زهرا چیذری| گاهی انتخاب تو نه فقط دنیایت را که حتی آخرت و تمام هستیات را میتواند دگرگون کند. کار سخت و مسیر دشواری است که اگر در لحظهلحظهاش همراهی خدا را از دست بدهی، ممکن است در تاریکی عمیقی فرو روی. خیلی وقتها اما هدایت و عنایت الهی به مدد خواست تو میآید تا از اعماق تاریکی به سوی روشنترین افق خورشید هدایت شوی. هدایت و عنایت خدا اما همیشه هست، هر چند خیلی وقتها ما غافلیم. حکایت این هدایت را میتوان در کسانی دید که خود را بازنگری کردند و با محاسبه خود وقتی بر سر چندراهیهای زندگی قرار گرفتند، روشنی ضمیرشان همچون مغناطیسی قوی آنها را به سوی حقیقت کشانده است و توفیق این را داشتهاند تا اصلیترین مسیر زندگیشان را خودشان انتخاب کنند. تینا ماری هاسکی هم از آن دست افرادی است که خودش دین و سبک زندگیاش را انتخاب کرده است؛ دختر یک کشیش مسیحی که وقتی به سراغ خودش میرود و میبیند انجیل و کلیسا پاسخگوی سؤالات و ابهامات ذهنیاش نیست و نمیتواند روح تشنه حقیقتش را سیراب کند، جستوجو میکند و سرانجام با عنایت و هدایت الهی سرچشمه جوشان حقیقت را مییابد و با تشرف به دین مبین اسلام گمشدهاش را پیدا میکند. اما چه میشود که سبک زندگی دختر یک کشیش امریکایی به سبک زندگی یک بانوی مسلمان و محجبه تغییر میکند، حکایت شیرینی است که از زبان خود این بانوی مسلمان برایتان روایت میکنیم.
جامه زهد و ریا کندم و برتن کردم
چطور شد که سبک زندگی شما به عنوان مسیحی به سبک زندگی اسلامی تغییر کرد و مسلمان شدید؟
پدر من یک کشیش پروتستان است از همین رو میتوانم بگویم من دختری بودم که در کلیسا بزرگ شدم.
پدر شما یک کشیش است؟! چطور شد که دختر یک کشیش پروتستان با اسلام آشنا شد؟
من به عنوان یک دختر مسیحی بزرگ شدم و برای ادامه تحصیل وارد دانشگاه شدم، پس از دانشگاه در ماجرای آشنایی من با یک مرد مسلمان ایرانی مسیر زندگیام تغییر کرد. ما با هم ازدواج و در همین خلال شروع به مطالعه درباره دو دین اسلام و مسیحیت کردیم. خدا به من و همسرم یک دختر داد و ما به خاطر دخترمان باید یک دین را انتخاب میکردیم، چون دوست نداشتیم یکی از ما مسلمان باشد و به مسجد رود و دیگری مسیحی باشد و به کلیسا برود، بنابر این با هم قرار گذاشتیم تا مطالعه و بررسی کنیم و هر دینی که منطقیتر و درستتر بود را انتخاب کنیم. من میخواستم به شوهرم ثابت کنم دین مسیحیت درستتر و کاملتر است. پیش از این من انجیل میخواندم، به کلیسا میرفتم و به دین خودم باور داشتم. ما مطالعات زیادی را درباره اسلام و مسیحیت، شیعه و سنی انجام دادیم و در نهایت به جای آنکه من بتوانم شوهرم را مسیحی کنم، خودم مسلمان شدم.
به طور یقین بررسیهای شما درباره اسلام و مسیحیت شما را به این نتیجه رساند که اسلام دین کاملتری است و مسلمان شدید. نقاط ضعف مسیحیت چه بود که شما را به اسلام ترغیب کرد؟
در دین مسیحیت ابهامات زیادی وجود دارد که در عمل کلیسا و انجیل نمیتوانستند به این ابهامات پاسخ بدهند.
به طور مصداقیتر میتوانید بگویید این ابهامات چه بود؟
به طور مثال مسیحیان میگویند حضرت عیسی(ع) خداست. از کودکی هم این موضوع در ذهن منجا افتاده بود که حضرت عیسی(ع) خداست. اما بهیکباره خداوند پرده و قفل را از قلب من برداشت و من توانستم حقانیت اسلام را ببینم.
اینکه مسیحیت میگوید حضرت عیسی(ع) هم خداست، هم پیغمبر است و هم پسر خداست، برای من قانعکننده نبود و پیش خودم فکر میکردم چطور یک نفر میتواند در یک لحظه هم خدا باشد، هم پیغمبر و هم پسر خدا.
پس ازدواج با یک مرد مسلمان انگیزه شما از اسلام آوردن نبود؟
نه اصلاً من در مطالعاتم درباره اسلام و مسیحیت برای انتخاب دین با تناقضات مختلفی مواجه شدم که نواقص دین مسیحیت را به من اثبات کرد. تثلیث یکی از اصلیترین ابهامات ذهنی من بود. بعد از اینکه پرده از ذهن من برداشته شد، تناقضات بیشتری را در انجیل و دین مسیحیت مشاهده کردم.
مثلاً چه چیزهایی؟
در انجیل از پیامبران با نکات و عبارت نامناسبی یاد شده است. درباره خود حضرت عیسی(ع) از یک طرف در انجیل میخوانیم عیسی برای صلح آمده است اما در یک جای دیگر میبینیم نوشته شده عیسی برای جنگ آمده است. یکی از ابهامات و نکات نامناسب دیگری که در انجیل وجود دارد و من قبلاً متوجه آن نبودم، این است که در اولین سوره انجیل آمده است: خداوند بعد از خلقت دنیا خسته شد و نیاز به استراحت داشت. این موضوع برای من خیلی سنگین بود که خدایی که در انجیل معرفی میکند آنقدر کوچک است که خسته میشود یا درباره خداوند نوشته: خدای ما خدایی حسود است یا درباره حضرت داوود(ع) و حضرت نوح(ع) روایتهای خوب و قشنگی در انجیل نقل نشده است.
چطور؟
مثلاً در انجیل درباره حضرت نوح (ع) که یکی از پیامبران بزرگ هستند آمده است: بعد از طوفان وقتی که آب خشک شد و کشتی روی زمین نشست، حضرت نوح لخت و مست بوده است و البته این داستان با ماجرای زشتی ادامه دارد، در واقع باید بگویم نوشتههای انجیل صحبتهای نادرست و زشتی بود که هم خدا را کوچک میکرد، هم پیامبران و هم ما آدمها را. مسیحیها هم چنین باوری دارند، تحت عنوان گناه اصلی که بر میگردد به ماجرای دست زدن حضرت آدم و حوا به درخت ممنوعه، به همین خاطر هم تمام بچههای مسیحی که به دنیا میآیند را به خاطر این گناه حضرت آدم و حوا گناهکار میدانند، البته این در بین کاتولیکها رواج دارد. مسیحیان کاتولیک از یک شخص دیگر مثل کشیش کلیسا بخشش میطلبند نه از خداوند. پروتستانها هم ایراداتی دارند که من نتوانستم آن را قبول کنم و اولین ایراد همین موضوع تثلیث و خدا بودن حضرت عیسی(ع) است.
شما از کودکی با چنین باوری بزرگ شدید. چه شد که باور به تثلیث و خدا بودن حضرت عیسی(ع) در ذهن شما رنگ باخت؟
اگر حضرت عیسی(ع) خدا باشد یعنی روز کریسمس میشود روز تولد خدا، از سوی دیگر هم اگر بپذیریم که حضرت عیسی(ع) را به صلیب کشیدند و کشتند یعنی خدای ما هم مرده است و هم اکنون ما خدا نداریم، بنابر این نتوانستم این باور را مثل قبل چشمبسته قبول کنم. وقتی قرآن خواندم، دیدم سوره توحید خدا را به شایستهترین حالت ممکن به تصویر میکشد. اینکه خدا یکی است. فرزند یا پدر و مادری ندارد، بینیاز از هر چیز از جمله استراحت و خوراک است و هیچ همتا و همانندی ندارد. سوره مبارک توحید جواب تمام سوالات من بود.
پس در واقع مطالعه قرآن شما را به پاسخ سؤالاتی رساند که دین مسیحیت، کلیسا و انجیل نمیتوانستند به آنها پاسخ دهند. همین طور است؟
بله دقیقاً به خصوص سوره توحید جواب تمام سؤالات من را داد.
چند سال از تشرف شما به دین اسلام میگذرد؟
تقریباً 24 سال.
آیا برای شما بین شیعه یا سنی بودن انتخابی شکل نگرفت؟
در امریکا ما دوستان شیعه و سنی زیادی داشتیم اما ما در اواخر حضورمان در این کشور بیشتر به سمت شیعیان گرایش پیدا کردیم. آنجا یک گروهی بودند که به صورت هفتگی جلسات دعای کمیل برگزار میکردند و هر هفته یک نفر میزبان این جلسات بود.
من و شوهرم هم در این جلسات شرکت داشتیم. من در زمان حضورم در امریکا مهمترین مسئله برایم وحدانیت خدا و رسالت پیامبر(ص) بود و هنوز به معنای کنونی شیعه نبودم اما بعد از آمدن به ایران، سال دوم حضورم در اینجا بود که شیعه شدم.
در حال حاضر من قلباً شیعه هستم و عشق و محبت به اهل بیت(ع) در سینهام موج میزند.
هنوز هم قرآن میخوانید؟
بله. قرآن نور است. من ابتدا که قرآن خواندن را شروع کردم، قرآن انگلیسی میخواندم اما الان دیگر میتوانم قرآن را به زبان عربی و با قرائت بخوانم و تفسیرهای قرآن را هم مطالعه میکنم. قرآن یک نور است. هنگام قرآن خواندن احساس میکنید که خدا با شما حرف میزند.
نهجالبلاغه هم میخوانید؟
بله البته قبلاً بیشتر فرصت داشتم و بیشتر میخواندم. با خواندن نهجالبلاغه خیلی به فکر فرو میروم.
خانم هاسکی! بعد از مسلمان شدن نگاه شما به خودتان، به دیگران و به دنیای اطراف تغییر کرد؟
بعد از مسلمان شدن صبرم خیلی زیادتر شده و راحتتر افراد را میبخشم. قبل از اسلام آوردن من سنگ بودم ولی الان همانند تغییر شب به روز اخلاقم عوض شده است، قرآن و اهل بیت(ع) جان من هستند. دلم نرم شده است و با کوچکترین ذکر خدا و اهل بیت(ع) دل شکسته پیدا میکنم. کاملاً عوض شدهام.
نسبت به دیگران چطور؟
من قبلاً از گناهها و اشتباهات دیگران ناراحت میشدم، به خصوص اینکه نمیتوانم قبول کنم یک مسلمان کار نادرستی انجام بدهد اما حالا فکر میکنم باید به خاطر خدا و قرآن آدمها را بخشید تا خدا هم ما را ببخشد.همچنین حضرت علی (ع) فرمودهاند اگر مشغول به خودمان باشیم و اشتباهات خودمان را ببینیم، اشتباه دیگران را نمیبینیم. من هم در حال حاضر دارم روی خودم کار میکنم. ما باید خودمان را درست کنیم و به اشتباهات و بدیهای دیگران کاری نداشته باشیم. اما قبل از اسلام آوردن من نمیتوانستم این قدر راحت ببخشم. من با چشم دلم و در اثر رابطهای که با خدا و اهل بیت(ع) دارم خدا را میبینم.
آیا زائر خانه خدا هم شدهاید؟
بله 12 سال پیش بود که با شوهرم به حج تمتع رفتم. من به امام رضا (ع) خیلی علاقه دارم و زیاد مشهد میروم. امام رضا (ع) همیشه به من کمک میکند و هر وقت که من بخواهم لیز بخورم و زیر پایم بلغزد امام رضا(ع) بلافاصله دست مرا میگیرد و مرا نگه میدارد.
سال گذشته هم به کربلای امام حسین (ع) مشرف شدم. سوریه و لبنان هم رفتهام و حالا هم به خاطر این بیحرمتیهایی که به حرم حضرت زینب(س) شده است بسیار ناراحتم.
وقتی به زیارت میروید چه احساسی دارید؟
وقتی برای نخستین بار به مکه رفتم با جمعیتی مواجه شدم که هیچ وقت قبل از آن در امریکا با چنین شلوغیای مواجه نشده بودم اما وقتی پایم را روی زمین گذاشتم دیگر شلوغی را حس نمیکردم. اصلاً حس میکردم هنگام طواف پایم روی زمین نیست. حس عجیبی داشتم. در طواف یک بار وقتی ازدحام جمعیت به من فشار آورد، گفتم «یا صاحب الزمان» همین که امام زمان (عج) را صدا زدم، به یک باره جلوی من کاملاً باز شد و توانستم به راحتی طواف کنم و آنقدر جلو بروم که حتی به کعبه بچسبم.
من روح اهل بیت(ع) را در آنجا حس کردم. بعد از سفر مکه یک کتاب نوشتم به نام مثلث عشق. این کتاب درباره خود من، اهل بیت(ع) و شعرهایی است که درباره اهل بیت(ع) مینویسم. من این کتاب را به زبان دل نوشتم.
شما در صحبتهایتان به اتفاقی که برای حرم حضرت زینب (س) افتاد، اشاره داشتید. به نظر شما سناریوی اهانت به اهل بیت(ع) و مقدسات ادیان با چه هدفی صورت میگیرد؟
به نظر من اینها از حقیقت میترسند و با نزدیک شدن حقیقت از قدرت آن احساس وحشت دارند.
پس همین ترس است که باعث میشود در بسیاری از کشورها با خانمهای محجبه برخورد میکنند؟
بله قطعاً. دلیل مخالفت برخی کشورها با حجاب این است که آنها از قدرت حجاب آگاهند. آنها میدانند خانمی که به دینش اهمیت میدهد، خیلی قدرت دارد و از این قدرت و این حقیقت میترسند.
به قدرت حجاب اشاره داشتید. به نظر شما زنان و دختران مسلمان چقدر میتوانند در معادلات اجتماعی، اعتقادی و فرهنگی در دنیا یا کشور خودشان تأثیر داشته باشند؟
خیلی میتواند اثرگذار باشد اما گاهی وقتها غفلت میکنند. ما باید هر کاری را از خودمان شروع کنیم.
خانم هاسکی! چرا اینقدر در دنیا به حجاب حمله میشود. از سینمای هالیوود گرفته تا برنامههای ماهوارهای و حتی بازیهای رایانهای همه و همه میکوشند حجاب را از سر زنان مسلمان بردارند.
اهمیت به دین به معنای قدرت است. کسی که میتواند خود را از آنچه خدا فرموده و در دین آمده است حفظ کند، فرد قدرتمندی است. حجاب هم فقط برای دین اسلام نیست، مسیحیان نیز باید حجاب داشته باشند. در انجیل آمده است اگر ما بدون حجاب به کلیسا برویم و دعا کنیم، حالت خوبی ندارد و این موضوع هنوز هم در انجیل هست و کسی که کاری را که خدا خواسته انجام میدهد، قدرتمند است اما به مرور زمان این سفارش انجیل را به فراموشی سپردهاند.
همانطور که میدانید گرایش به دین مبین اسلام در کشورهای اروپایی و امریکا رو به افزایش است. شما به عنوان کسی که خود تجربه تشرف به اسلام را دارد، آینده این روند را چگونه پیشبینی میکنید؟
خدا فرموده است این وعده خدا در قرآن است. وقتی خدا چشمها را باز میکند، افراد به دنبال حقیقت میگردند. در این صورت است که از رفتارهای دولتهای اروپایی و امریکایی در دخالت در امور دیگر کشورها، ترساندن و کشتن بچههای بیگناه و مادران باردار و رفتارهای اینچنینی ناراحت میشوند و با این کارهاست که گرایش مردم اروپا و امریکا به اسلام روز به روز بیشتر میشود. این کارها نادرست و رفتاری برخلاف قانون خداست.
خانم هاسکی! پدر شما یک کشیش است. وقتی شما مسلمان شدید، واکنش پدر و مادرتان به اسلام آوردن شما چه بود؟ آیا مخالفت نکردند؟
صددرصد. وقتی من مسلمان شدم پدرم تا سالها با من حرف نمیزد و میگفت، من چگونه جواب مردم را بدهم، در صورتی که خودم کشیش هستم و دخترم دینش را عوض کرده است. من اما گفتم این من هستم که باید در برابر اعمال خودم به خدا جواب بدهم.
شما خودتان مادر هستید. فکر میکنید ارزش و جایگاه مادران در تربیت نسلی پاک و اشاعه سبک زندگی اسلامی- الهی تا چه حد است؟
مادر همه چیز است. بسیاری از رفتارهای جوانترها در جامعه برمیگردد به چگونگی رفتارهای پدر و مادرها. سبک زندگی و دینداری باید از خانه شروع شود. مادری که ایمان نداشته باشد، فرزندانش هم نمیتوانند به خدا وصل شوند.
اگر بچهها از سبک زندگی الهی فاصله بگیرند همه به مادر و پدر برمیگردد. من خودم در میان آشنایان خود دیدهام مادری که معلم قرآن است و دارای فرزندان بسیار خوب و دینداری است و مادری که به دین معتقد نیست، فرزندی بسیار بد تحویل جامعه داده است.
خود شما چطور؟ فکر میکنید حالا که مسلمان شدهاید، آیا اسلام آوردن برای مادری بهتر بودن به شما کمک کرده است؟
بله کاملاً، هیچ شکی ندارم. اگر دین نداشتم نمیدانستم الان در کجای دنیا ایستاده بودم و برای فرزندانم چگونه مادری بودم. من از لطف خدا بسیار سپاسگزارم که مرا در مسیر اسلام و ایمان نگه داشت. خدا واقعاً به من لطف میکند.
در حال حاضر با پدر و مادرتان ارتباط دارید؟
بله. ارتباط دارم اما این ارتباط یک داستانی دارد؛ داستانی از کمک خدا و اهل بیت(ع) به خصوص یاری و لطف امام رضا(ع).
امکان دارد این داستان را برای ما و خوانندگان روزنامه جوان هم تعریف کنید؟
بله حتماً. ما تا نزدیک عید امسال با هم هیچ ارتباطی نداشتیم. یک روز از دفتر ارتباط بینالملل حرم امام رضا(ع) با من تماس گرفتند و گفتند چرا شما ایمیلتان را چک نمیکنید.
من گفتم چرا باید ایمیلم را چک کنم. من هدفی ندارم، دلیلی ندارم اما آنها به من گفتند ایمیلتان را چک کنید. امام رضا(ع) با شما کار دارد. وقتی من ایمیلم را چک کردم، دیدم مادرم هشت ماه پیش برایم یک ایمیل فرستاده بود که اگر از دفتر بینالملل حرم امام رضا(ع) با من تماس نمیگرفتند ممکن بود من هیچوقت به سراغ ایمیلم نروم.
مادرتان در این ایمیل برای شما چه نوشته بود؟
مادرم نوشته بود: دوستت دارم. ما را ببخش به شما بد کردیم و امسال بعد از چند سال نزدیک روز مادر و میلاد حضرت زهرا(س) به مادرم تلفن کردم و با هم صحبت کردیم. منش اهل بیت(ع) اینگونه است و در زندگی من بسیار کمک کرده و همه چیز را درست کردهاند.
شاید خیلی از ما مسلمانان هرچند نعمت اسلام را داریم ولی این نعمت را فراموش کردهایم. شما به عنوان کسی که مسلمان نبودهاید و حالا اسلام آوردهاید، اگر فکر میکنید نکتهای میتواند به محکمتر شدن ایمان همه ما کمک کند، به عنوان حسن ختام این گفتوگو بفرمایید.
ما مسلمانان باید همه را خواهر و برادر خود بدانیم. از دروغ و دورویی پرهیز کنیم و به حقیقت گرایش داشته باشیم. رهبر انقلاب یک جملهای دارند با این مضمون که همیشه با اهل بیت(ع) باشیم. ما باید به دینمان اهمیت بدهیم. مردم افرادی را که به دینشان اهمیت میدهند، دوست دارند.
پیکر مطهر 92 شهید دفاع مقدس که پیش از ظهر روز پنجشنبه (24 مردادماه) طی مراسمی از مرز شلمچه وارد میهن اسلامی شدند، همزمان با سالروز شهادت امام صادق(ع) به شکل همگانی در تهران تشییع میشوند.
سرهنگ حسین عشقی مسئول قرارگاه کمیته جستوجوی مفقودین ستاد کل نیروهای مسلح در گفتوگو با جوان ضمن بیان این مطلب گفت: این شهدا که تفحص پیکر مطهرشان ماحصل دو ماه همکاری مشترک ایران و عراق بوده، مربوط به مناطق عملیاتی جزایر مجنون و فاو هستند که در داخل خاک کشور همسایه یعنی عراق شناسایی و به ایران منتقل شدهاند.
عشقی با بیان اینکه جسد 61 سرباز عراقی در عملیات تفحص شناسایی شدهاند، بیان داشت: کمیته جستوجوی مفقودین که در واقع کار عملی تفحص شهدا را پیگیری میکند در طول عملیات خود بقایای اجساد 61 سرباز عراقی را نیز تفحص کرد که 15 جسد در داخل خاک عراق و 46 تن دیگر نیز داخل خاک ایران شناسایی شدند که اجساد این 46 عراقی نیز روز پنجشنبه تحویل مقامات این کشور شد.
وی همچنین از برگزاری مراسم ویژه در کنار اجساد مطهر 92 شهید دفاع مقدس خبر داد و افزود: در مسیر انتقال اجساد مطهر شهدا از مرز شملچه به شهر اهواز و سپس تهران مراسم ویژهای نیز برگزار میشود که پنجشنبه شب دعای کمیل را در کنار اجساد این شهدا برگزار کردیم و جمعه شب نیز در سالروز تخریب قبور قبرستان بقیع، مراسم ویژهای با حضور معنوی 92 شهید دفاع مقدس برگزار شد.
یادآور میشود: پیکر مطهر 92 شهید دفاع مقدس پیش از ظهر روز پنجشنبه طی مراسمی با حضور مقامات لشکری و کشوری و حضور مردم و زائران کاروانهای راهیان نور در مرز شملچه برگزار شد که نمایندگان کمیته بینالمللی صلیب سرخ بر این مراسم تبادل اجساد سربازان عراقی با شهدای دفاع مقدس نظارت کردند.
خشونت در عراق
وهّابیّت متعصّب و تندرو، در همین سالهاى اخیر، چهره دیگرى از خشونت خود را در عراق نشان داد و هر چه توانست کشتار کرد، زن و مرد و پیر و جوان و سنّى و شیعه و کُرد و ... را هدف قرار داد و زمین را از خونشان رنگین ساخت و قطعات بدن آنها را در اطراف خیابانها و بیابانها پراکنده کرد.
نه تنها مسلمانان بلکه همه مردم دنیا از این همه خشونت در تعجّب و وحشت فرو رفتند و مىگفتند آیا اینها تشنه خون بشرند؟
اینها کدام هدف را دنبال مىکنند؟ پیرو کدام آیین هستند؟!
بعضى اصرار دارند این خشونتها را به بازماندگان بعثىها نسبت دهند که این اشتباه بزرگى است، براى این که در بسیارى از کشتارها از روش انتحارى استفاده مىشود که مىدانیم بعثىها از این روش هرگز استفاده نمىکنند و این کار فقط کار وهّابىهاى متعصّب است که خود را مسلمان و همه را مشرک و جایز القتل مىدانند.
خشونت در زادگاه وهّابیّت
از همه عجیبتر و وحشتناکتر این که وهّابىهاى متعصّب حتّى به هموطنان وهّابى خود نیز رحم نکرده و دامنه خشونت را به آنجا نیز کشاندند و با انفجارهاى متعدّد در ریاض و جدّه و بعضى مناطق دیگر گروهى از شهروندان بىگناه خود را به خاک و خون کشیدند.
تا آنجا که امسال (سال 1425 قمرى) در مراسم حج خطباى نماز جمعه در اجتماع بسیار انبوه نمازگزاران، در نکوهش این گروه و محکوم ساختن خشونت آنها، بحثهاى زیادى داشتند و شعار «لَا التکْفِیر؛ وَ لَا الإرْهَاب؛ نه تکفیر کردن دیگران و نه ترور» را سر دادند، و کار به جایى رسید که دولت عربستان مجبور شد همایش مهمّى در برابر «ارهاب» (تروریسم) تشکیل دهد و از کشورهاى مختلف براى تنظیم برنامه هماهنگ، جهت مبارزه با آن دعوت کند.
امّا تروریستها چه افرادى بودند؟ همان وهّابیان متعصّب که همه را غیر از خود کافر مىدانند و خون آنها را مباح مىشمرند.
دولت عربستان با این کار مىخواهد هم خود را از هماهنگى با آنان تبرئه کند و هم براى نجات از چنگال آنان راه چاره قاطع و مؤثّرى بیندیشد.
به هر حال این محصول نامطلوب سبب شد که متأسّفانه نام اسلام در اذهان بسیارى از مردم جهان، با خشونت توأم گردد و بهانه و دستاویز بدى به دست مخالفان اسلام دهد تا آنجا که در بسیارى از کشورها، مسلمانان را «جماعتى آدمکش!» معرّفى کنند. البتّه تبلیغات سوء آمریکایىها و به خصوص صهیونیستها نیز به این امر بسیار کمک کرد، در حالى که اسلام پیامآور صلح، عدالت و محبّت بوده و هست.
همه مىدانیم در قرآن 114 سوره است که همه آنها جز یک سوره با نام خداوند «رحمان» و «رحیم» که اشاره به رحمت عام و خاص او است، آغاز مىشود و این یک مورد هم مربوط به اعلان جنگ با کسانى است که پیمان صلح با مسلمانان را شکستند.
قرآن با صراحت به پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله مىگوید ما تو را خشن و سنگدل قرار ندادیم که اگر چنین بود مردم از گرد تو پراکنده مىشدند: «وَ لَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ». «1»
در روایات اسلامى مىخوانیم
«هَلِ الدِّینُ إِلَّا الحُبُّ؛
آیا دین چیزى جز محبّت است»، «2» محبّت به خدا، پیامبر، صالحان، و همه خلق خدا؛ ولى این آیینى که بر پایه محبّت بنا شده بر اثر اعمال گروههاى زاییده وهّابیّت، چنان شد که بدترین دستاویز را براى تشویه چهره اسلام به دست مخالفان داد.
______________________________
(1). آل عمران، آیه 159.
(2). کافى، جلد 8، صفحه 80.
وهابیت بر سر دو راهى 29
سپاه صحابه
قرنها شیعیان و اهل تسنّن در شبه قارّه هند در کنار هم به عنوان برادران مسلمان مىزیستند، تا زمانى که وهّابیّون متعصّب به عنوان سپاه صحابه شروع به کشت و کشتار شیعیان کردند و با استفاده از ترورهاى بىرحمانه خون این گروه از مسلمین را اعمّ از زن و مرد و کودک به خاک ریختند، آنها نیز در بعضى از موارد به مقابله برخاستند و ناامنى محیط را فرا گرفت.
پیدایش و حرکت این گروه از دید خبرگزارىهاى جهان چنین است:
این سپاه که ادّعا دارد پیرو دین پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله بوده و از این رو خود را «سپاه صحابه» نامیده است، گروهى افراطى است و یکى از فرق اهل تسنّن را در بر مىگیرد.
این گروه در اوایل دهه 1980 توسّط یک روحانى سنّى به نام «مولانا حقنواز جهنگوى» تأسیس شد که مصادف با سالهاى اوّل انقلاب اسلامى در ایران بود و علّت پایهریزى گروه صحابه این بود که از تأثیرگذارى انقلاب اسلامى ایران بر مردم پاکستان جلوگیرى کند.
این گروه یکى از اهداف مهمّ خود را مبارزه با عزادارى امام حسین علیه السلام و در واقع تخطئه قیام آن حضرت مىدانستند و مجلّه «خلافت راشده» در طول سالهاى انتشار خود بارها این خواسته را
مطرح کرده و از دولت پاکستان خواسته است تا ضمن برچیدن تمامى امامبارههاى شیعه و حسینیّهها، از برگزارى مراسم عزادارى عاشورا در کلّیه مدارس و دانشگاهها جلوگیرى به عمل بیاورد. البتّه این تقاضا هیچگاه از طرف دولت پاکستان مورد قبول قرار نگرفته است.
از دیگر اهداف این گروه، مبارزه با گروهى شیعى به نام «تحریک جعفرى» بوده است که در پاکستان در سال 1979 تأسیس شده است.
یکى از علل اصلى تشکیل «سپاه صحابه» مبارزه با خطرات احتمالى شیعیان و ترس از رشد قدرت نظامى، سیاسى و مذهبى آنان در منطقه بوده است.
بنا به آمارى که «پرویز مشرّف» اعلام کرده است فقط در عرض یک سال 400 نفر از دو گروه بر اثر حملات دو جانبه به قتل رسیدهاند.
گروه «سپاه صحابه» علاوه بر حملات خود بر ضدّ شیعیان، ایرانیان مقیم پاکستان را مورد هدف تهاجمى خود قرار دادند، به این بهانه که ایشان از ناحیه حکومت شیعى در ایران مورد حمایت قرار مىگیرند و باید از میان برداشته شوند.
گروه «سپاه صحابه» مىخواهند که پاکستان به طور رسمى به عنوان سرزمینى سنّىنشین معرّفى شود. قلعههاى نظامى و سنگرهاى این گروه بیشتر در نواحى جنوبى پاکستان در منطقه مرکزى و پرجمعیّت «پنجاب» و مرزهاى کراچى واقع شده و تعداد دفاتر و مراکز فعّالیّت این گروه به 500 مرکز بالغ مىشود و در هر بخش از
استان پنجاب شاخهاى از این گروه وجود دارد و حدود 000/ 100- صد هزار- نفر در عضویّت این گروه ثبت نام کردهاند و در کشورهاى خارجى نیز مراکزى براى فعّالیّت خود دایر کردهاند کشورهایى چون:
امارات متّحده عربى، عربستان سعودى، بنگلادش، کانادا و ....
بسیارى از حوزههاى علمیّه و مدارس در ایالت پنجاب توسّط این گروه اداره مىشود و گزارش شده است که بسیارى از مدرسههاى سنّى در خارج از کشور پاکستان، تحت نظارت معلّمان و نیروهاى «سپاه صحابه» اداره مىشوند و افراد خود را براى ترور مخالفان آموزش مىدهند.
«مولانا جهنگوى» در سال 1990 به قتل رسید. او در همان سال در انتخابات شوراى ملى شرکت کرده ولى رأى نیاورده بود، امّا کماکان در میان افراد خود از محبوبیّت بهرهمند بود. بعد از او «مولانا اعظم طارق» مسئولیّت این گروه را به عهده گرفت.
گروه «سپاه صحابه» توسّط نظامیان طالبان حمایت مىشدند و «اعظم طارق» نیز آشکارا حمایت خود را از رهبر گروه طالبان اعلام مىکرد و او نیز به شدّت با قوانینى چون تحریم تلویزیون و سینما موافقت مىکرد.
اعظم طارق ابتدا از «لشکر جهنگوى» حمایت مىکرد ولى بعدها در فوریه سال 2003 ارتباط خود را با «لشکر جهنگوى» انکار کرد و ادّعا کرد که بعضى از اعضاى لشکر صحابه از روند صلحآمیز ما! براى
اجراى قوانین اسلامى به ستوه آمده و «لشکر جهنگوى» را تأسیس کردهاند، از این رو ما دیگر با ایشان کارى نداریم.
«اعظم طارق» متّهم شد که در حدود 103 مورد، رهبرى ترور مقامات شیعیان را به عهده داشته است.
منبع درآمد این گروه گاه از ناحیه سنّىهاى افراطى و ثروتمندى که در عربستان سعودى و خلیج فارس بودند، تأمین مىشد و گاه از ناحیه فرقههاى متعصّب داخلى مانند گروه «جماعت اسلامى» و گروه «جماعت علماى اسلامى» و سایر گروههاى هم عقیده با ایشان.
در 14 آگوست 2001 حکومت پاکستان تصمیم گرفت که جلوى حرکت گروههاى افراطى را بگیرد. بعد از پنج ماه از این تصمیم، گروه صحابه همچنان به فعّالیّتهاى افراطى خود ادامه مىدادند، از این رو «پرویز مشرّف» در 12 ژانویه 2002 فعّالیّت این گروه را ممنوع اعلام کرد و به دنبال آن، گروه سپاه صحابه را مورد حمله قرار داد و افراد بسیارى را دستگیر کرد.
بعد از این واقعه «اعظم طارق» فعّالیّت خود را تحت عنوان جدیدى به نام «ملّت اسلامیّه» آغاز کرد و مبالغ هنگفتى از ناحیه هواداران خارجى خود به دست آورد.
در 15 نوامبر 2003 دولت پاکستان این گروه را نیز ممنوع اعلام کرد و اعضاى اصلى این گروه را دستگیر و حساب بانکى آنها را مصادره کرد و محلّ اجتماعات ایشان را در خانهها، مساجد و سایر اماکن مورد حمله قرار داد.
دولت پاکستان براى اینکه جلوى فعّالیّت دیگرى از این گروه را در قالب اسمى جدید گرفته باشد، حدود 600 نفر از دستگیرشدگان را به پرداخت وجه ضمانت 000/ 100 روپیه محکوم کرد.
در اوایل اکتبر 2001 «اعظم طارق» نیز دستگیر شد. او همچنان که در حبس به سر مىبرد، در انتخابات 10 اکتبر 2001 شرکت کرده و رأى لازم را آورده و به عنوان عضوى مستقل در مجلس فدرال ایالت پنجاب برگزیده شد و در نتیجه در 30 اکتبر از زندان آزاد شد.
او چند ماه پس از آزادى شروع به حمایت از دولت منتخب «ظفر الله خان جمالى» کرد و در نتیجه همچنان به حرکات افراطى خود علیه شیعیان ادامه داد.
او در 6 اکتبر سال 2003 به قتل رسید. بعد از قتل او نیروهاى امنیّتى در منطقه مستقر شدند و در روز بعد افراد مدرسه او که تحت رهبرى او بودند با هیاهوى بسیار در مراسم تشییع او شرکت کردند و بر پیکر او در مقابل ساختمان مجلس در اسلامآباد نماز گزاردند. بعد از آن جمعیّت به مغازهها، رستورانها و چند سینما حمله کرده، آن اماکن را به آتش کشیدند و خرابى بسیارى به بار آوردند. «1»
به هر حال نام «سپاه صحابه» یادآور خشونتهاى عجیب و کشت و کشتارهاى بىرحمانه حتّى در مساجد و در میان نمازگزاران است که در جاى جاى کشور پاکستان واقع شد .
(1). اقتباس از رسانههاى معروف جهانى و دائرة المعارفatracnE .
وهابیت بر سر دو راهى 24
گروه طالبان
در سال 1994 میلادى توسّط «ملّا محمّد عمر» در قسمت جنوبى افغانستان در شهر «قندهار» تأسیس شد و از سال 1996 تا سال 2001 قسمت معظم کشور افغانستان را تحت سیطره خود داشت.
حرکت اوّلیه طالبان به صورت ضعیف در سالهاى بین 1979 تا 1985 شکل گرفت. در آن ایّام میان افغانستان و شوروى جنگ در گرفته بود و هرج و مرجى که در فضاى افغانستان حاکم بود، فرصتى را براى حرکت طالبان بوجود آورده بود.
در دهه 1980 میلادى افغانستان توسّط اتّحادیه جماهیر شوروى به تسخیر درآمد و در طىّ این نبرد، نیروهاى مجاهدین افغانستان توسط آمریکا حمایت مىشدند، ولى سلطه شوروى بر افغانستان دیرى نپایید.
بعد از عقبنشینى نیروهاى شوروى در سال 1989 میلادى از شهرهایى نظیر «ازبک» و «تاجیک» گروههاى کوچک دیگرى نیز به قدرتى نسبى دست یافتند. در همین ایّام بود که نیروى طالبان خود را به عنوان «اسلام خواهان» معرّفى کردند.
آنها که اکثر از نژاد «پشتو» بودند، تصمیم گرفتند که بار دیگر حکومت مرکزى را در کابل تسخیر کنند و در طىّ این مدّت از ناحیه آمریکا تأمین تسلیحاتى مىشدند!
در بدو این حرکت هزاران نفر از مردان جوان که اکثر آنها در اردوى حفاظتى آوارگان به سر مىبردند و نیز افراد یتیم و بىسرپرست بسیارى به این گروه پیوستند.
طالبان خود را به عنوان لشکر صلح! معرّفى کردند و افراد بسیارى که بیشتر پشتو بودند و از جنگهاى سابق و هرج و مرجى که بر این کشور حاکم بود، خسته شده بودند این گروه را حمایت مىکردند؛ در حالى که بسیارى از افراد طالبان در مدارس وهّابیّون افراطى در پاکستان پرورش یافته بودند.
طالبان جنگ خود را در سالهاى 1994 تا 1995 در قسمت
جنوب و غرب افغانستان آغاز کردند و قندهار، هرات و سایر شهرهاى مجاور را به تصرّف خود درآوردند. در سال 1995 به حوالى کابل رسیدند ولى در همان سال توسّط نیروهاى حکومت عقب رانده شدند. آنها همچنان در تسخیر کابل سعى کردند تا آنکه در سال 1996 کابل را به تصرّف خود درآوردند، که نتیجه آن از بین رفتن 50000 نفر بود! «برهان الدین ربّانى» و «گلبدین حکمتیار» به سمت شمال کشور فرار کردند و طالبان نیز بعد از اشغال کابل «محمّد نجیب الله» را که از طرف شوروى در آنجا فعّالیّت مىکرد، اعدام کردند.
در این ایّام بود که طالبان قوانین خشک مذهبى وهّابىهاى افراطى را به مرحله اجرا درآوردند.
ملّا محمّد عمر که بالاترین عضو در نیروى طالبان بود شورایى را تأسیس کرد که متشکّل از اعضاى بالا رتبه طالبان بود و قانون نهایى فقط با تصویب «ملّا محمد» به مرحله اجرا در مىآمد!
طالبان از طریق رادیوى کابل و توسّط بلندگوهایى که بر روى کامیونها مستقر کرده بودند، قوانین خود را به گوش ساکنین مىرساندند، آنها سینماها و تئاترها را تعطیل کردند و مردان را با ضرب شلّاق مجبور به اقامه نماز در مساجد مىکردند. مدارس دخترانه را تعطیل نمودند و کار کردن زنان در خارج از خانه نیز ممنوع گشت. در نتیجه اکثر اعضاى بیمارستانها از کار برکنار شدند. این در حالى بود که بسیارى از زنان، مردان خود را در جنگ از دست داده
بودند و از تأمین معاش خود عاجز بودند.
طالبان بدون تشکیل دادگاه، افراد مجرم را مجازات مىکردند و مانند گوسفند سر مىبریدند، براى آنها مهم نبود چه کسى را مىکشتند، شیعه یا سنّى، هر کس مخالف آنها بود از دم تیغ مىگذراندند.
رژیم طالبان مکان امنى براى «اسامه بن لادن» ایجاد کرده بود، چرا که او در دهه 1980 به نفع افغانستان بر ضدّ رژیم شوروى اقدامات زیادى انجام داده بود و در پایان همین نبرد بود که او گروه «القاعده» را تأسیس کرد و گروه القاعده در حفظ طالبان اهتمام به سزایى داشت و همگام با طالبان با نیروى ائتلاف شمال در نبرد بود.
«بن لادن» کسى بود که آمریکایىها او را به عنوان تروریستى با نبوغ و خوش استعداد تشخیص داده بودند چرا که در سال 1998 به سفارت آمریکا در کنیا و تانزانیا حمله کرده بود که در نتیجه حدود 250 یا 190 نفر کشته و بیش از 1400 نفر زخمى شدند!
به گفته آمریکایىها حمله 11 سپتامبر هم توسّط بن لادن انجام شده بود و بدیهى بود که آمریکا «اسامه» را از «طالبان» طلب کند ولى رهبر طالبان این خواسته را هرگز نپذیرفت چرا که او وامدار «بن لادن» بود، و او را حافظ منافع خود مىدانست.
در ماه اکتبر آمریکا حمله خود را بر ضدّ تروریسم آغاز کرد و در نتیجه قسمتى از حمله خود را به طالبان و القاعده معطوف داشت و
انگلیس هم او را همراهى مىکرد. در این هنگام نیروى ائتلاف شمال نیز به حرکتى بر ضدّ طالبان دست زد که از طرف آمریکا نیز حمایت مىشد و کابل و سایر شهرهاى مهم را به تصرّف درآوردند و در نتیجه در همان سال طالبان نیروى مقاومت خود را از دست داد و سرانجام در همان سال «هرات» را نیز واگذار کرد.
طالبان در زمان اوج قدرت خود، از ناحیه کشورهایى نظیر پاکستان، عربستان سعودى و آمریکا حمایت مىشدند، ولى این حمایت دیرى نپایید.
بنابر تخمینها، جنبش طالبان در سالهاى 1995 و 1996 براى تداوم فعّالیّتها و عملیّات خود، سالانه به 70 میلیون دلار نیاز داشتهاند. به نوشته نشریّه هندى «تحلیل استراتژیک» بخش اعظم این بودجه از طریق عربستان سعودى تأمین مىگردید. هفته نامه نیوزویک در یکى از گزارشهاى خود پیرامون این موضوع مىنویسد:
ریاض مهمترین منبع مالى جنبش طالبان است!
«ملّا محمّد عمر» رهبر گروه طالبان در یک سفر به عربستان سعودى با مقامات بلند پایه این کشور دیدار و گفتوگو کرد و ریاض هم مبلغ 10 میلیون دلار کمک در اختیار گروه تحت امر وى قرار داد، تا به خشونتهاى بىحساب خود ادامه دهند، ولى همانگونه که اشاره شد بعدها همه به آنها پشت کردند و حکومت طالبان به تاریخ سپرده شد. «1»
______________________________
(1). برگرفته از مطبوعات مشهور و سایتهاى معروف جهان.
به هر حال به سبب خشونتهاى بىحساب طالبان، وقتى آمریکایىها که خود از سردمداران خشونت در جهان هستند، به آنها حمله کردند نه تنها کسى از طالبان دفاع نکرد بلکه به سقوط آنها کمک کردند، و با تمام مشکلاتى که آمریکایىهاى استعمارگر براى مردم افغانستان به وجود آوردند، مردم افغان آنها را بر طالبان ترجیح دادند، چرا که فکر مىکردند خشونت طالبان از خشونت آمریکایىها بیشتر است.
همانگونه که گفتیم طالبان زنان و دختران را به کلّى از تحصیل بازداشتند، و با هر گونه مظاهر زندگى جدید، هر چند مفید و مثبت بود به مبارزه برخاستند و همه آنها را «بدعت» مىشمردند.
آنها در حالى که افراد را به خاطر نداشتن ریشهاى بلند سرزنش و گاه بازداشت مىکردند، کشت تریاک را در افغانستان گسترش دادند و به قاچاق موادّ مخدّر کمک شایانى کردند، در عین حال حتّى کشیدن سیگار را حرام مىدانستند! و این به خاطر آن بود که درآمد مهمّى از کشت و قاچاق تریاک داشتند و با آن سلاح تهیّه مىکردند و برادران دینى خود را مىکشتند و هیچ کس نمىداند چگونه این تضادّ عملى را توجیه مىکردند: کشیدن سیگار حرام، گذاردن ریشهاى بلند لازم، امّا کِشت و قاچاق موادّ حرامى مثل تریاک به طور گسترده جایز!
وهابیت بر سر دو راهى، ص: 22