(ع) فرمود: «مُجَالَسَةُ أهْلِ الْهَوَی مَنْسَاةٌ لِلإیمَانِ»؛ کسی از همین دانش‌آموزها و دانشجوها در زمان پهلوی مدرسه می‌رفت، به من گفت: آقا وقتی من اینجا می‌آیم، اصلاً تا مدتی یاد بهشت و قیامت هستم؛‌ اما همین‌طور که پا در دبیرستان می‌گذارم و با این ابناء نوع معاشرت می‌کنم، اصلاً بهشت و قیامت و ماوراء الطبیعه را فراموش می‌کنم؛ «مُجَالَسَةُ أهْلِ الْهَوَی مَنْسَاةٌ لِلإیمَانِ» ؛ با اینها مجالست نکنید؛ سلامی و والسلام و اگر توانستی و قدرت داشتی آن‌ها را به این طرف  و به سوی خدا می‌کشی و اگر نه رهایشان می‌کنید.

حضرت می‌فرمایند: «قَدْ ألْزَمَ نَفْسَهُ الْعَدْلَ، فَکَانَ أوَّلَ عَدْلِهِ نَفْیُ الْهَوی عَنْ نَفْسِهِ یصفُ الحقَّ ویعمَلُ به»؛ ‌اول کاری که اهل ایمان می‌کند این است که امیال نفسانی‌اش را بر طبق خواسته پروردگار قرار بدهد.

همین دیشب به یکی از رفقا گفتم: وقتی دوران دیدار حضرت خضر(ع) با حضرت موسی(ع) تمام شد و می‌خواستند جدا بشوند، حضرت موسی گفت:‌ مرا نصیحتی بکنید، خضر فرمود: «اعْرِفِ الدُّنْیَا وَانْبِذْهَا وَرَاءَکَ فَإنَّهَا لَیْسَتْ لَکَ بِدَارِ وَلا لَکَ فِیهَا مَحَلُّ قَرَارٍ وَإنَّهَا جُعِلَتّ بُلْغَةً لِلْعبَادِ لِیَتَزَوَّدُوا مِنْهَا لِلْمَعَاد»؛ ‌این یکی، یعنی دنیا قابلیت ندارد که نظر استقلالی به آن متوجه بکنیم، بعد گفت: «یَا مُوسَی تَعَلَّمْ مَا تَعَلَّمُ لِتَعْمَلَ بِهِ وَلا تَعَلَّمْ لِتُحَدِّثَ بِه»؛ علم را یاد بگیر برای اینکه در خودت پیاده بکنی نه اینکه آن را برای مردم نقل بکنی.

این منبر فقط برای یاد گرفتن که نیست داداش جان! باید اینها را عمل بکنی، اگر عمل نکنی و یاد بگیری، از ساحت اقدس پروردگار دوری!

*تأثیر عمل صحیح بر انسان

فرمود: «وَابک عَلَی خَطِیئَتِک»؛ حسنم به گناهت گریه کن؛ این گریه گناهان را از بین می‌برد، این گریه‌ها باطنش شادی است؛ وقتی انسان سیر تکامل عملی می‌کند، حظ می‌کند، لذت معنوی می‌برد. کسی که «یَصِفُ الْحَقَّ وَیَعْمَلُ بِهِ»؛‌ حق را می‌گوید و به آن عمل می‌کند، وقتی عمل می‌کند، وزانتی در خودش حس می‌کند و وقتی که گناه می‌کند یک سبکی و بی‌ارزشی در خودش حس می‌کند.

«لا یَدَعُ لِلْخَیْرِ غَایَةً إلاَّ أمَّها وَلا مَظَنَّةً إلاَّ قَصَدَهَا» - این خیلی برای بنده تأسف‌آور بود - مؤمن، همین که جایی این مظنه باشد که خدا در آن است می‌رود، رسول اکرم(ص) فرمودند: می‌بینم کسانی به تمام اغصان (شاخه‌ها) شجره طوبا چنگ می‌زنند؛ تصدق می‌دهد، نماز جماعت می‌خواند، درس می‌خواند، اطاعت پدر و مادر می کند، خدمت و پذیرایی پدر و مادر می‌کند، دلجویی از فقرا می‌کند و .. حضرت می‌فرماید: «لا یَدَعُ لِلْخَیْرِ غَایَةً إلاَّ أمَّها»؛ ببینید «خیر» یک عنوان کلی است و مصادیقی دارد، افرادی دارد؛ می‌فرماید هر جا فردی باشد که این عنوان «خیر» بر او منطبق باشد، مؤمن به سراغش می‌رود؛ آیا من و شما این طور هستیم؟

اگر مردی برون آی و سفر کن/هر‌آنچه پیشت آید زان گذر کن

خلیل آسا برو حق را طلب کن/ شبی را روز و روزی را به شب کن

دهد حق مر تو را هرچ آن تو خواهی/ نمایندت همه اشیا کماهی

*امتحانات الهی باعث پیشرفت انسان است

در کتاب بعضی از بزرگان دیدم که فرمودند: اگر بخواهی به اسرار عالم واقف بشوی، باید حوادث دهر تو را متوقف نکند، هی امتحانات پیش می‌‌آید و باید امتحان بدهی داداش جان! «إنّ ‌الله یُجَرِّبُ الْعَبْدَ الصّالح بالمِحَنِ و البَلاءِ کما یُجَرِّبُ الذّهبَ بالنّارِ» بدون امتحان نمی‌شود، باید مقامت بالا برود، جان دلم!، هی مریضی، بی‌پولی، شئون دنیا را نداشتن، غصه خوردن، اگر بخواهی که از اسرار عالم برخوردارت کنند، «نمایندت همه اشیا کماهی»، باید امتحان‌ها بدهی؛ تا علم حقیقی را در قلبت القا کنند آقا جان من! اما این در صورتی است که حوادث و موضوعات دهر شما را متوقف نکند، اگر اینجا واقف شدی، در این موضوع یا آن موضوع ایستادی، به آن سرّ واقف نخواهی شد، از آن اسرار وقتی واقف خواهی شد که این حادثه و آن حادثه تو را متوقف نکند.