سفارش تبلیغ
صبا ویژن
جستجوی دانش، برتر از عبادت است .خداوند فرموده است : «از میان بندگان خداوند، تنها دانایان از خدا بیم دارند» . [امام علی علیه السلام]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :10
بازدید دیروز :10
کل بازدید :367975
تعداد کل یاداشته ها : 205
103/2/8
1:2 ع

حوزه، شاخص‌ها و ارزش‌ها

حالا با توجه به مضامین این دعاها، این نکته را می‌خواستم اشاره کنم که گاهی آدم یک چیزی دارد، ولی ارزشش را نمی‌داند. باز هم یک مثال واضح‌تر عرض کنم. در بحث حجیت خبر واحد در علم اصول روایتی نقل می‌کنند که علما به آن استناد می‌کنند و می‌گویند وثاقت معیار قبول روایت است.  روای در آن روایت از حضرت سؤال می‌کند: «قُلْتُ لَا أَکَادُ أَصِلُ إِلَیْکَ أَسْأَلُکَ- عَنْ کُلِّ مَا أَحْتَاجُ إِلَیْهِ مِنْ مَعَالِمِ دِینِی- أَ فَیُونُسُ بْنُ عَبْدِ الرَّحْمَنِ ثِقَةٌ- آخُذُ عَنْهُ مَا أَحْتَاجُ إِلَیْهِ مِنْ مَعَالِمِ دِینِی فَقَالَ نَعَمْ.»؛ یعنی می گوید آیا یونس آدم مورد اعتمادی هست که من مطالب دینم را از او بگیریم؟ حضرت می‌فرماید: بله..این یونس بن عبدالرحمان یکی از اصحاب امام کاظم (ع) و امام رضا (ع) است و درباره‌اش داستانی وجود دارد که در روایات آمده‌است. داستان از این قرار است که امام کاظم (ع) مدت‌ها در زندان بودند و نمی توانستند امور شیعه را به طور مستقیم تصدی کنند. به همین جهت وکلایی داشتند که آن‌ها امور شیعه را می‌چرخاندند. بعد از شهادت امام کاظم (ع)، پول‌ها، کنیزها، غلام‌ها و امکانات زیادی که مربوط به شیعه بود، در اختیار وکلای حضرت بود. این‌ها در واقع وجوهات بودند. وکلای امام جلسه‌ای گذاشتند و گفتند اگر ما اعلام کنیم که امام به شهادت رسیده‌است، موظفیم که این اموال را به امام بعدی واگذار کنیم؛ چون اینها اموال مربوط به شأن ولایت است و به امام بعدی می‌رسد، بنابراین تصمیم گرفتند بگویند امام کاظم زنده است و شهید نشده‌ و غایب شده‌است و امام منتظر همین امام کاظم(ع) است. عده‌ای که این حرف را زدند از مشاهیر اصحاب امام کاظم (ع) بودند. آدم‌های معمولی نبودند؛ مثل علی بن ابی حمزه بطائنی که رئیس واقفیه محسوب می‌شود و بعد هم فرقه‌ای در شیعه درست شد به نام واقفیه. در آن جلسه یونس بن عبدالرحمان هم بود و با تصمیم آن‌ها مخالفت کرد. آن‌ها گفتند اکثریت نظرمان این است، شما هم باید اطاعت کنی. گفت من نمی‌توانم دینم را بازیچه‌ی دست شما قرار بدهم. گفتند حسابت را می‌رسیم. یونس بن عبدالرحمان فکر کرد که این‌ها می‌خواهند او را بکشند. گفت بکشید، در این صورت برای دفاع از حق شهید می‌شوم. گفتند نه، نمی‌کشیم، ولی یک بلایی بر سرت می‌آوریم که روزی صد بار دعا کنی که ای کاش بمیری. کاری که این‌ها کردند این بود که یونس بن عبدالرحمان را در بین شیعه بد نام کردند، آن‌قدر علیه یونس صحبت کردند که مردم می آمدند و سؤال می‌کردند آیا یونس  قابل اعتماد هست که ما مطالب دین را از او بگیریم؟ و آن روایاتی که در بحث خبر واحد آمده ناظر به همین جریان است. بعد همین  جناب یونس داستان دیگری دارد. یک روز خدمت امام رضا (ع) بود، دو نفر به دیدن امام رضا (ع) آمدند. حضرت به یونس فرمود، تو برو اتاق پشتی این‌ها تو را نبینند. آن دو نفر علیه یونس در نزد امام رضا (ع) صحبت کردند. وقتی رفتند، امام (ع) به جناب یونس فرمود: بیا بیرون یونس. با چشمان گریان آمد بیرون و گفت آقا این‌هایی که دارند این چیزها را به من می‌گویند، دوستان صمیمی من هستند، مرا می‌شناسند و این طور می‌گویند، بقیه چه می‌گویند!؟ حضرت فرمود ای یونس اگر یک جواهر گران قیمتی در دستت باشد و همه عالم بگویند این یک تکه آجر بی ارزش است، آیا این گوهر ارزشش را از دست می‌دهد؟ یونس گفت نه. حضرت فرمود تو چرا غصه می‌خوری؟ وقتی امام زمان تو، از تو راضی است، هر چه می‌خواهند، بگویند. چه اهمیتی دارد؟[8] این مقدمات برای آن بود که این نکته عرض کنم که گاهی یک گوهر در دست ما است، دیگران می‌گویند به درد نمی خورد، ما هم می‌گوییم راست می‌گویند و آن را آآاآدور می‌ندازیم و وقتی می‌فهمیم چه چیز گرانبهایی را از دست داده‌ایم که دیگر نمی‌توانیم آن را پیداکنیم. مثلاً همین جوانی مانند یک گوهر در دست شما است. می‌‌گویند این جوانی را استفاده کن، توجه نمی‌کنیم. بعد از پیری می‌گوییم حیف شد، جوانی رفت. صحت و سلامت یک گوهر است، وقتی از دست، رفت می‌گوییم حیف شد. فرصت، فراغت، الآن شما همه‌ی این‌ها را دارید. این گوهرها الآن در دست شما است. یک گوهر خیلی خیلی مهم‌تری هم دارید و آن، خودِ حوزه‌ی علمیه است. قدر این گوهر را فقط وقتی می‌فهمید که از آن خارج شوید. آن موقع می‌فهمید که عجب چیزی بود و ما آن را از دست دادیم. این حوزه یک شاخص‌هایی داشته که اگر آن‌ها را از دست بدهد، دیگر حوزه نیست. حوزه این نیست که ما درس دین بخوانیم، درس دین را در دانشگاه هم می‌خوانند، در مراکز دین شناسی غرب هم می‌خوانند، یهودی‌ها و مسیحی‌ها هم در زمینه‌ی اسلام تحقیق می‌کنند. بعضی از تحقیقات‌شان از ما هم بهتر و خیلی خیلی فنی‌تر است، اما این‌ها حوزه نیست. گمان نکنید حوزه فقط جایی است که در آنجا درس دین، اسلام و مکتب اهل بیت (ع) خواند می‌شود. حوزه مجموعه‌ای از شاخص‌ها داشته و دارد که اگر آن‌ها را از دست داد، دیگر حوزه نیست. دوستان احتمالاً می‌دانند که من یک سابقه دانشگاهی اندکی دارم. این را عرض کردم تا حرف‌های بنده حمل بر تعصب نشود، بلکه بدانید این یک تحلیل و بیان یک واقعیت است، شعار نمی‌دهم. ببینید جوهر حوزه با جوهر دانشگاه فرق دارد، نه فقط اینکه آنجا فیزیک و ریاضی می‌خوانند و اینجا فقه و اصول می‌خوانند. اگر در آنجا هم این فقه و اصول را بخوانی، بازهم دانشگاه است. مهم شاخص‌ها است. با فلان شاخص دانشگاه است و با یک شاخص دیگری حوزه است. یکی از شاخص‌ها در حوزه آن است که علم بر اساس مفاهیم برگرفته از اسلام و اهل بیت ارزش ذاتی دارد؛ چنانکه خدای متعال می‌فرماید: «قُلْ هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَ الَّذِینَ لاَ یَعْلَمُونَ» [9] این در حقیقت ارجاع به وجدان ما است که آیا «یعلمون» با «لایعلمون» یکی هستند؟ معلوم است که مساوی نیستند. علم از نظر فرهنگ دینی این است، ولی در دانشگاه به معنای جدیدش در تمدن غرب ـ نه آن چیزی که در گذشته و یا سنت غرب بوده که از حوزه‌ها گرفته بودند ـ یک کالای اقتصادی است، ابزار و مصدر ثروت است. در نتیجه نگاه دانشگاه به علم، مانند نگاه به کالا است. در دانشگاه همه چیز با  محاسبه‌ی اقتصادی همراه است؛ مثلاً می‌خواهند یک رشته را راه‌اندازی کنند، نگاه می‌کنند این رشته چقدر درآمد برای دانشگاه دارد و چقدر هزینه. اگر میزان هزینه و درآمد به گونه‌ای باشد که بتواند درآمدی کسب کرد، راه‌اندازی می‌کنند و گرنه آن رشته را تأسیس نمی‌کنند. همین طور کسی که می‌خواهد در دانشگاه درس بخواند، محاسبه اقتصادی می‌کند که من چهار سال وقتم را می‌گذارم و مثلاً ده میلیون هزینه می‌کنم، در حالی اگر این مدت را در بازار، کار اقتصادی می‌کردم؛ مثلاً بیست میلیون تومان درمی‌آوردم که با آن ده میلیون می‌شود سی میلیون تومان. بعد مقایسه می‌کند حالا که من سی میلیون تومان هزینه کردم، الآن بعد از رفتن به دانشگاه هشتاد میلیون درآمد دارم، در حالی که اگر دانشگاه نمی‌رفتم، فقط همان بیست میلیون تومان درآمد را داشتم . پس شصت میلیون اضافه درآمد دارم. برای همین است که در محیط غربی آنجایی که فرد می‌بیند اگر وارد دانشگاه شود، درآمدش بعد از دانشگاه دندان گیر نیست،  وارد دانشگاه نمی‌شود. جالب است که دانشگاه‌های آن‌ها کنکور ندارد و هر کسی بخواهد وارد می‌شود، ولی این‌طور نیست که همه بروند، نه آن‌ها محاسبه می‌کنند اگر می ارزد می‌روند؛ البته در ایران چون تصور می‌شود که تنها راه دستیابی به شغل، تحصیلات دانشگاهی است، همه دنبال این هستند که به دانشگاه بروند و خانواده‌ها هم به خاطر یک سری تبلیغات، همین تصور را دارند. آن وقت در آن فضا معنا دارد فرد بگوید که وقتی من تحصیل کردم و حالا یک کاری انجام می‌دهم، پس باید به من پول بدهید. ببینید در فرهنگ متعارف دانشگاهی این است. ممکن است یک دانشجویی درس خوانده باشد، اصلاً هم این محاسبات را نداشته باشد. ممکن است اساتید برجسته‌ای در دانشگاه باشند، اصلاً چنین فکری نداشته باشند. همچنان که شاید کسی به حوزه بیاید و دنبال محاسبات اقتصادی باشد. من به اشخاص کاری ندارم. خودِ سیستم حوزه و دانشگاه به معنای مدرنش را می‌گویم. درست نقطه‌ی مقابل این نگاه، نگاه حوزه است. در حوزه، علم خودش ارزش است. آیه نفر  می‌گوید چرا یک عده از شما نمی‌روید تا علم یاد بگیرید. بعد طلبه علم  را یاد گرفت می‌گوید زکات العلم نشره، اصلاً واجب است که بروی درس بدهی، به دیگران هم یاد بدهی، سخنرانی کنی. بعد هم می‌گوید، کسی حق ندارد با علمش نون در بیاورد، این کار، ضد ارزش است. اصلاً مرحوم کلینی در کافی بابی گذاشته با عنوان استیکال بالعلم، روایاتش را ببینید. چه تعابیر تندی آنجا است، بله این سؤال هست که پس طلبه چگونه زندگیش را بگذراند. پاسخ این است که این در فرهنگ اسلامی پیش‌بینی شده‌است. وقتی طلبه با این نگاه درس دین می‌خواند، در حقیقت به یک واجبی عمل می‌کند و چون طوری درس می‌خواند که نمی‌تواند زندگیش را اراده کند، در مقابل آن‌هایی که کار اقتصادی می‌کنند، باید وجوهات‌شان را بدهند و بخشی از این وجوهات باید برای معیشت طلاب مصرف شود. استاد حوزه هم همین‌طور است؛ یعنی برای تدریسش بنا نیست پول بگیرد، اما چون برای اینکه بالاخره در حوزه کار علمی می‌کند و با وجود این کار علمی، امکان کار اقتصادی ندارد،  باید مورد حمایت قرار گیرد. حال با این خصوصیاتی که حوزه دارد اگر در همین مدارس حوزه درس بخوانیم، ولی  نگاه‌مان این باشد که چهار سال اینجا درس بخوانیم و بعد برویم فلان جا حقوق‌مان فلان اندازه خواهد شد، در حقیقت در حوزه نیستیم، درس حوزوی نمی‌خوانیم؛ چون حوزه این مکان فیزیکی(مدرسه) نیست، بلکه حوزه یک ذی، یک روش، یک منش و یک نوع تفکر است. اگر آن تفکر نباشد، اینجا هم حوزه نیست. اسمش را بگذارید حوزه، اسم که اثری ندارد. اگر به هندوانه بگویند خیار، ماهیتش عوض می‌شود؟ متأسفانه بعضی از اتفاقاتی که در طول این دهه‌های اخیر در حوزه افتاده‌است که این نگرانی را دائم در ما تشدید می‌کند که حوزه از درون دارد استحاله می‌شود. من خودم  چون از نزدیک در جریان مسائل بوده‌م، همیشه این نگرانی را داشته‌ام. اگر این روند ادامه پیدا کند، فقط اسم حوزه باقی می‌ماند، ولی دیگر این، حوزه با آن شاخص‌ها که گفتم، نیست. یکی از آن شاخص‌ها  آزادی است که به عنوان یک عنصر اساسی در ساختار آموزشی حوزه مطرح بوده‌است، آزادی در تدریس،ساعت درس، انتخاب استاد، انتخاب هم‌مباحثه، موضوع درس؛ البته این آزادی وقتی خیلی گسترش پیدا کند، می‌تواند به بی‌نظمی تبدیل شود و نوعی  آنارشیسم را در پی داشته باشد؛ یعنی همه چیز به هم بریزد  و دیگر هیچ چیز حساب و کتاب نداشته باشد. اما همین آزادی اگر به طور غیر محسوس مدیریت شود، می‌تواند یکی از مهم‌ترین شاخص‌های رشد و بالندگی حوزه باشد. در همان سیستم آزاد با توجه به مجموع شاخص‌هایی که خودِ حوزه داشته، سیستم خودش، خودش را کنترل می‌کند. نمونه‌ی این سیستم الآن، در دروس سطوح عالی وجود دارد. چند سال پیش یک سؤال جدی برای‌مان پیش آمد که مبادا چون در ظاهر، درس‌ها هیچ نظام خاصی ندارند،  مشکلاتی برای حوزه پدید بیاورد؛ مثلاً استادی تصمیم می‌گیرد کفایه بگوید، یکی دیگر  می‌خواهد مکاسب درس بدهد، آن دیگری تصمیم می‌گیرد رسائل بگوید، یکی ابتدای رسائل را درس می‌دهد، یکی وسط و دیگری آخر رسائل را می‌گوید. گمان کردیم با این روند باید در یک برهه‌ای در برخی از درس‌ها با استادان زیادی مواجه شویم و در مقابل، شاگردان کمی باشند یا  در برخی دورس استاد کم داشته باشیم، ولی شاگردان زیادی باشند. به همین جهت تصمیم گرفتیم  این وضعیت را سامان بدهیم. ‌قبل از اینکه بخواهیم برای ساماندهی برنامه‌ریزی کنیم، یک تیم از مدرسین حوزه را مأمور کردیم تا بر اساس آمار و داده‌هایی که در مدارس آزاد داریم، وضعیت سه سال تحصیلی حوزه در مقطع سطح عالی را بررسی و تحلیل کنند تا معلوم شود که مشکل چه مقدار است. این تیم بعد از این بررسی و تحلیل به نتیجه‌ی خیلی جالبی رسیدند که اصلاً باور نمی‌کردیم. نتیجه این بود که عرضه و تقاضای شاگرد و استاد در این سیستم آزاد که در حوزه وجود دارد، خودش به تعادل می‌رسد؛ یعنی وقتی شاگردان زیادی تقاضای برقراری یک درس را دارند، استاد در آن درس زیاد می‌شوند و وقتی شاگرد در درسی کم می‌شود، در بخش عرضه‌ی ‌سیستم، استاد هم در آن درس کم می‌شود و تعدادی از ایشان آن درس را تعطیل می‌کنند و درسی برقرار می‌کنند که شاگردان بیشتری تقاضای آن را دارند .  تنها چیزی که این سیستم آزاد در حوزه را حفظ می‌کند، التزام‌های اخلاقی است که افراد به لحاظ شخصی دارند. من یک مثال بزنم قدرت سیستم را بهتر درک کنید. ببینید من یک دوره‌ی کوتاه در دانشگاه صنعتی شریف درس خواندم. در آن زمان 4000 نفر در دانشگاه بودند که 2000 نفر از آن‌ها انشجو و استاد بودند و فقط 2000 نفر پرسنل بودند که این 2000 دانشجو و استاد را اداره می‌کردند! اما شما ببینید در همین مدرسه آیت الله گلپایگانی ـ رحمة الله علیه‌ـ که بیشترین درس‌های آزاد در آنجا برگزار می‌شود و روزانه شاید ده هزار نفر طلبه و 300، 400 نفر استاد حضور دارند، کل تشکیلات این مدرسه توسط دو یا سه خادم و یک مدیر اداره می‌شود که آن مدیر هم در روز چند ساعت می‌آید و خیلی هم کار خاص و پیچیده‌ای انجام نمی‌دهد. نه کسی حضور و غیاب می‌کند، نه دستگاه ساعت‌نگار وجود دارد، ولی شاگرد می‌آید، استاد هم سر وقت می‌آید، درس‌ها تشکیل می‌شوند. این نیست مگر به سبب التزام‌های اخلاقی که در حوزه وجود دارد؛ البته نمی‌گویم نقص ندارد، نمی‌گویم همه به این التزامات پایبندند، اما در هر سیستمی هر چقدر هم فضای بسته و مقرراتی ایجاد کنید، باز یک عده فرار می‌کنند. ولی نکته‌ای که در سیستم‌های آموزشی آزادی محور وجود دارد آن است که کیفیت خروجی بسیار بالاتر از سیستم‌های محدودیت محور است. در سی سال گذشته کارهایی در حوزه کرده‌ایم‌، الآن باید بنشینیم و  عملکرد گذشته را منصفانه ارزیابی کنیم. نمی‌خواهیم بگوییم کسانی که این کارها را کردند، اشتباه کردند و باید مجازاتشان کنیم، نه بلکه همه‌ی ایشان آدم‌های خیلی خوبی هم بودند، بسیار بسیار با اخلاص هم بودند. من با خیلی از آن‌ها از نزدیک آشنا بودم، استادان و  رفقای من بودند. در حدی که من می‌دانم میان ایشان آدم بدی که سوء نیت داشته باشد و بخواهد به حوزه را صدمه بزند، وجود ندارد. ولی این بدان معنا نیست که هیچ وقت اشتباه نمی‌کنند و سیستمی که طراحی کرده‌اند لزوماً بدون نقص باشد و بعضی از کارهایی که کردند صدمه نزده‌است؛ البته شما طلبه های جوان الآن باید کار خودتان را بکنید و درستان را بخوانید. این کار به برنامه‌ریزان حوزه مربوط است. یکی از کارها برای احیای حوزه این است که محدودیت‌های برنامه‌ریزی را کمتر کنیم؛ یعنی مدارس تحت برنامه را به دو یا سه سال اول طلبگی تقلیل دهیم؛ چون وقتی طلبه تازه وارد حوزه می‌شود، با نظام آموزشی حوزه آشنایی ندارد‌ و هنوز با فرهنگ تعلیم و تعلّم حوزه آشنایی کامل ندارد، انتخاب استاد در این سیستم آزاد برایش خیلی مشکل است، اساتید را نمی‌شناسد. همان مشکلاتی که ما  در قدیم داشتیم. گاهی چند ماه از سال تحصیلی  برای پیدا کردن یک استاد صرف می‌کردیم. باید زمان ورود به سیستم آزاد زودتر فرا برسد. یکی از شاگردان قدیمی که الآن در سطح عالی درس ‌می‌دهد، می‌گفت ما هم درس آزاد داریم، هم در مدراس تحت برنامه درس می‌دهیم.  گاهی بعضی روزها که مثلاً نه مسلم تعطیل است و نه مسلم تحصیل، ما به طلبه می‌گوییم، فردا هر که خواست بیاید، درس ما برقرار است. در مدرسه‌ی تحت برنامه که  حضور و غیاب هست هم به شاگردان می‌گوییم که حضور و غیاب نمی‌کنیم، جالب است که در مدرسه‌ی تحت برنامه، جمعیت یکباره کاهش پیدا می‌کند؛ مثلاً به ده درصد می‌رسد، ولی در درس آزاد که هیچ وقت حاضر و غایب نمی‌کنیم، همان تعداد شاگردان که به صورت عادی می‌آمدند، همچنان می‌آیند. دقت کنید این طلبه‌ها همان طلبه‌هایی هستند که در همین مدارس تحت برنامه درس می‌خواندند. وقتی در سیستم آزاد وارد می‌شوند، التزام‌شان عملاً بیشتر می‌شود. این تجربه‌ی ما است. شاید اشتباه می‌کنیم، باید در عمل نشان دهیم. من این را بارها به مسئولین حوزه عرض کردم، اینکه من عرض می کنم تجربه‌ی ما، فقط این نیست که بنده بیشتر از سی سال طلبگی را تجربه کردم و در دانشگاه هم یک کم درس خواندم، بلکه به مناسبت‌های مختلف در مراکز علمی مختلف دنیا رفته‌ام و اساساً یکی از علائق شخصی من، مطالعه بر روی سیستم‌های آموزشی دنیا است و هر جا که می‌روم  درباره‌ی سیستم‌های آموزشی آنجا تحقیق می‌کنم. از بیست سال پیش می‌گفتم سیستم حوزه پیشرفته‌تر از پیشرفته‌ترین مراکز علمی در دنیاست. بیست سال وقتی پیش این جمله را می‌گفتم، خیلی‌ها مسخره می‌کردند. حتی توی مجلات می‌گفتند فلانی از پشت کوه آمده می‌گوید که سیستم حوزه پیشرفته تر از مراکز پیشرفته دنیا است، فلانی اصلاً می‌دانند دنیا گرد است یا دراز؟ جالب است که پارسال بحمدالله، مقام معظم رهبری ـ دام ظله ـ در سفرشان به قم همین مضمون را فرمودند. ولی بنده عرض می‌کنم که همان آقایانی که این طور قضاوت می‌کنند حتی به یکی از آن مراکز علمی دنیا که من رفته‌ام، نرفته‌اند، این مطالب که من در باره‌ی حوزه عرض می‌کنم ادعا نیست. امروز دنیا هم دارد توجه پیدا می‌کند که سیستم حوزه چقدر ویژگی‌های مثبت دارد. حالا من اگر بخواهم وارد این داستان شوم، خیلی حرف دارم. بنده و دوستان‌مان با این نوع نگاه، الآن در زمینه‌ی مجازی (سایبر) داریم کارهایی می‌کنیم، که سطح عمومی کشور توجهی به آن‌ها وجود ندارد. جالب است که بعد از همه‌ی مطالعاتی که انجام شده، می‌بینیم آن نگرشی که در سیستم سنتی حوزه وجود دارد، بهترین نگرشی است که ما با آن می‌توانیم در فضای مجازی رشد کنیم و کار علمی مفید انجام بدهیم. بالاخره این را عرض کنم که این گوهر حوزه و شاخص‌های آن نعمتی است که خدا به شماها داده‌است، این را قدر بدانید. از این فرصتی که با تلاش مسئولین اینجا، مسئولین مدیریت حوزه، و مجموعه‌ی نظام فراهم شده تا اینجا تحصیل کنید، واقعاً استفاده کنید. شرایطی که امروز برای تحصیل شما هست در زمان ما نبود، در زمان اساتید من که اصلاً تصور هم نمی‌شد که این شرایط پیدا بشود، شکرش این است که خوب درس بخوانید. نقل شده‌است که علامه طباطبایی می‌فرمود: شما چهل روز برای خدا اخلاص داشته باشید‌، اگر نتیجه‌ای ندیدید مرا لعنت کنید. حالا من  مشابه آن تعبیر همیشه به طلبه‌ها می‌گویم خوب درس بخوانید. اگر روزی به این نتیجه رسیدید که خوب درس خواندن برای شما ضرر درپی داشت، بنده را لعنت کنید. به شما تضمین می‌دهم اگر خوب درس بخوانید  و البته اگر تقوا هم کنارش باشد هر جا قرار بگیرد، ضرر نکرده‌اید و مفید  خواهید بود.  و اگر خوب درس نخوانید، در هر موقعیتی قرار بگیرید، ضرر کرده‌اید و هر چقدر هم که موقعیت‌تان بالاتر برود، هم خودتان ضرر بیشتری می‌کنید و هم به جامعه ضرر بیشتر می‌زنید. آنقدر که ما از عالم بی سواد و کم سواد صدمه دیدیم، از جاهل ندیدیم. ان‌ شاء الله که خداوند تبارک و تعالی به همه‌ی ما توفیق بدهد. این فرصت در حوزه بودن را استفاده کنیم؛ البته خدا برای کسی که از او طلب خیر کند، به اندازه‌ی مصلحتش دریغ نخواهد کرد.  ان‌شاء الله از چهره‌های ماندگار و درخشان در تاریخ مکتب اهل بیت (ع) خواهید بود و در زمینه سازی برای ظهور امام زمان (عج) تأثیر جدی خواهید داشت.

خدا به همه‌ی ما توفیق بهره‌برداری از معارف اهل بیت، از معارف قرآن مرحمت بفرماید. خداوند تبارک و تعالی به همه‌ی ما این توفیق را ارزانی کند که بتوانیم برای اسلام و مسلمین مفید باشیم.

خداوند همه‌ی کسانی را که در راه اسلام تلاش می کنند را مؤید و منصور بدارد.

خداوند بر توفیقات رهبر عزیز انقلاب که امروز به برکت وجود ایشان و به برکت این نظام، جان های زیادی در دنیا دارد با نور حقیقت آشنا می‌شود، بیش از پیش بیفزاید.

دل‌های مؤمنین، دل‌های علما، دل‌های شخصیت‌های سیاسی، مذهبی و علمی را به هم نزدیک بگرداند.

تفاهم و برادری، اخوت و همکاری را در بین ما بیشتر برگرداند.

دشمنان اسلام را در هر جا هستند، در هر شکلی هستند، نابود بفرماید. صفوف‌شان را پراکنده بگرداند. مکرشان را به خودشان باز گرداند.

خدا ما را یاری کند به گونه‌ای باشیم که انشاء الله در آن دنیا در برابر انبیاء در برابر اولیا در برابر شهدا سربلند باشیم.

خداوند تبارک و تعالی از گناهان ما بگذرد و به همه‌ی ما عاقبت خیر عطا فرماید.

چشم ما به جمال نورانی امام زمان (عج) منور بفرماید. قلب و دل حضرت از ما راضی بگرداند. ما را مشمول دعای خاص آن حضرت بگرداند.

خداوند تبارک و تعالی به همه‌ی آن‌هایی که بر ما حق دارند، اگر در قید حیاتند، عمر طولانی با عزت و سلامت و اگر از دار دنیا رفته‌اند، رحمت خاص خود را مرحمت بفرماید. بر محمد و آل محمد صلوات.

 


[1] . صحیفه سجادیه، دعای 18، نشر الهادی.

[2] . همان.

[3] . همان، دعای 15.

[4] .همان.

[5] .همان.

[6] .همان، دعای 33.

[7] . سوره ابراهیم / 7

[8] .رجال کشی، ص 487.

[9] .سوره زمر/9