سفارش تبلیغ
صبا ویژن
انصاف، اختلاف را می زُداید و الفتْ پدید می آورد. [امام علی علیه السلام]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :26
بازدید دیروز :4
کل بازدید :369507
تعداد کل یاداشته ها : 205
103/9/1
10:29 ع

ناگفتنی‌های حاج‌منصور ارضی از آیت‌الله مشکینی

 ناگفتنی‌های حاج‌منصور ارضی از آیت‌الله مشکینی
توفیق تغسیل آیت‌الله مشکینی در حسینیه فاطمیون تهران را حاج منصور ارضی مداح با اخلاص اهل‌بیت (ع) داشته و خاطره‌ وی از حالت جسد آن فقیه مجاهد نیز خواندنی و جزو ناگفته‌هاست. حاج منصور که خود از مداحان پرسوز و گداز و در عین حال صریح است، هم در باب حالات اخلاقی و بکاء آیت‌الله مشکینی گفتنی‌هایی دارد و هم در مورد صراحت و شجاعت ایشان. 
آیت‌الله مشکینی یک فقیه جامع‌الاطراف بود، این‌گونه افراد در میان علما نیز قلیل هستند، قبول دارید؟
یک مسیری که بناست‌ طی شود برای رسیدن به مقصد، راه‌های مختلفی وجود دارد. در میان علما نیز گاهی مثلاً یک عالمی اخلاق علمی دارد، فاضل کامل هم هست، شهرت هم دارد، مرید هم زیاد دارد که البته این، اراده خداست، البته کار به جایی می‌رسد که اراده عارف و عالم و زاهد و سالک الی‌الله آن قدر زیبا می‌شود که می‌شود اراده ‌الله و از خدا می‌خواهد که اصلاً مشهور نشود. آیت‌الله بهجت تا وقتی از دنیا نرفته بود، یک عده کمی نسبت به ایشان شناخت داشتند، البته یک عده‌‌ای هم شاگرد ایشان بودند، ولی یک مسیر به‌خصوصی مال خودش بود و با خودش هم آن را برد، اما وجودش برای انقلاب، برای جامعه، برای شهر قم خیلی مؤثر بود. هر کدام از علمای بزرگ ما سیر و سلوکی دارند. اگر آدم بخواهد اینها را بگوید، کتاب‌ها می‌شود و ما هم که خودمان جاهلیم، جاهل به مسئله، نه جاهل به این وجودهای نازنین. شما نگاه کنید کسانی که من دیده‌ام استاد من هم بوده‌اند و از دنیا رفته‌اند، درس اخلاق که می‌دادند، شاگردان و مریدان زیادی داشتند ولی یکسری را هم ما دیدیم که با اینکه درس اخلاق داشتند، موقع جان دادن‌شان، در خلوت از دنیا رفتند. نمی‌شود گفت غربت، بلکه خلوت. یکی از این بزرگواران آیت‌الله مشکینی ‌(رحمه‌الله علیه)‌ بود. البته توفیق بود که از دفتر مقام معظم رهبری آقای محمدی‌گلپایگانی توسط واسطه‌ای به من گفت بدن ایشان را تغسیل دهید. 
پس علت اینکه شما بدن آیت‌الله مشکینی را غسل دادید، همین توصیه بود؟
بله، بدن ایشان را به حسینیه فاطمیون در خیابان مجاهدین آوردند. ایشان در اثر مریضی نحیف شده بودند. شاگردی هم داشتند که اسمش یادم رفته و بسیار مقید بود که همه کارها درست انجام و همه مسائل کاملاً رعایت شوند. بدن نازنین، مثل بلور و شیشه بود. آرام هم بدن را شستیم و غسل کردیم. عجیب بود، دست ایشان را که برای شست‌وشو بالا می‌آوردیم و کنار بدن قرار می‌دادیم، دست آرام آرام دوباره روی سینه برمی‌گشت. ما علم کمی داریم، اما دیگران که علمی بالاتر از ما دارند، می‌گویند بدن که خشک می‌شود، به همان حالت می‌ماند ولی این بدن نرم بود. بعضی از بدن‌ها را که می‌شوییم، سنگین هستند، اما ایشان کانه با ما همراهی می‌کرد. عده زیادی هم آنجا نبودند. چند نفر از فامیل‌ها بودند. خیلی غریبانه. یادم هست مرحوم استاد خودم، مرحوم آشیخ محمود نجفی را که می‌شستیم، بالای سرش قیامتی بود و خیلی گریه‌کن داشت. در میان ائمه هم همین‌طور است، مثلاً امام حسن (ع) زیاد گریه‌کن ندارد، ولی امام حسین (ع) و امام موسی‌بن جعفر (ع)، زیاد گریه‌کن دارند. انگار یک راه و یک رسم است. یک کسی همیشه باید غریب باشد.
آیت‌الله مشکینی یک معلم اخلاق بود. الان که تلویزیون یا رادیو معارف درس‌های ایشان را پخش می‌کند و انسان گوش می‌کند، متوجه می‌شود که چه شخصیت ارزشمندی دارد.
با اینکه علمش را داشت و قریب‌المرجع بود، نه قریب الاجتهاد، بلکه در حد مرجعیت بود اما عجیب متواضعانه نسبت به امام و مقام معظم رهبری برخورد می‌کرد، در هر سمتی هم که بود متواضعانه و خاشعانه رفتار می‌کرد. این صفت اولیای خداست که اصلاً خودبینی ندارند. نسبت به همه تواضع می‌کرد. از نظر علمی هم که باید از علما بپرسید که این مرد چقدر توانا بود. 
چرا این مراتب علمی و اخلاقی آیت‌الله مشکینی آن‌طور که باید و شاید برای جامعه شناخته شده نیست؟
عرض کردم، این غربت را برخی خودشان انتخاب می‌کنند. شاید هم مثل بعضی از علما باشد که 100 سال، 200 سال 500 سال پیش از دنیا رفته‌اند و اکنون از آنها تحلیل می‌شود، یعنی باید زمان بگذرد تا این گنجینه‌ها شناخته شوند.
آیت‌الله مشکینی در جبهه‌های دفاع مقدس نیز حضور فعالی برای روحیه دادن به رزمندگان داشته‌اند.
ایشان خیلی وقت‌ها در اتاق جنگ بود و دعا می‌کرد. ما هر موقع برخورد می‌کردیم، هم حال مناجات داشت، هم حال امام زمانی. عجیب با امام زمان (عج) رفیق بود. خیلی از آقایان این توجه را ندارند، شاید هم ابراز نمی‌کنند، اما ایشان هم توجه داشت و هم ابراز و اعلام می‌کرد و هم خودش واقعاً مخلص بود. در جبهه هم همین‌طور بود. چند تا از روحانیون بودند که همیشه در جبهه‌ها بودند و دعا می‌کردند. 
حال بکاء خوبی هم داشتند.
بله، برخی افراد غرق در بکاء هستند، اما ایشان خود بکاء شده بود، ولی به هر حال، این رسم نیست که شاگردانی که از ایشان استفاده کرده‌اند، جداگانه نیایند و تجلیلی از ایشان بکنند. این همه در حوزه مجله و نشریه داریم، چرا باید ایشان این‌قدر غریب بماند؟
‌نکته مهم این است که در عین زهد و تقوا صراحت ایشان هم خیلی عجیب بوده. مثلاً قبل از انقلاب جزو کسانی بود که پیگیر اعلامیه مرجعیت امام بود و در آن قضیه پیش‌قدم می‌شود یا در قضیه شهید جاوید بالاخره نظرشان را اعلام می‌کنند، درحالی که خیلی‌ها اعلام نمی‌کردند. بعد از انقلاب بالاخره چون از قبل از انقلاب با آقای منتظری هم رده و همه جا با هم بودند، اما سر قضیه عزل از قائم مقامی صریح نظرشان را می‌گویند یا در قضیه آغاجری اعلامیه جامعه مدرسین علیه سازمان مجاهدین را امضا و منتشر کردند. برخی معتقدند کسانی که در این سطح و جایگاه هستند، باید گوشه حجره بنشینند و از آبروی‌شان هزینه نکنند، درحالی که همان‌طور که شما هم اشاره کردید، در حد مرجعیت بود.
یکی از نکات جا افتاده و غلط این است که کسانی که سیر اخلاقی دارند، یک مقداری گوشه‌نشین هستند. ایشان معلم اخلاق بود، دارای ولایت بود و همه چیز داشت، اما می‌جنگید و از آبروی خودش خرج اسلام می‌کرد و برایش هم مهم نبود که چه خواهد شد. مبارزی که معلم اخلاق باشد، مگر چند تا داریم؟ ‌مثل شهید دستغیب «رحمه‌الله علیه»، شهید مدنی، اسم نمی‌برم نه اینکه نبوده و الان هم نیست، ولی آدمی را می‌شناسم که از نظر فکری و اخلاقی خیلی بالاست ولی اصلاً راه نمی‌دهد و گره مردم به وسیله او باز نمی‌شود. اما آیت‌الله مشکینی چه قبل و چه بعد از انقلاب روحیه مبارزه داشت، ‌مثلاً باید با بی‌حجابی بجنگد، نمی‌جنگید یا اگر مسئولی در مملکت ناجور بود، می‌رفت در نماز جمعه می‌گفت. الان بعضی‌ها نمی‌گویند، چه در قم باشند، چه در جاهای دیگر، ولی واقعاً نمی‌گویند، می‌ترسند. مصلحت‌اندیشی می‌کنند. ایشان حرفی را که باید می‌زد، می‌زد. خیلی صریح و شجاع و در عین حال غریب بود. 
نکته‌ای که در ایشان بسیار بارز است، ولایت‌پذیری ایشان است که با آن مراتب علمی که بسیاری از فضلای حوزه در دهه‌های 30 و 40 جزو شاگردان ایشان بودند، ولی بعد از رهبری حضرت آیت‌الله خامنه‌ای طوری عمل می‌کند که گویا ایشان مرید است و آقا مرادند. در حالی‌که این آفت امروز ماست که برخی از افراد تا اقبالی به آنها می‌شود، سریع طغیان می‌کنند و غرور آنها را می‌گیرد.
بله، اینها هم هست. خودتان می‌دانید و می‌نویسید. من بگویم چه اثری دارد؟ ولی برای خودم باید اثر داشته باشد. کلمات شما برای من درس است که ولایت‌پذیری امثال ایشان چقدر است. نگاه می‌کنیم ایشان یک وقتی معلم بوده، ‌آخر سر می‌شود شاگرد، آن هم یک شاگرد حرف‌گوش‌کن. اینها درس است. متأسفانه خود من حتی از ایشان درس نگرفتم. یک چیزهایی را نمی‌توانم بگویم، چون اگر بگویم شعار است، خودنمایی است. باید اول خودم عمل کنم.
خلاصه‌اش اینکه ما توقع‌مان این است که در مورد ایشان بزرگان دیگر صحبت کنند، شاگردان ایشان در هر مقامی که هستند صحبت کنند و البته اگر اراده خدا باشد، همچنان در غریبی می‌ماند. من به اینجا رسیده‌ام که ایشان در غریبی می‌ماند. این اراده خداست. 
مراتب فدایی ولایت شدن چیست؟ یک وقت آدم می‌گوید من ولایت‌پذیر هستم، اما در عمل کجا باید این ادعا را سنجید؟
فدایی ولایت شدن سخت است، یعنی خراب شدن، یعنی حتی نزدیک‌ترین رفیق و خانواده‌ات به تو بی‌احترامی و بی‌اعتنایی کند، بگوید چرا این کار را کردی؟ چه کسی تحویلت گرفت؟‌اما تو دفاع از دین کردی. یک جایی هست که دیگر باید فدایی شوی، یعنی نیست بشوی و هیچ اسمی از تو باقی نماند. بقیه‌اش دست خداست که بلند شوی یا نشوی. ایشان این‌طوری بود. 
آیا این مرحله را باید خود فرد تشخیص بدهد که الان وقت فدایی شدن من هست یا نیست؟
خود فرد زمانی تشخیص می‌دهد که خداوند به او بصیرت بدهد. خود فرد در عین حال که بنده است، در اثر بندگی زیاد و رعایت اخلاق که نمونه‌اش آیت‌الله مشکینی رحمه‌الله علیه بود، خداوند به او بصیرتی را عطا می‌کند که یقین دارد این راهی را که دارد می‌رود، کشته می‌شود، ولی کارش را انجام می‌دهد و فریادش را می‌زند، چه بخواهد دوست یا غریبه بدش بیاید یا خوشش بیاید اما در اثر این کار و جهاد و فدا شدن، عده‌‌ای بیدار می‌شوند. یکی از کسانی که عاشق این بود که حوزه تغییر کند، از زیر بنا متحول شود و چیز نویی و ساختار خوبی دربیاید، یکی از بنیانگذاران این تفکر، ایشان بود. 
حوزه الان چه چیزی کم دارد؟ آیت‌الله مشکینی قبل از انقلاب درس‌های سخت حوزه مثل رسائل را خلاصه می‌کند. این از نظر شکلی است. از نظر حرکت اجتماعی هم کار سیاسی می‌کند و از هیچ کس هم نمی‌ترسد. اما نیاز امروز حوزه‌های علمیه چیست؟
مقام معظم رهبری همه حرف‌ها را زده‌اند، بنابراین اینکه امثال من در این موضوع بخواهیم صحبت کنیم، خنده‌دار است، ولی خلاصه کلام اینکه هر تحولی که در حوزه عملیاتی بشود، به درد خود حوزه می‌خورد. متأسفانه من که درس حوزه نخوانده‌ام، ولی ما در کار خودمان که مداحی است، می‌رویم و ابراز می‌کنیم، از سران حوزه خواهش می‌کنیم که واعظ و سخنران باید این مداحی را هم ‌ یاد بگیرد، اغلب واعظان، صدای خوبی هم دارند، پس بیایید یک درس را هم در حوزه به آموزش مداحی اختصاص دهید، اما اغلب مخالفت می‌کنند و می‌گویند که وقت حوزه را نگیرید. 
برخی هم که اساساً نفی می‌کنند.
حوزه نیروی عملیاتی می‌خواهد. در نیروی انتظامی و وزارت اطلاعات می‌گویند نیروی عملیاتی کارساز است، نیروی زبده، ‌ورزیده، جنگنده، دوره‌های سخت عملیاتی دیده. در علوم همین‌طور، در صنایع جدید نانو و هسته‌ای همه می‌گویند باید نیرو عملیاتی باشد و در کنار تئوری، آزمایشگاهی و عملیاتی وارد میدان شود. از کسانی که خودشان مدرج هستند، شنیده‌ام که حالا دیگر هر کس توان عملیاتی‌اش بالا باشد، به او درجه می‌دهند. دیگر کسی از سرهنگی، بی‌جهت تیمسار نمی‌شود. در حوزه هم باید این‌طوری باشد. حوزه مقدس‌ترین مکان دینی ماست، حوزه نتیجه حسینیه‌هاست، حوزه نتیجه مساجد پاک است، نه مساجد ضرار‌. حوزه جایگاه نور علی نور است. حوزه مظهر محبوبتاً فی ارضک و سمائک است. حوزه را در آسمان‌ها دوست دارند و مراقب آن هستند. اینجا تنها سنگری است که نتوانستند به آن خدشه وارد کنند. دانشگاه را توانستند، هنوز دارند درس‌های منحرفین غربی یا داخلی را ارائه می‌دهند و تا دانشگاه‌ها و دروس آنها اسلامی بشود خیلی کار دارد. اما حوزه هزار پایه بالاتر رفته، پس حوزه جای منزهی است، جای من بی‌سروپا هم نیست، اما باید برای شاخه‌های مختلف باز هم فکر شود که چگونه می‌توان بهتر شد، مثلاً در همین کار ما یعنی مداحی، چگونه می‌توانیم در کنار یک عالم واعظ، نوکر امام حسین (ع) هم باشیم. شما نگاه کنید مصیبت خواندن علمای بزرگ مثل آیت‌الله مشکینی چه شکلی بوده، مصیبت خواندن آقا را دیده‌اید که چقدر لطیف می‌خوانند. 
نکته‌ای که قبل و بعد از انقلاب در آیت‌الله مشکینی می‌بینیم این است که ایشان ابایی ندارند از اینکه اگر در موردی، خطایی شده، موضع‌گیری صریح کنند، مثلاً در قضیه آقای سیدکاظم شریعتمداری و حزب خلق مسلمان، باز جامعه مدرسین با امضای ایشان آمد و اعلامیه داد که ایشان دیگر مرجع تقلید نیست، قضیه آقای منتظری هم همین‌طور. بالاخره اینها آدم‌های کوچکی که نبودند، ولی ایشان ابایی ندارد و بعد از این موضع‌گیری‌ها هم حالت مغبون و سرخورده و گوشه‌گیر نداشت. باز یکی از نیازهای امروز ما همین است که ما مثلاً یک راهی را می‌رویم و بعد می‌بینیم آنچه می‌خواستیم نشد، می‌مانیم که چه کنیم.
راه اولیای خدا همین است که گفتید. یکی را تأیید می‌کنی، بعد می‌بینی توزرد درآمد. با عقل، با بصیرت و با مبنا هم تأیید کرده بودی، اما اگر مشخص شد که این فرد از ابتدا فریبکار بوده و با ظاهرسازی نقش بازی کرده یا نه، در آن زمان که او را تأیید کردید، سلیم‌النفس بوده اما در ادامه مسیر، دچار لغزش شده، باید اعلام کرد، به‌ویژه همان کسانی که تأیید کرده و در ایجاد حسن ظن برای او مؤثر بوده‌اند، وظیفه بیشتری دارند، آنها باید جلوی سوء استفاده از آن حسن ظن ایجاد شده در مسیرهای نادرست را با موضع‌گیری صریح و به‌موقع خود بگیرند. آیت‌الله مشکینی «رحمه‌الله علیه» شیوه‌اش این بود.
برای اینکه انسان حاضر باشد، چنین کاری بکند، قاعدتاً باید وابستگی به دنیا هم نداشته باشد. چون به هر حال، اعتبار خودش هم ممکن است با محاسبات مادی در معرض خطر قرار بگیرد.
آیت‌الله مشکینی حقیقتاً ذره‌ای وابستگی به دنیا نداشت. «صائناً لنفسه» که می‌گفت عجیب بود، خودش تکان می‌خورد. نگاه نمی‌کرد که مردم دارند به منبرش گوش می‌دهند. انگار مثل اینکه خودش را نسبت به این جمله مسئول می‌دانست.