زهرا چیذری| گاهی انتخاب تو نه فقط دنیایت را که حتی آخرت و تمام هستیات را میتواند دگرگون کند. کار سخت و مسیر دشواری است که اگر در لحظهلحظهاش همراهی خدا را از دست بدهی، ممکن است در تاریکی عمیقی فرو روی. خیلی وقتها اما هدایت و عنایت الهی به مدد خواست تو میآید تا از اعماق تاریکی به سوی روشنترین افق خورشید هدایت شوی. هدایت و عنایت خدا اما همیشه هست، هر چند خیلی وقتها ما غافلیم. حکایت این هدایت را میتوان در کسانی دید که خود را بازنگری کردند و با محاسبه خود وقتی بر سر چندراهیهای زندگی قرار گرفتند، روشنی ضمیرشان همچون مغناطیسی قوی آنها را به سوی حقیقت کشانده است و توفیق این را داشتهاند تا اصلیترین مسیر زندگیشان را خودشان انتخاب کنند. تینا ماری هاسکی هم از آن دست افرادی است که خودش دین و سبک زندگیاش را انتخاب کرده است؛ دختر یک کشیش مسیحی که وقتی به سراغ خودش میرود و میبیند انجیل و کلیسا پاسخگوی سؤالات و ابهامات ذهنیاش نیست و نمیتواند روح تشنه حقیقتش را سیراب کند، جستوجو میکند و سرانجام با عنایت و هدایت الهی سرچشمه جوشان حقیقت را مییابد و با تشرف به دین مبین اسلام گمشدهاش را پیدا میکند. اما چه میشود که سبک زندگی دختر یک کشیش امریکایی به سبک زندگی یک بانوی مسلمان و محجبه تغییر میکند، حکایت شیرینی است که از زبان خود این بانوی مسلمان برایتان روایت میکنیم.
جامه زهد و ریا کندم و برتن کردم
چطور شد که سبک زندگی شما به عنوان مسیحی به سبک زندگی اسلامی تغییر کرد و مسلمان شدید؟
پدر من یک کشیش پروتستان است از همین رو میتوانم بگویم من دختری بودم که در کلیسا بزرگ شدم.
پدر شما یک کشیش است؟! چطور شد که دختر یک کشیش پروتستان با اسلام آشنا شد؟
من به عنوان یک دختر مسیحی بزرگ شدم و برای ادامه تحصیل وارد دانشگاه شدم، پس از دانشگاه در ماجرای آشنایی من با یک مرد مسلمان ایرانی مسیر زندگیام تغییر کرد. ما با هم ازدواج و در همین خلال شروع به مطالعه درباره دو دین اسلام و مسیحیت کردیم. خدا به من و همسرم یک دختر داد و ما به خاطر دخترمان باید یک دین را انتخاب میکردیم، چون دوست نداشتیم یکی از ما مسلمان باشد و به مسجد رود و دیگری مسیحی باشد و به کلیسا برود، بنابر این با هم قرار گذاشتیم تا مطالعه و بررسی کنیم و هر دینی که منطقیتر و درستتر بود را انتخاب کنیم. من میخواستم به شوهرم ثابت کنم دین مسیحیت درستتر و کاملتر است. پیش از این من انجیل میخواندم، به کلیسا میرفتم و به دین خودم باور داشتم. ما مطالعات زیادی را درباره اسلام و مسیحیت، شیعه و سنی انجام دادیم و در نهایت به جای آنکه من بتوانم شوهرم را مسیحی کنم، خودم مسلمان شدم.
به طور یقین بررسیهای شما درباره اسلام و مسیحیت شما را به این نتیجه رساند که اسلام دین کاملتری است و مسلمان شدید. نقاط ضعف مسیحیت چه بود که شما را به اسلام ترغیب کرد؟
در دین مسیحیت ابهامات زیادی وجود دارد که در عمل کلیسا و انجیل نمیتوانستند به این ابهامات پاسخ بدهند.
به طور مصداقیتر میتوانید بگویید این ابهامات چه بود؟
به طور مثال مسیحیان میگویند حضرت عیسی(ع) خداست. از کودکی هم این موضوع در ذهن منجا افتاده بود که حضرت عیسی(ع) خداست. اما بهیکباره خداوند پرده و قفل را از قلب من برداشت و من توانستم حقانیت اسلام را ببینم.
اینکه مسیحیت میگوید حضرت عیسی(ع) هم خداست، هم پیغمبر است و هم پسر خداست، برای من قانعکننده نبود و پیش خودم فکر میکردم چطور یک نفر میتواند در یک لحظه هم خدا باشد، هم پیغمبر و هم پسر خدا.
پس ازدواج با یک مرد مسلمان انگیزه شما از اسلام آوردن نبود؟
نه اصلاً من در مطالعاتم درباره اسلام و مسیحیت برای انتخاب دین با تناقضات مختلفی مواجه شدم که نواقص دین مسیحیت را به من اثبات کرد. تثلیث یکی از اصلیترین ابهامات ذهنی من بود. بعد از اینکه پرده از ذهن من برداشته شد، تناقضات بیشتری را در انجیل و دین مسیحیت مشاهده کردم.
مثلاً چه چیزهایی؟
در انجیل از پیامبران با نکات و عبارت نامناسبی یاد شده است. درباره خود حضرت عیسی(ع) از یک طرف در انجیل میخوانیم عیسی برای صلح آمده است اما در یک جای دیگر میبینیم نوشته شده عیسی برای جنگ آمده است. یکی از ابهامات و نکات نامناسب دیگری که در انجیل وجود دارد و من قبلاً متوجه آن نبودم، این است که در اولین سوره انجیل آمده است: خداوند بعد از خلقت دنیا خسته شد و نیاز به استراحت داشت. این موضوع برای من خیلی سنگین بود که خدایی که در انجیل معرفی میکند آنقدر کوچک است که خسته میشود یا درباره خداوند نوشته: خدای ما خدایی حسود است یا درباره حضرت داوود(ع) و حضرت نوح(ع) روایتهای خوب و قشنگی در انجیل نقل نشده است.
چطور؟
مثلاً در انجیل درباره حضرت نوح (ع) که یکی از پیامبران بزرگ هستند آمده است: بعد از طوفان وقتی که آب خشک شد و کشتی روی زمین نشست، حضرت نوح لخت و مست بوده است و البته این داستان با ماجرای زشتی ادامه دارد، در واقع باید بگویم نوشتههای انجیل صحبتهای نادرست و زشتی بود که هم خدا را کوچک میکرد، هم پیامبران و هم ما آدمها را. مسیحیها هم چنین باوری دارند، تحت عنوان گناه اصلی که بر میگردد به ماجرای دست زدن حضرت آدم و حوا به درخت ممنوعه، به همین خاطر هم تمام بچههای مسیحی که به دنیا میآیند را به خاطر این گناه حضرت آدم و حوا گناهکار میدانند، البته این در بین کاتولیکها رواج دارد. مسیحیان کاتولیک از یک شخص دیگر مثل کشیش کلیسا بخشش میطلبند نه از خداوند. پروتستانها هم ایراداتی دارند که من نتوانستم آن را قبول کنم و اولین ایراد همین موضوع تثلیث و خدا بودن حضرت عیسی(ع) است.
شما از کودکی با چنین باوری بزرگ شدید. چه شد که باور به تثلیث و خدا بودن حضرت عیسی(ع) در ذهن شما رنگ باخت؟
اگر حضرت عیسی(ع) خدا باشد یعنی روز کریسمس میشود روز تولد خدا، از سوی دیگر هم اگر بپذیریم که حضرت عیسی(ع) را به صلیب کشیدند و کشتند یعنی خدای ما هم مرده است و هم اکنون ما خدا نداریم، بنابر این نتوانستم این باور را مثل قبل چشمبسته قبول کنم. وقتی قرآن خواندم، دیدم سوره توحید خدا را به شایستهترین حالت ممکن به تصویر میکشد. اینکه خدا یکی است. فرزند یا پدر و مادری ندارد، بینیاز از هر چیز از جمله استراحت و خوراک است و هیچ همتا و همانندی ندارد. سوره مبارک توحید جواب تمام سوالات من بود.
پس در واقع مطالعه قرآن شما را به پاسخ سؤالاتی رساند که دین مسیحیت، کلیسا و انجیل نمیتوانستند به آنها پاسخ دهند. همین طور است؟
بله دقیقاً به خصوص سوره توحید جواب تمام سؤالات من را داد.
چند سال از تشرف شما به دین اسلام میگذرد؟
تقریباً 24 سال.
آیا برای شما بین شیعه یا سنی بودن انتخابی شکل نگرفت؟
در امریکا ما دوستان شیعه و سنی زیادی داشتیم اما ما در اواخر حضورمان در این کشور بیشتر به سمت شیعیان گرایش پیدا کردیم. آنجا یک گروهی بودند که به صورت هفتگی جلسات دعای کمیل برگزار میکردند و هر هفته یک نفر میزبان این جلسات بود.
من و شوهرم هم در این جلسات شرکت داشتیم. من در زمان حضورم در امریکا مهمترین مسئله برایم وحدانیت خدا و رسالت پیامبر(ص) بود و هنوز به معنای کنونی شیعه نبودم اما بعد از آمدن به ایران، سال دوم حضورم در اینجا بود که شیعه شدم.
در حال حاضر من قلباً شیعه هستم و عشق و محبت به اهل بیت(ع) در سینهام موج میزند.
هنوز هم قرآن میخوانید؟
بله. قرآن نور است. من ابتدا که قرآن خواندن را شروع کردم، قرآن انگلیسی میخواندم اما الان دیگر میتوانم قرآن را به زبان عربی و با قرائت بخوانم و تفسیرهای قرآن را هم مطالعه میکنم. قرآن یک نور است. هنگام قرآن خواندن احساس میکنید که خدا با شما حرف میزند.
نهجالبلاغه هم میخوانید؟
بله البته قبلاً بیشتر فرصت داشتم و بیشتر میخواندم. با خواندن نهجالبلاغه خیلی به فکر فرو میروم.
خانم هاسکی! بعد از مسلمان شدن نگاه شما به خودتان، به دیگران و به دنیای اطراف تغییر کرد؟
بعد از مسلمان شدن صبرم خیلی زیادتر شده و راحتتر افراد را میبخشم. قبل از اسلام آوردن من سنگ بودم ولی الان همانند تغییر شب به روز اخلاقم عوض شده است، قرآن و اهل بیت(ع) جان من هستند. دلم نرم شده است و با کوچکترین ذکر خدا و اهل بیت(ع) دل شکسته پیدا میکنم. کاملاً عوض شدهام.
نسبت به دیگران چطور؟
من قبلاً از گناهها و اشتباهات دیگران ناراحت میشدم، به خصوص اینکه نمیتوانم قبول کنم یک مسلمان کار نادرستی انجام بدهد اما حالا فکر میکنم باید به خاطر خدا و قرآن آدمها را بخشید تا خدا هم ما را ببخشد.همچنین حضرت علی (ع) فرمودهاند اگر مشغول به خودمان باشیم و اشتباهات خودمان را ببینیم، اشتباه دیگران را نمیبینیم. من هم در حال حاضر دارم روی خودم کار میکنم. ما باید خودمان را درست کنیم و به اشتباهات و بدیهای دیگران کاری نداشته باشیم. اما قبل از اسلام آوردن من نمیتوانستم این قدر راحت ببخشم. من با چشم دلم و در اثر رابطهای که با خدا و اهل بیت(ع) دارم خدا را میبینم.
آیا زائر خانه خدا هم شدهاید؟
بله 12 سال پیش بود که با شوهرم به حج تمتع رفتم. من به امام رضا (ع) خیلی علاقه دارم و زیاد مشهد میروم. امام رضا (ع) همیشه به من کمک میکند و هر وقت که من بخواهم لیز بخورم و زیر پایم بلغزد امام رضا(ع) بلافاصله دست مرا میگیرد و مرا نگه میدارد.
سال گذشته هم به کربلای امام حسین (ع) مشرف شدم. سوریه و لبنان هم رفتهام و حالا هم به خاطر این بیحرمتیهایی که به حرم حضرت زینب(س) شده است بسیار ناراحتم.
وقتی به زیارت میروید چه احساسی دارید؟
وقتی برای نخستین بار به مکه رفتم با جمعیتی مواجه شدم که هیچ وقت قبل از آن در امریکا با چنین شلوغیای مواجه نشده بودم اما وقتی پایم را روی زمین گذاشتم دیگر شلوغی را حس نمیکردم. اصلاً حس میکردم هنگام طواف پایم روی زمین نیست. حس عجیبی داشتم. در طواف یک بار وقتی ازدحام جمعیت به من فشار آورد، گفتم «یا صاحب الزمان» همین که امام زمان (عج) را صدا زدم، به یک باره جلوی من کاملاً باز شد و توانستم به راحتی طواف کنم و آنقدر جلو بروم که حتی به کعبه بچسبم.
من روح اهل بیت(ع) را در آنجا حس کردم. بعد از سفر مکه یک کتاب نوشتم به نام مثلث عشق. این کتاب درباره خود من، اهل بیت(ع) و شعرهایی است که درباره اهل بیت(ع) مینویسم. من این کتاب را به زبان دل نوشتم.
شما در صحبتهایتان به اتفاقی که برای حرم حضرت زینب (س) افتاد، اشاره داشتید. به نظر شما سناریوی اهانت به اهل بیت(ع) و مقدسات ادیان با چه هدفی صورت میگیرد؟
به نظر من اینها از حقیقت میترسند و با نزدیک شدن حقیقت از قدرت آن احساس وحشت دارند.
پس همین ترس است که باعث میشود در بسیاری از کشورها با خانمهای محجبه برخورد میکنند؟
بله قطعاً. دلیل مخالفت برخی کشورها با حجاب این است که آنها از قدرت حجاب آگاهند. آنها میدانند خانمی که به دینش اهمیت میدهد، خیلی قدرت دارد و از این قدرت و این حقیقت میترسند.
به قدرت حجاب اشاره داشتید. به نظر شما زنان و دختران مسلمان چقدر میتوانند در معادلات اجتماعی، اعتقادی و فرهنگی در دنیا یا کشور خودشان تأثیر داشته باشند؟
خیلی میتواند اثرگذار باشد اما گاهی وقتها غفلت میکنند. ما باید هر کاری را از خودمان شروع کنیم.
خانم هاسکی! چرا اینقدر در دنیا به حجاب حمله میشود. از سینمای هالیوود گرفته تا برنامههای ماهوارهای و حتی بازیهای رایانهای همه و همه میکوشند حجاب را از سر زنان مسلمان بردارند.
اهمیت به دین به معنای قدرت است. کسی که میتواند خود را از آنچه خدا فرموده و در دین آمده است حفظ کند، فرد قدرتمندی است. حجاب هم فقط برای دین اسلام نیست، مسیحیان نیز باید حجاب داشته باشند. در انجیل آمده است اگر ما بدون حجاب به کلیسا برویم و دعا کنیم، حالت خوبی ندارد و این موضوع هنوز هم در انجیل هست و کسی که کاری را که خدا خواسته انجام میدهد، قدرتمند است اما به مرور زمان این سفارش انجیل را به فراموشی سپردهاند.
همانطور که میدانید گرایش به دین مبین اسلام در کشورهای اروپایی و امریکا رو به افزایش است. شما به عنوان کسی که خود تجربه تشرف به اسلام را دارد، آینده این روند را چگونه پیشبینی میکنید؟
خدا فرموده است این وعده خدا در قرآن است. وقتی خدا چشمها را باز میکند، افراد به دنبال حقیقت میگردند. در این صورت است که از رفتارهای دولتهای اروپایی و امریکایی در دخالت در امور دیگر کشورها، ترساندن و کشتن بچههای بیگناه و مادران باردار و رفتارهای اینچنینی ناراحت میشوند و با این کارهاست که گرایش مردم اروپا و امریکا به اسلام روز به روز بیشتر میشود. این کارها نادرست و رفتاری برخلاف قانون خداست.
خانم هاسکی! پدر شما یک کشیش است. وقتی شما مسلمان شدید، واکنش پدر و مادرتان به اسلام آوردن شما چه بود؟ آیا مخالفت نکردند؟
صددرصد. وقتی من مسلمان شدم پدرم تا سالها با من حرف نمیزد و میگفت، من چگونه جواب مردم را بدهم، در صورتی که خودم کشیش هستم و دخترم دینش را عوض کرده است. من اما گفتم این من هستم که باید در برابر اعمال خودم به خدا جواب بدهم.
شما خودتان مادر هستید. فکر میکنید ارزش و جایگاه مادران در تربیت نسلی پاک و اشاعه سبک زندگی اسلامی- الهی تا چه حد است؟
مادر همه چیز است. بسیاری از رفتارهای جوانترها در جامعه برمیگردد به چگونگی رفتارهای پدر و مادرها. سبک زندگی و دینداری باید از خانه شروع شود. مادری که ایمان نداشته باشد، فرزندانش هم نمیتوانند به خدا وصل شوند.
اگر بچهها از سبک زندگی الهی فاصله بگیرند همه به مادر و پدر برمیگردد. من خودم در میان آشنایان خود دیدهام مادری که معلم قرآن است و دارای فرزندان بسیار خوب و دینداری است و مادری که به دین معتقد نیست، فرزندی بسیار بد تحویل جامعه داده است.
خود شما چطور؟ فکر میکنید حالا که مسلمان شدهاید، آیا اسلام آوردن برای مادری بهتر بودن به شما کمک کرده است؟
بله کاملاً، هیچ شکی ندارم. اگر دین نداشتم نمیدانستم الان در کجای دنیا ایستاده بودم و برای فرزندانم چگونه مادری بودم. من از لطف خدا بسیار سپاسگزارم که مرا در مسیر اسلام و ایمان نگه داشت. خدا واقعاً به من لطف میکند.
در حال حاضر با پدر و مادرتان ارتباط دارید؟
بله. ارتباط دارم اما این ارتباط یک داستانی دارد؛ داستانی از کمک خدا و اهل بیت(ع) به خصوص یاری و لطف امام رضا(ع).
امکان دارد این داستان را برای ما و خوانندگان روزنامه جوان هم تعریف کنید؟
بله حتماً. ما تا نزدیک عید امسال با هم هیچ ارتباطی نداشتیم. یک روز از دفتر ارتباط بینالملل حرم امام رضا(ع) با من تماس گرفتند و گفتند چرا شما ایمیلتان را چک نمیکنید.
من گفتم چرا باید ایمیلم را چک کنم. من هدفی ندارم، دلیلی ندارم اما آنها به من گفتند ایمیلتان را چک کنید. امام رضا(ع) با شما کار دارد. وقتی من ایمیلم را چک کردم، دیدم مادرم هشت ماه پیش برایم یک ایمیل فرستاده بود که اگر از دفتر بینالملل حرم امام رضا(ع) با من تماس نمیگرفتند ممکن بود من هیچوقت به سراغ ایمیلم نروم.
مادرتان در این ایمیل برای شما چه نوشته بود؟
مادرم نوشته بود: دوستت دارم. ما را ببخش به شما بد کردیم و امسال بعد از چند سال نزدیک روز مادر و میلاد حضرت زهرا(س) به مادرم تلفن کردم و با هم صحبت کردیم. منش اهل بیت(ع) اینگونه است و در زندگی من بسیار کمک کرده و همه چیز را درست کردهاند.
شاید خیلی از ما مسلمانان هرچند نعمت اسلام را داریم ولی این نعمت را فراموش کردهایم. شما به عنوان کسی که مسلمان نبودهاید و حالا اسلام آوردهاید، اگر فکر میکنید نکتهای میتواند به محکمتر شدن ایمان همه ما کمک کند، به عنوان حسن ختام این گفتوگو بفرمایید.
ما مسلمانان باید همه را خواهر و برادر خود بدانیم. از دروغ و دورویی پرهیز کنیم و به حقیقت گرایش داشته باشیم. رهبر انقلاب یک جملهای دارند با این مضمون که همیشه با اهل بیت(ع) باشیم. ما باید به دینمان اهمیت بدهیم. مردم افرادی را که به دینشان اهمیت میدهند، دوست دارند.