سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و به کسى که در محضر او أستغفر اللّه گفت ، فرمود : ] مادر بر تو بباید گریست مى‏دانى استغفار چیست ؟ استغفار درجت بلند رتبگان است و شش معنى براى آن است : نخست پشیمانى بر آنچه گذشت ، و دوم عزم بر ترک بازگشت ، و سوم آن که حقوق مردم را به آنان بپردازى چنانکه خدا را پاک دیدار کنى و خود را از گناه تهى سازى ، و چهارم اینکه حقّ هر واجبى را که ضایع ساخته‏اى ادا سازى و پنجم اینکه گوشتى را که از حرام روییده است ، با اندوهها آب کنى چندانکه پوست به استخوان چسبد و میان آن دو گوشتى تازه روید ، و ششم آن که درد طاعت را به تن بچشانى ، چنانکه شیرینى معصیت را بدان چشاندى آنگاه أستغفر اللّه گفتن توانى . [نهج البلاغه]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :4
بازدید دیروز :17
کل بازدید :367959
تعداد کل یاداشته ها : 205
103/2/7
8:46 ص
ماجرای خواندنی شهادت پیرترین شهید شمالی کشور/وقتی تکه‌های بدن حبیب جبهه‌ها را سلمانی لشکر شناسایی کرد!

 

"شهید عبدالحسین کارگر"  متولد سال 1288 با 88 سال سن در اول اردیبهشت ماه سال 1366 در ارتفاعات ماهوت به شهادت رسید و عنوان پیرترین شهید شهید شمالی را به نام خود ثبت کرد.

به گزارش رجانیوز، ماجرای شهادت حبیب بن مظاهر کربلای ایران، ماجرایی خواندنی است که به قلم " غلامعلی نسائی" نویسنده رزمنده و جانباز کشور به رشته تحریر در آمده است.

متن کامل این ماجرا همراه با وصیت‌نامه شهید در ادامه آمده است.


"بوُالحَسن" عقبه منطقه عملیاتی «کربلا10» نقطه‌ای در بلندی های ماهوت کردستان، محل استقرار نیروهای «لشکر 25 کربلا» است.

«حاج عبدالحسین کارگر» رزمنده کهن سال مازندرانی با بیش از «88 » سال سن یک روز صبح به دلش می‌زند که خودش را نو نوار کند.

دستی به محاسن سفیدش می کشد! با خودش می گوید: بروم یک صفایی بدهم، یا علی گفت و از سنگر به سمت آرایشگاه صلواتی رفت.

آرام قدم بر می داشت و با خودش گفتگوی دوستانه ای راه انداخته بود.

"ببین حاج عبدالحسین! امروز حال خوشی داری! اینطوری خوبه، هم یک صفای به خودت می دهی، یک گپی هم با همشهری‌ات زدی. "

 آریشگاه صلواتی متعلق به حاج علیپور ساروی است، حاجی حرفه زندگی‌اش آریشگری است، حدود پنجاه سالی کمتر یا بیشتر می شود. روزگار چرخیده و پایش به جبهه باز شده و با خودش تجهیزاتی هم مثل: قیچی و شانه آورده، یک دکان آریشگری صلواتی در ارتفاعات ماهوت برای خودش دست و پا کرده.

پیرمرد وارد آرایشگاه می شود،  سلام علیک همشهری!

دستی به سرش می کشد، علیپور می خندد، با احترام تحویلش می گیرد،

می گوید: حاجی اولین مشتری من، اولین شهید عصر امروزه، بیا بنشین جانا که با تو حرف‌ها دارم.

طبع آرایشگر صلواتی ارتفاعات بوالحسن گل می‌کند!

صندلی آرایشگاه جعبه مهمات رنگ رو رفته ای است.

 آرایشگاه همه چیزش جنگی است!

 علی پور، چفیه‌ای به رسم پیش بند، دور گردن حاج عبدالحسین گره می‌زند، هدایت اش می کند به سمت صندلی آرایشگاه، قیچی اش را دو سه بار «قریچ قریچ» صدا می آورد، یک دستی به موهای حاجی می کشد، قدری آب می‌پاشد، موها خیس می شوند. آرام شانه می زند، یک رزمنده چاق و تپل وارد می شود، دو نفری نگاهی به قد و بالای مرد جوان درشت اندام می اندازند، نرم و ملایم، اما نامحسوس لبخند می زنند در گوشی به  هم می گویند: اگه این پسر تیر بخوره و ناکار بشه، هفت تا بلانکارد باید بهم چفتش کنند تا جا بگیره، جوان خوبی است، می نشیند. جعبه مهمات می خواهد ترک بردارد.

علیپور به رزمنده جوان می گوید: شاهد باش!

جوان رزمنده می گوید: شاهد چی؟

علی پور می گوید: صبر کن تا ببنی!

چند رزمنده دیگر وارد می شوند.

علیپور مشغول اصلاح سر عبدالحسین است.

جوان ها سلام می گویند و می نشینند.

علی پور یک مرتبه و نیمه کاره، اصلاح سر عبدالحسین را رها می کند، به عبدالحسین می گوید: حاجی بیا یک شرطی با هم ببندیم.

تو شهید شدی، من را بهشت شفاعت کن، باشه، قول بده.

عبدالحسین می گوید: ای بابا، من کجا، شهادت کجا؟! شهید شدن از این جوان هاست. اشاره می کند به جوان ها...

علی پور قیچی و شانه را می گذارد؛ گوشه ای می نشیند، من سر حرفم هستم، بله را بگو  تا من بلند بشم.

ماجرا واقعا جدی می شود.

جوان ها می زنند زیر خنده، می گویند: حاجی جان، این چه حرفیه، انشالله شهید بشی، مگه حضرت ذکریا(ع) هم سن و سالت نبود که فرشته ها بهش نازل شدن، حالا هم حاجی علیپور ساروی بهت داره بشارت شهادت میده دیگه، بگو بله، یا علی حاجی.   

حاج عبدالحسین می گوید: جانم به فدایت، من کجا؟ شهادت کجا؟! شهید شدن، مال این جوان هاست، من و چه به این حرفها؟! ای استاد سلمانی، همشهری جان بیخیال من بشو،  بیا سرم را  بزن که برم داخل کانتینر حمام روبراست.

استاد سلمانی کوتاه نیامد که نیامد.  

عاقبت عبدالحسین دل به دریا زد و قبول کرد، بیا جانم قبول. علیپور گفت: بهشت یادی از من می کنی؟

 حاج عبدالحسین گفت: بله قبوله، حالا که دلت را خوش کردی به شهادت و شفاعت من، تو سرم را بزن، من هم  تو را شفاعت می کنم.

علیپور سر حاجی را خیلی خوشگل اصلاح کرد، بعد گفت: حاجی! رفتی حمام غسل شهادت یادت نره، حاجی گفت: حتما، باز هم اگر سفارشی چیزی آن ور دنیا داری، بگو، اگر امری هست بفرمایید، علیپور حاجی را بوسید و گفت: انشالله شفاعت یادت نره، فقط همین دیگر ملالی نیست.

حاج عبدالحسین رفت. 

جنب آرایشگاه یک کانکس بود، داخل کانکس حمام بود. حاج عبدالحسین رفت داخل کانکس که خودش را شستشو داده، غسل شهادت کند.

هنوز چند دقیقه نگذشته بود، صدای دلخراش آژیر بلند شد.

همه از سنگر ها بیرون پریدند، علیپور و مشتری‌هاش به سمت پناهگاه دویدند. هنوز بچه ها به پناهگاه نرسیده، یک هلی کوبتر به سرعت باد  از آسمان رسید، روی باند نشست، در آن حوالی یک باند هلی کوبتر بود.

خلبان با عجله از داخل کابین بیرون پرید.  فریاد کشید.

آهای! همه به پناهگاه برید، هواپیمای عراقی بزودی می‌رسه، هواپیما دنبال منه، من خودم راگم کردم، شما به پناهگاه برید! زود باشید، عجله کنید.

هلیکوبتر به سرعت پرید، ناپدید شد.

هنوز یک دقیقه نگذشته بود، هواپیمای عراقی رسید، حاج عبدالحسین زیر دوش حمام داخل کانکس است و با خیالی آسوده دارد غسل شهادت می کند.

هواپیما عراقی فرود آمد. چند متری زمین، کانکسی که حاج عبدالحسین داخلش بود را زد و گم شد.  فقط همین یک کانکس را هدف گرفت.

کانکس رفت هوا، هر تکه از بدن حاج عبدالحسین، به سویی ناپدید شد.

لحظاتی بعد وضعیت عادی که شد، همه از پناهگاه بیرون آمدند.

علی پور، مقابل کانکس ایستاد، با خودش فکر کرد، همین چند دقیقه قبل با حاج عبدالحسین چه قراری گذاشته بود.

اشک هاش نرم نرم جاری شد و بغض کرد.

پسر حاج عبدالحسین مسئول تدارکات لشکر بود.

یک ساعتی بعد آمد سراغ پدرش را گرفت، فهمید که به چه نحوی شهید شده، رفت سراغ علیپور و گفت: من با چه رویی حالا برگردم خانه، به مادرم چی بگم، دست خالی، نه جنازه ای نه تابوتی!؟

علیپور گفت: بیا این اطراف را جستجو کرده، شاید تکه های تنش را پیدا کنیم.

چند متر آن طرف تر، یک پایی لای سنگ ها پیدا شد.

کف پا هنوز سالم بود!

 علی پور پای حاج عبدالحسین را شناخت.

به پسرش گفت: بیا این پای مقدس، پای پدرتان است.

پسر حاج عبدالحسین گریه افتاد و گفت: چگونه ثابت بشه که این پای پدر منه؟

علیپور گفت: بابات همسنگر منه، مدتی با هم هستیم. پدرت همین دیشب کف پاش را حنا گذاشته بود. بیا ببین، این پای مقدس حنا شده، بچه های دیگر هم دنبال تکه های تن حاج عبدالحسین پیرمرد 88 ساله می گشتند.

یکی از بچه ها تکه ای از پوست سر حاجی را پیدا کرد، نشان آرایشگر داد، علیپور به پسر حاجی گفت: بیا این هم متعلق به پدرته، من همین یک ساعت قبل سر پدرت را اصلاح کردم، ببین این پوست سر تازه اصلاح شده!

پسر عبدالحسین، هر تکه بدن پدرش را که بچه ها پیدا می کردند، ابتدا علیپور شناسایی می کرد، او کنار هم، داخل یک پلاستیک می چید، تکه ای دست، تکه ای سر، یک لنگه شکسته پا، یک کلاه، یک عینک شکسته، شکل یک جنازه کامل شد.

بچه ها با پیکر مظلوم پاره پاره شده پیرمرد مقدس وداع کردند.

علی پور، استاد سلمانی صلواتی، دست گذاشت روی جنازه، قرارشان را  برای آخرین بار با حاج عبدالحسین شهید تازه کرد.

پسر جنازه پدر شهیدش را با خود به شمال کشور، شهرستان ساری برد.

دیگر دست خالی نبود، با تابوتی از پدر به خانه بازگشت.       


 

وصیت نامه شهید حاج عبد الحسین کارگردارابی

بنام خداوند بخشنده مهربان و بنام خداوندی که با یاد او دلها آرام می گیرد

با درود و سلام بر تمامی شهدا ی اسلام و بخصوص شهدای سرزمین لاله گون ایران و با درود و سلام بر امام زمان و نایب بر حقش امام خمینی و با درود و سلام بر سلحشوران جبهه توحید اینجانب عبد الحسین کارگروصیت نامه ام را به شرح ذیل اعلام میدارم:

وصیت اوّلم این است که امام عزیز را تنها نگذارید، در جبهه حق علیه باطل، اسلام را یاری دهید، همان طور تا به حال از جان و مال خود برای کمک به اسلام دریغ نورزیدید، حالا بیش از این ها کمک کنید. مسئله جنگ را بیشتر اهمیت بدهید، نگذارید خون شهدای مان پایمال گردد و ای پسرم علی شما به عنوان وصی بنده می باشید و همانطور که از آغاز جنگ در جبهه حضور داشتی پس از شهادت پدرت در جبهه همچنان استوار باش و نکند خدای نا کرده بعلت شهادت من جبهه را ترک کنی و بگویی خانواده ما بی سرپرست شده است نه!خدا نگهدارنده همه ماهاست .

و تو ای همسرم بعد از شهادتم مثل کوه استوار باش و مبادا گریه و ناله کنی که دشمنان اسلام را خوشحال کنی مرا ببخش.

و شما ای دخترانم بیاد روز عاشورا باشید که زینب تنها مانده و بی برادر شده اخلاقتان و رفتارتان زینب وار باشد و حجاب خودتان را رعایت کنید و سعی کنید فرزندنتان را به جبهه حق علیه باطل بفرستیدو نکند خدای نکرده مانع از جبهه رفتن آنها باشید و برایم گریه و زاری نکنید و برایم خوشحالی کنید که پدرتان در جبهه اسلام شهید شد.

*و شما ای نوه هایم، درستان را بخوانید و سنگر مدرسه را خالی نکنید و جبهه جنگ را ترک نکنید و هرچند تا به حال در جبهه جنگ حضور داشته اید و بیشتر ار اینها حضور داشته باشید.

*به امید پیروزی رزمندگان اسلام و نابودی صدام و صدامیان *

خدایا ، خدایا تا انقلاب مهدی از از نهضت خمینی محافظ بفرما...

- تاریخ شهادت 10/2/1366 -  محل شهادت : بانه


  
  

 

این روزها دیگه روزه برخی بدون ربنای شجریان قبول نیست ...
یه سری هم که کلا افسردگی گرفتن از فقدان ربنای شجریان ...


خبرهای پراکنده ای هم از سراسر کشور به گوش میرسه که یه عده کثیری از طرفداران استاد اعتضاب روزه کردن و دیگه روزه نمیگیرن بدون ربنای شجریان .... !!!

اما با توجه اظهارات جالب آقای شجریان مبنی بر اینکه این مذهب هستش که باعث عقب موندگی و جلو پیشرفت و موسیقی و اینا رو گرفته و تصاویر جالبی که ایشون با نسوان و بهاییان و ... منتشر شده دوست دارم یه روایت که زبان حال برخی دوستان هست بذارم :
 

کمیل نیمه شبی همراه حضرت علی علیه السلام در تاریکی شب از کوچه های کوفه عبور می کردند تا به خانه ای رسیدند از آن خانه صدای تلاوت قرآن به گوش می رسید، معلوم بود مرد پارسایی از بستر راحت برخاسته و باصدایی دانشین و پرشور قرآن می خواند آن چنان که گریه و بغض گلویش را گرفته بود کمیل سخت تحت تأثیر آن صدا قرار گرفت آن مرد این آیه را می خواند: {آیا کسانی که در زیورهای دنیا غرق هستند بهترند} یا آن کسی که در ساعات شب به عبادت مشغول است و در حال سجده و قیام، از عذاب آخرت می ترسد و به رحمت پروردگارش امیدوار است؟! بگو آیا کسانی که می دانند یکسان هستند؟! تنها خردمندان متذکر می شوند}.

وقتی کمیل این آیه را با آن صدای پرسوز می شنید، چنان دگرگون شد که با خود گفت: ای کاش مویی بر بدن این قاری می شدم و صدای قرآن او را می شنیدم! حضرت علی علیه السلام از دگرگونی حال کمیل به خاطر آن صدای پرسوز و گداز آکاه شد و به او فرمود: ای کمیل! صدای پراندوه این قاری تو را حیران و شگفت زده نکند؛ چرا که او از دوزخیان است و بعد از مدتی راز این سخن را به تو خواهم گفت.

این سخن مولا، کمیل را از دو جهت شگفت زده کرد؛ یکی این که حضرت از دگرگونی درونی کمیل خبر داد و دیگر این که او را از دوزخی بودن آن خواننده ی قرآن باخبر کرد.

مدتی گذشت تا این که جنگ نهروان پیش آمد. در این جنگ کسانی که با قرآن سر و کار داشتند علی علیه السلام را کافر خواندند و با او به جنگ برخاستند. کمیل چون سربازی جانباز همراه علی علیه السلام بود و علی که شمشیرش از خون آن کوردلان مقدس مآب سیراب شده بود، متوجه کمیل شد، ناگهان نوک شمشیرش را بر سر یکی از هلاک شدگان فرود آورد و فرمود: ای کمیل! آن کسی که در آن نیمه شب قرآن را با آن سوز و گداز می خواند همین شخص است.
کمیل سخت تکان خورد و به اشتباه خویش پی برد و دانست که نباید صدای قرائت زیبا و ظاهر افراد او را گول بزند. او در حالی که بسیار ناراحت بود، خود را روی قدم های بارک حضرت انداخت و از خدا طلب آمرزش کرد .

  
  

 

فرشته نجات این حادثه طلبه ای فداکار و و چند تن از دوستانش بودند که به کمک روستائیان و افراد محلی که در ساحل مشغول بازی فوتبال بودند برای نجات غرق شدگان دل به دریا زدند .

طلبه فداکار که بود؟!

طلبه فاضل میلاد شیرزاد استاد حوزه علمیه امام رضا (ع) کرج در سالهای گذشته در این حوزه علمیه به تدریس درس منطق مشغول بود. وی و جمعی از دوستان و شاگردانش که برای سفری تفریحی به سواحل شهرک ساحلی پزشکان ایزدشهر رفته بودند حوالی ساعت 19 مشاهده می کنند که به خاطر مواج شدن دریا چند نوجوان در حال غرق شدن در دریا هستند. لذا این طلبه فداکار با کمک چند تن از دوستان خود و جمعی از روستائیان که در ساحل بودند برای نجات این افراد دل به دریا می زنند.

سهیل زارعی یکی از نجات یافتگان این حادثه است که توسط میلاد شیرزاد نجات داده شد . او در مصاحبه با خبرنگار حوزه نیوز ماجرای نجاتش را اینگونه توصیف کرد : وقتی دریا طوفانی شد یک موج بزرگ من را به وسط دریا برد. حس کردم دارم غرق می شوم که آقا میلاد به کمک من آمد و من را تا کنار ساحل آورد. این نوجوان در حالی که اشک در چشمانش جمع شده بود با لحنی بغض آلود گفت : "بعد از اینکه آقا میلاد من را به ساحل رساند برای نجات بقیه به دریا رفت و من از ساحل دور شدم. اما بعد از تمام شدن ماجرا فهمیدم که آقا میلاد برنگشته و در دریا غرق شده…”

طلبه مرحوم میلاد شیرزاد لحظاتی قبل از غرق شدن

 


رحیم زمانی یکی دیگر از ناجیانی است که در این سانحه دردناک جان به جان آفرین تسلیم کرد. او که یکی از شاگردان مرحوم میلاد شیرزاد بود که به تازگی در آزمون حوزه علمیه پذیرفته و وارد حوزه علمیه شده بود . به گفته شاهدان عینی ، مرحوم رحیم زمانی در هنگام  وقوع حادثه در ساحل مشغول بازی فوتبال بوده و برای نجات جان غرق شدگان به دریا رفته است .

 



طلبه مرحوم رحیم زمانی از شاگردان میلاد شیرزاد لحظاتی پیش از غرق شدن

یاسر عالمیان از شاهدان عینی این واقعه که در ساحل نظاره گر این واقعه بوده گفت : "رحیم زمانی مشغول فوتبال بود و وقتی که دید چند نوجوان در حال غرق شدن هستند، به دریا رفت و چند نفر را از مرگ نجات داد و به ساحل رساند اما در نهایت گرفتار امواج و دریا طوفانی شد..."

                                                      
هنگام حادثه غریق نجات ها کجا بودند ؟!

با بررسی های خبرنگار حوزه نیوز و صحبت با چند غریق نجات دلیل حاضر نبودن آنها در صحنه اینگونه بیان شد : به علت پرداخت نشدن حقوق غریق نجات ها در سال گذشته امسال اکثر غریق نجات ها برای امرار معاش به شغل های دیگر مشغول شده اند و نتیجه این امر این است که از ابتدای سال 92 تا کنون تنهـــا در سواحل مازندران 63 نفر و در ساحل گیلان نیز 29 نفر غرق شده اند!

در این بین اظهارات ضد و نقیض مسئولین جالب توجه است: علی صمدیان فرماندار شهرستان نور در مصاحبه با فارس اعلام کرد طرح شنا در دریا که زمان رسمی حضور ناجیان غریق است تا ساعت 4 عصر بوده !

سوال اینجاست در گرمای سوزان ظهر روزهای شهرهای شمالی کشور کدام انسان عاقلی برای شنا به دریا می رود؟ یا منطقا ساعت شنای افراد در دریا از ساعت 4 عصر که کمی از گرمای هوا کاسته شده تا حدود نیم ساعت قبل از غروب آفتاب نیست ؟!


  
  
کشیدن اجساد شیعیان روی زمین پس از قتل آنان در مصر گروههای وهابی و سلفی مصر با حمله به مراسم میلاد امام زمان (عج) نزدیک قاهره، رهبر معنوی پیروان اهل بیت (ع) در مصر را به قتل رساندند. وهابیون و سلفی های افراطی مصر شامگاه دیروز "شیخ حسن شحاته" را به همراه سه تن دیگر از پیروان اهل بیت (ع) از جمله برادر این عالم بزرگ را به قتل رساندند.منابع رسانه ای مصری تأکید کردند، گروههای افراطی با اجیر کردن عده ای چماقدار و اراذل و اوباش، از آنها خواستند با حمله به مراسم جشن پیروان اهل بیت (ع) به مناسبت میلاد امام زمان (عج) در روستای «زاویة أبومسلم» در منطقه هرم در استان "الجیزة" نزدیک قاهره، حاضران در این مراسم را به قتل برسانند. در نتیجه این اوامر و تحریک اهالی منطقه علیه پیروان اهل بیت (ع)، چماقداران با حمله به منزلی که مراسم جشن در آن برگزار شده بود چهار نفر از جمله شیخ حسن شحاته رهبر معنوی شیعیان مصر و برادرش را به همراه دو تن دیگر با سلاح سرد به قتل رساندند؛ و بقیه حاضران در این مراسم را نیز به شدت مورد ضرب و شتم قرار دادند. مهاجمان سپس آن خانه را به آتش کشیدند.منابع بیمارستانی مصر علت فوت این افراد را ضربات چماق و سنگ و سلاح سرد بر روی سر و صورتشان اعلام کرده اند.گفته می شود افراطیون پس از قتل این افراد آنها را بر روی زمین کشیده و شعار می دادند "شیعیان را بکشید" و "شیعیان کافر هستند". براساس گزارش منابع بیمارستانی، به علت کشیده شدن اجساد بر روی زمین و گرداندن آنها در روستای "زاویه ابومسلّم" هویت یکی از افراد مذکور قابل شناسایی نیست و مقامات مصری دستور انجام آزمایشات "DNA" را صادر کرده اند.سایت مصری "الیوم السابع" به نقل از دادستانی کل این کشور تأکید کرد که تحقیقات نشان می دهد یکی از مقتولان شیخ حسن شحاته است.به گفته شاهدان در جریان این حمله، نیروهای پلیس مصر نزدیک محل حادثه حضور داشتند، اما به علت تعداد اندک نیروهایشان، ازدحام فراوان اهالی و مسلح بودن مهاجمان قادر به دفاع از حقوق این شهروندان نبوده اند.این حمله دقیقا یک هفته پس از برگزاری گردهمایی افراطیون سلفی در مصر با هدف کمک به تروریست های سوریه و بیان مواضع افراطی علیه شیعیان منطقه اتفاق افتاد.در این گردهمایی که اظهارات توهین آمیز بسیاری ضد پیروان اهل بیت (ع) مطرح شد، "محمد مرسی" رئیس جمهور مصر حضور داشت .گفته می شود گردهمایی مذکور توسط نهاد ناشناخته ای موسوم "انجمن علمای اهل سنت" برگزار شده است. این در حالی است که انجمن مذکور حتی پایگاه مشخصی بر روی اینترنت ندارد و صفوت حجازی، از مشایخ افراطی سلفی ادعای دبیرکلی این انجمن را دارد. و تنها شمار اندکی از افراطیون سلفی مصر، ادعای عضویت در این نهاد تندرو و ضد شیعه را مطرح کرده اند.در همین راستا "طلعت ابراهیم" دادستان کل مصر، دستور انجام تحقیق فوری درباره حوادث روستای ابومسلم را صادر کرده است.واکنش ها به قتل شیعیان مصراین جنایت در حالی توسط افراطیون سلفی و وهابی صورت می گیرد که شمار زیادی از علمای الازهر از جمله محمد رأفت عثمان و عبدالغنی هندی آن را به شدت محکوم کرده و دولت مصر را مسئول حفظ جان شهروندان دانستند.محمد البرادعی، رئیس سابق آژانس بین المللی انرژی اتمی و رئیس کنونی حزب "الدستور" (قانون اساسی) در مصر، قتل این چهار شهروند شیعه مصر را به شدت محکوم کرد و آن را نتیجه مواضع مذهبی نفرت برانگیزی دانست که زمینه تشدید و گسترش آنها فراهم شده است.وی امروز در پیامی بر روی صفحه شخصی اش در پایگاه تویتر اعلام کرد: پیش از آنکه باقیمانده انسانیتمان را از دست بدهیم در انتظار گام های قاطعی از سوی نظام و الازهر هستیم.البرادعی هفته گذشته نیز با اشاره به نظام کنونی حاکم بر مصر تأکید کرده بود، نظامی که در آن به مخالفان توهین می شود و 150 میلیون مسلمان شیعه در جهان "نجس" خوانده می شوند، باید برود.مخالفان سیاسی، اقلیت های مذهبی و سیاسی و گروههای اجتماعی مصر، نظام جدید این کشور را به باز گذاشتن دست افراطیون سلفی و وهابی به انجام اقدامات غیر قانونی از جمله حمله به شهروندان و ایجاد محدودیت برای آزادی آنها متهم می کنند.منبع : العالم
92/4/21::: 1:39 ص
نظر()
  
  

 

عارف ربانی آیت‌الله‌ سیدعلی قاضی در آستانه ورود ماه رجب دستوراتی درباره ماه رجب، شعبان و رمضان به شاگردان خود توصیه کرده‌اند که مرحوم آیت‌الله سیدمحمدحسین حسینی طهرانی این دستورات را در روز جمعه 21 جمادی‌الثانی سال 1415 هجری قمری در شهر مقدس مشهد برای شاگردان خود بیان کرده‌اند و در کتاب مطلع انوار(2/صص 105 تا 113) به چاپ رسیده است.
 این دستورات مربوط به سال 1357 هجری قمری یعنی 9 سال قبل از رحلت آیت‌الله‌ قاضی به سال 1366ق است که در آن، ضمن وصیتی به شاگردان خود، اهمیت این سه ماه ارجمند را متذکر شده‌اند. در مطلب حاضر ابتدا سخنان مرحوم علامه طهرانی و سپس متن وصیت مرحوم قاضی به شاگردان خود آمده است وما آن را به نقل از ایکنا تقدیم خوانندگان عزیز می کنیم.

تنبَّه! متوجّه باش! آگاه باش! که شهر‌های حُرُم داخل شد که اولین آنها رجب است. بیدار شو، برای آنکه توشه خوبی برای خود برداری! شب‌های این ماه را بیدار باش و روزهای آن را روزه بگیر، به جهت شکر خداوند که به تو روزی کرده و مخواب مگر به مقدار معتنابهی و کم! و چه بسیار عاشقان دل‌سوخته‌ای که شب را نمی‌خوابند. نماز شب را به نحو بیدار و خواب به جای آور؛ یعنی چند رکعتی نماز بخوان و کمی بخواب و سپس بیدار شو!

کتاب حق، قرآن را تلاوت کن؛ ولی تندتند نه، آرام‌آرام بخوان و با بهترین صوتی که داری! چه، قرآن کتاب وحی است و نور قرآن، ظلمت‌ها را تبدیل به نور می‌کند و می‌درخشاند.

پس تو بهره‌ای نبرده‌ای، بلکه هیچ‌کس به مانند قرآن بهره نبرده و هرکس غیر از این را که من می‌گویم، گفته است، خطا کرده و اشتباه فکر می‌کند.

سلام و صلوات بفرست به اصل قرآن و فصل آن، که مراد از فصل قرآن پیامبر اکرم(ص) و اولاد طاهرین او هستند؛ در برابر آنها عبد بدون اراده و تسلیم باش و با روح و جسم سالم در برابر آنها بدون چون و چرا باش و از آنها اطاعت کن و محبّت آنها را در دل داشته باش؛ چنانکه خداوند آنها را برای محبت خود قرار داده!

کسی که در غیر حب آنها خود را در ذمه خداوند رحمان درآورد، به درستی که گمراه شده و در انکار او نعمت‌های خداوند از دستش رفته است و اگر خدا را در غیر محبت آنها قرار دهی گم می‌شوی؛ پس حب آنها حب خداست و به حب خدا پناه ببر! و ایشان عروه وثقی هستند و دستاویز محکم؛ پس چنگ خود را محکم بگیر و به این دستاویز چنگ بزن!

پناه ببر به خدا درباره قرآن که قول خداست؛ درباره قرآن بازی نکن! با اهمیت و احترام قرآن را بخوان و قرآن را از روی لهو و لعب نگاه مکن، چنان‌که قرآن را عمل کنی به واسطه دقت در آن، به بالاترین قله از قلل حق و ایمان و مجد و شرف نائل می‌گردی. در هر حال بر تو باد به ذکر خدا و مبادا در خواندن قرآن کوتاهی کنی! مگو چگونه می‌شود و نگو به چه کیفیتی بخوانم! تشکیک در این مسائل نکن!

در این ماه‌ها قرآن را تلاوت کن و ملتزم و معتصم به خدا بشو! کسی که اعتصام به خدا پیدا کند، خدا هم خود را به او نشان می‌دهد اگر گفتی «ربیّ الله؛ پروردگار من خداست»، ای رفیق استقامت کن و دست از این حرف بر مدار! این ماه‌ها قرقگاه خداوند است، پس داخل در این قرقگاه شو! خداوند فرموده: «وَمَن یَعْتَصِم بِاللّهِ فَقَدْ هُدِیَ إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ؛ و هر کس به خدا تمسک جوید قطعا به راه راست هدایت‏شده است»(آل عمران/101) و باز فرموده: «وَاسْتَقِمْ کَمَا أُمِرْتَ»(شوری/42) و باز فرموده:«إِنَّ الَّذِینَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلَائِکَةُ؛ آن کسانی که گفتند خداوند پروردگار ماست و سپس به این قول خود استقامت کردند، ملائکه آسمان بر آنها فرود می‌آیند»(فصلت/30).

انتبهوا إخوانی الأعاظم وفقکم الله لطاعته و قد دخل أشهر الحُرُم؛ یعنی متوجه باش که ما داخل در قرقگاه شده‌ایم و این ماه‌ها برای کسانی که وارد می‌شوند خصوصیتی دارد، مثل زمین‌هایی که حُرُم حساب شده و دارای شرایطی است و باید از محرمات اجتناب نمود؛ در این ماه ها هم که قرقگاه زمانی است و انسان باید از خیلی چیز‌ها اجتناب کند.

خدا در این ماه‌ها خیلی به انسان نزدیک است، باید مراعات آن را بکند، همانند حَرَم و زمین‌هائی که قرقگاه است و انسان وقتی وارد آنها می‌شود به کعبه و آن امام نزدیک است و زیارت می‌کند؛ چقدر نعمت‌ها‌ی خداوند بر ما بزرگ است و او هرگونه نعمتی را بر ما تام و تمام کرده!

اولین چیزی که بر ما واجب است، توبه است، با شروط لازم و نمازهایی که در توبه وارد شده که مقصود همان دستور توبه‌ای است که حضرت رسول(ص) در ماه ذوالقعده دستور دادند، با همان کیفیت که در کتب ادعیه آمده و در اعمال ماه ذوالقعده و در کتاب «مفاتیح» هم موجود است؛ البته حالا چون ماه ذوالقعده نیست در روز یکشنبه قبل از اول ماه یا شب جمعه و یا روز جمعه که می‌آید، توبه کنید.

پرهیز کنید از کبائر و صغائر به قصد قربت! ملتزم شوید به مراقبه، هم صغری و کبری! که مراقبه صغری نگاه داشتن خود است از مکروهات و خلاف «ما لایرضی الله به» و مراقبه کبری نگاه داشتن دل است از آنچه محبوب نمی‌پسندد، که یک لحظه از مراقبت پروردگار خود را خارج نکند و در همه لحظات خدا را حاضر ببیند.

علاوه بر آن محاسبه و معاتبه داشته باشید و نفس را معاقبه کنید و بعد جریمه کنید!...«ثمّ اقبلوا بقلوبکم؛ پس با دل‌ها‌ی خود اقرار کنید به خدا» و مرض‌های گناه را معالجه کنید و با استغفار، بزرگی گناه خویش را کاهش دهید؛ چراکه استغفار،بزرگی گناه را از بین می‌برد.

دستورالعمل مرحوم آیت‌الله قاضی به شاگردان خود درباره ورود ماه‌های رجب، شعبان و رمضان

مرحوم قاضی می‌فرمودند: انسان باید به خدا پناه ببرد و خداوند خیلی کمک‌کننده و خیر المعین و پسندیده و اختیار کننده است؛ اما دستورالعمل این سه ماه:

1. علیکم بالفرائض فی أحسن أوقاتها! دستورالعمل آن است که نماز‌های واجب را در بهترین اوقات خودش انجام دهید همراه نوافل آن! (که مجموعاً پنجاه و یک رکعت می‌شود، اگر نتوانستید چهل و چهار رکعت) و اگر شواغل دنیا شما را منع کردند، صلاه أوابین را که همان نماز ظهر است، ترک نکنید، چون خیلی اهمّیّت دارد! خصوص نماز ظهر خیلی اهمیت دارد و آن به واسطه وقت آن و خصوصیت و موقعیت آن در بین اوقات دیگر است! و «صلاه‌ وسطی» را که در قرآن آمده، تفسیر به نماز ظهر کرده‌اند، و «صلاه اوابین» یعنی آنها که خیلی توجه به پروردگار دارند، یعنی رجوع‌کنندگان به خدا؛ زیرا رجوع‌کنندگان به خدا به آن تمسک می‌کنند.

2. نوافل شب را هیچ چاره‌ای نیست، مگر آنکه آنها را به جا آورید، نه خیال کنید نماز شب ساقط است و آن سد سکندری است که هیچ شکسته نمی‌شود! عجب از کسانی که قصد دارند، دنبال کنند مرتبه‌ای از کمال را در حالی‌که شب‌ها قیام نمی‌کنند؛ ما نشنیده‌ایم کسی به مرتبه‌ای از کمال برسد، مگر به قیام شب و نماز شب.

3. علیکم بقرئه القرآن! بر شما باد به قرائت قرآن کریم با صوت حزین و باآهنگ و غنا! یعنی با صدای خوش بخوان که تو را تکان دهد و در روایات داریم که قرآن را با تغنّی بخوانید. امام زین‌العابدین تغنّی به قرآن می‌کردند، این تغنی در قرآن برای انسان بسیار مفید است. به طور کلی غنای صوتی حرام است و این اصلاً در تحت غنای حرام نیست؛ زیرا غنای حرام آن است که انسان را به سوی لهو و لعب بکشاند.

4. بر شما باد به أوراد معتاده که معروف است و هر کدام از شما که ورد خاصی دارد که باید بجا آورد؛ و سجده یونسیه را از پانصد تا هزار به‌جا آورید؛ یعنی تا هزار هم می‌توان به‌جا آورد، بسیار هم خوب است.

5. بر تو باد زیارت مشهد أعظم در هر روز! (که منظور از مشهد أعظم أمیرالمؤمنین(ع) است، چون مرحوم قاضی در نجف بوده‌اند) و زیارت مساجد معظمه! (که منظور کوفه و سهله است) و در بقیه مساجد عبادت خود را به‌جا آورید! چون مؤمن در مسجد مثل ماهی است در آب؛ همان‌طوری که حیات ماهی به آب است، حیات مؤمن هم در مسجد است؛ ماهی را از آب بیرون اندازند، می‌میرد.

6. بعد از نماز‌های واجب تسبیح حضرت صدیقه طاهره(س) را ترک نکنید! زیرا که آن ذکر کبیره شمرده شده و لااقل بعد از هر نماز یک‌بار بگویید و اگر توانستید دو یا سه بار بگویید بهتر است.

7. از لوازم مهم، دعا برای فرج حضرت حجت بقیه الله الأعظم است در قنوت نماز وتر، و از آن گذشته در هر روز، و در جمیع دعاها برای حضرت دعا کنید.

8. زیارت جامعه را روز‌های جمعه به‌جای آورید! مقصود، زیارت جامعه معروف است: زیارت جامعه کبیره.

9. قرآن که می‌خوانید، در این سه ماه از یک جزء کمتر نباشد، در هر روز یک جزء.

10. زیارت و دیدار برادران خود را زیاد کنید! (مقصود رفقای طریق هستند) خیلی آنها را زیارت کنید و ببینید؛ زیرا اینها هستند برادران طریقی شما که در طریق و عقبات نفس و تنگنا ها که انسان گیر می‌کند، کمک انسان می‌کنند و نجات می‌دهند.

11. زیارت قبور کنید نه هر روز بلکه کم‌کم و گاه‌گاهی، (هفته‌ای یک مرتبه خوب است) و در روز زیارت کنید نه در شب.

مرحوم علامه طهرانی در پایان این سخنان و در توضیحاتی تکمیلی آورده‌اند که: این دستوراتی است که مرحوم قاضی به شاگردان خود داده است و رفقا این دستورات را در این سه ماه انجام می‌دهند.ما را چه کار با دنیا؟! ما را چه کار با اسم دنیا؟! این دنیا ما را گول زد و فریفت و ما را به پستی و ذلت گرایید، مقام ما را پائین آورد و پست کرد، دنیا مال ما نیست، دنیا را ول کنید و بسپارید به دست آنها که دنبال آن هستند و به کسانی که اهل دنیا هستند بدهید.

به‌به! خوشا به حال کسانی و آن مردانی که بدن‌های آنها در این عالم خاک است و قلوب آنها در عالم لاهوت است و [در] عالم عز و جلال پروردگار است! این افراد هستند که از جهت عدد اقل هستند و خیلی عددشان کم است، امّا قوتشان و جانشان و روحشان خیلی زیاد است، از جهت عددشان کم، ولی از جهت مددیت و اصالت، اکثریت عالم هستند. من می‌گویم آنچه را شما می‌شنوید و استغفار می‌کنم برای پروردگار.

 البته این اعمال را در حد امکان انجام دهید، هر کسی که نمی‌تواند هر روز را روزه بگیرد حتی‌الإمکان پنج روز از رجب و ده روز از شعبان را بگیرد؛ خلاصه به حسب ملاحظه مزاج و قوه و حال و استعداد بگیرد.

و ذکر یونسیه که فرمود پانصد تا هزار، برای شاگردان مرحوم قاضی بوده که باید هر روز می‌گفتند، (مرحوم آقا سیدجمال الدین گلپایگانی روزی سه هزار بار می‌گفتند و البته چند ساعت طول می‌کشیده) علی حد القدره و الإستطاعه و قرائت قرآن در شب علی حد القدره؛ اگر می‌توانی نخواب و اگر کسی نمی‌تواند همه شب را نخوابد «علَی صَبٍّ»‌ باشد؛ صبّ یعنی جگرسوخته، بیدارخوابی کند، شب زود بخوابد و سعی کند بیدارخواب کند، طوری که بدن استراحت خود را بگیرد.

خود مرحوم قاضی اول شب می‌خوابیدند، بعد نماز می‌خواندند و بعد می‌خوابیدند و باز نماز می‌خواندند، همین طور تا دو ساعت به اذان که دیگر نمی‌‌خوابیدند؛ مرحوم آخوند سه ساعت به اذان صبح بیدار بودند؛ اگر نافله شب را به‌جا نیاورید، فائده ندارد و عرفان معنی ندارد؛ عرفان به عمل است نه به گفتن!

  
  
   1   2      >