گروه استانها – خراسان رضوی: همایش دانشجویان شاهد و ایثارگر دانشگاه علوم پزشکی مشهد با سخنرانی حجتالاسلام و المسملین پناهیان در مجتمع آیههای مشهد مقدس برگزار شد.به گزارش رجانیوز، حجت الاسلام و المسلمین علیرضا پناهیان در سخنان خود به بخشی از خاطراتش از دفاع مقدس اشاره کرد و گفت: بنده در "والفجر یک" برای نخستین بار با موضوع فرزند شهید مواجه شدم و آن در وضعیتی بود که قطعهای از خاک ما در محاصره بود و حتی مجروحان را نمیتوانستیم برگردانیم، حتی آب رساندن برای مجروحان غیر ممکن بود، در این هنگام از کنار یکی از رزمندگان عبور کردیم ولی بعد که برگشتیم، آن رزمنده مجروح شده بود. البته بنده عضو آن گردان نبودم و این شهدا را طبیعتا نمی شناختم، زیرا ما از بچههای تخریب بودیم که به آن گردان برای مرحلهای از عملیات والفجر یک ملحق شده بودیم. ایشان زخمی شده بود و میخواستیم او را بلند کنیم، اما مجبور بودیم که بخشهایی از بدنش را جمع کنیم. بنابراین با دو نفر از دوستان ایشان را در جایی قرار دادیم تا ایشان شهید شد، زیرا دسترسی به عقب یا بیمارستان صحرایی غیر ممکن بود. من اصلا نمیخواهم بیان کنم که این مسائل غم انگیز است، اینها حماسه است و حماسه بسیار زیبا و شکوه دارد و ما وقتی از آن فاصله میگیریم خیلی حقیر میشویم. هنگامی که مجروح را در کناری قرار دادیم، به من خیلی آرام گفت: "راه باز نشده؟” گفتم “نه” گفت “باز میشه، بچه هایم منتظر من هستند” و من هر وقت با فرزندان شهدا مواجه میشوم یاد آن صحنه برایم زنده میشود؛ خیلی وقتها میخواهم جلوی خودم را بگیرم و این خاطره را نگویم، ولی این دفعه نشد. ای کاش دستم به همه فرزندان شهدا میرسید و به آنان می گفتم که پدران شما، شما را خیلی دوست داشتند و نمیدانم، آن مجروح پدر کدامیک از شماها بود.
وی ادامه داد:دومین باری که با فرزند شهید مواجه شدم، داماد خودمان بود. او از جبهه مرخصی آمده و البته خیلی خانواده دوست بود. پسر اولش شاید دوسالش شده بود و یک روز به او گفتم “ببین فرزندت چقدر قشنگ میگوید بابا” بعدش با فرزندش شروع به بازی کردن کرد و او را بغل کرد، اما لحظهای متوجه شدم که او را زمین گذاشت و ساکت شد و از اتاق بچه بیرون آمد، از او پرسیدم که چی شده است؟ این شهید بزرگوار گفت “خیلی شیرین بود، میترسم اجازه ندهد من برگردم” داماد ما مرخصیاش را زودتر تمام کرد و بعد از یک ماه بدن بیسرش برگشت؛ من خیلی پدرها را دیدم ولی ایشان اینقدر شیرینی بچهاش را درک میکرد.
وی با بیان اینکه بسیاری از پای منبریهای بنده از نظر قرب الهی از من بالاتر هستند، ولی هیچگاه مخاطبانی با نشاطتر از اهل جبهه ندیدهام، افزود: من از همه ملت ایران عذر خواهی میکنم که تاکنون کسی نتوانسته در حد مطلوب و ممکن زیبایی روح رزمندگان را انعکاس دهد، زیرا آخرین فیلمهای دفاع مقدس متأسفانه فاصلهی شان با دفاع مقدس بیشتر شده است.
پناهیان با ذکر مثالی ادامه داد: من بیمارستان صحرایی را دوبار تجربه کردهام، ولی در فیلمهایی که ساخته شده هیچ نشانی از آن زمان بیمارستانهای صحرایی جبهه نیست؛ امروز معانی بلند معنوی هنوز قریب است.
وی با بیان این که شهدا بیشتر از همه فرزندانشان را دوست داشتند، زیرا آن ها به معنای حقیقی آدم بودند و خودخواه هم نبودند، تصریح کرد: رنج پدران ایثارگر برای پدرهای معمولی قابل احساس نیست، من فقط در صورتی می توانم بفهم که یک پدر شهید شده، چقدر به فرزندش عشق می ورزد که خودم را در مقام شهادت قرار دهم، این مقدار از خودگذشته! کسی نمی تواند این را درک کند.
پناهیان در ادامه به تبیین اهمیت جایگاه عشق و علاقه شهدا به خانواده و فرزندانشان پرداخت و اشاره کرد: به سازنده سریال حضرت یوسف گفتم “از سریال شما انتقاد کلیدی دارم” او تعجب کرد و بعد گفتم “راز داستان حضرت یوسف که احسن القصص است، عشق پدر به پسر است، زیرا عشق پدر عشق پنهان است” پدرها اگر عاشق فرزندانشان شوند، نمیتوانند بیان کنند و توانایی آن را ندارند. در قرآن کریم عشق یعقوب به یوسف در کنار عشق مجازی زلیخا به یوسف در مقام مقایسه دیده شده است، از این رو مخاطب فیلم هنگامی که فیلم را میدید باید اولین چیزی که به ذهنش می رسید، عشق پدر به پسر می بود، ایشان متواضعانه این انتقاد ما را قبول کردند.
اگر کسی درک کند که یک امام چقدر مأموش را دوست دارد، به معراج می رود
وی درباره علت پرداختن به جنبه رابطه حضرت یعقوب با یوسف بیان کرد: راز داستان حضرت یوسف عشق پدر به پسر است و راز عشق پدر به پسر، عشق امام به امت است، ماها برای امام زمان(عج) مریض نمیشویم و تب نمیکنیم و حوصلهیمان در فراغ حضرت زیاد شده، ولی به نص کلمات حضرت علی(ع) و امام باقر(ع) که می فرمایند “اگر شما مریض شوید ما به خاطر شما مریض می شویم” ـ در شادی و حزن ما نیز اهلبیت علیهمالسلام شریک هستند ـ بنابراین هیچ کس نمیتواند درک کند که یک امام، مأموم خود را چقدر دوست دارد، هرکس این را بفهمد مطمئنا به معراج خواهد رفت. از این رو شهدا اگر خانواده داشتن خیلی بیشتر از آن چه قابل تصور ما باشد، عاشق خانوادههایشان بودند، اگر پد شما شهید نمیشد و به صورت طبیعی از دنیا میرفت، چه اتفاق می افتاد؟ امام علی(ع) می فرمایند “جهاد یا شهادت، مرگ کسی را جلو نمیاندازد” پدر شما لایق بود و پایان نامه عمرش را با موضوع خوبی انتخاب کرد، خیلی باید عقلانی به این مسأله نگاه کرد.
پناهیان با بیان اینکه انسانها یک روزی عمرشان پایان خواهد یافت و هرکسی که به این موضوع منطقی نگاه نکند یک روزی مجبور میشود به همه آن چیزی که یک عمر منطقی نگاه نکرده، منطقی نگاه کند و بعد تأسف بخورد، اظهار داشت: شهید شدن یک فرصت استثنایی الهی برای آدمهای زرنگ، شایسته و عاشق است که پایان نامه عمرشان را با موضوع خوبی انتخاب میکنند؛ بنابراین کسی که شهید میشود خیلی زرنگ است و من هوشمندی شهدا را تبریک می گویم. انتخاب کردن شهادت توسط خود انسان بدین معناست که انسان به اختیار خودش وسیله رفتنش را به صورت غیر مستقیم انتخاب میکند، اما آن چیزی که مهم است، آن است که نتیجه زندگی شما به شما نشان میدهد که شایستگی شهادت دارید یا خیر؟
وی در ادامه اظهار داشت: ایثارگران شهدای زندهای هستند که برخی از آنان بیشتر از شهدا رنج کشیده و اجر میبرند. جانبازان حداقل یک زخم در بدنشان است و روز قیامت مشخص میشود که این زخم به چه معناست، همه کسانی که زخم جنگ بر بدنشان نیست در قیامت احساس حقارت میکنند.
پسری که پدر جبهه نرفتهاش را دوست نداشت
پناهیان با اشاره به این که برخی در دانشگاهها به دنبال تخریب خانواده ایثارگران و شاهد هستند، گفت: در چند سال قبل کاروانی به مناطق عملیاتی جنوب میروند و هنگامی که میخواهند برگردند، یکی از نوجوانان با گریه از آمدن امتناع میکرد و میگفت: “من دوست ندارم خونه بابام بروم؛ من این جا با حقایق نورانی شهدا آشنا شدم؛ چرا پدر من جبهه نرفته بود؛ من دوست ندارم که با همچین پدری زندگی کنم” اینها حقایقی است که هزاران از آن اتفاق افتاده و متأسفانه هیچ کس آنان را به تصویر نکشیده است، تا فرزندان ایثارگر احساس افتخار کند.
وی اضافه کرد: یک جوانی پیش من آمد و بسیار از اوضاع زمانه گلایه میکرد و به او گفتم “آیا میدانی که چند درصد از جوانان به جبهه رفتند سه درصد و این در مقایسه با امروز خیلی ناچیز است” برخیها نامههای بیادبانه و غیر منطقی به مقام معظم رهبری میزنند، اما در مقایسه با دوران زمان حضرت امام(ره)، خیلی تعداد این نامهها اندک شده و بهتر از آن موقع شده است.
این کارشناس مسائل فرهنگی اضافه کرد: فرزندان شاهد و ایثارگر باید سر خود را بالا بگیرند، زیرا پدران آن ها ترسو نبودند. فرزندان شهدا و ایثارگران باید به پدران خودشان افتخار کنند، و این را نیز بدانند که هر موقع از خدا در خصوص این امر تشکر نکنند، معصیت کردهاند و بعد خدا نورش را به واسطه این ناسپاسی از آنان سلب میکند. مهمتر از همه چیز این است که فرزندان شاهد و ایثارگر باید احساس خوشبختی کنند.
روشن فکرهای ضد انقلابی که از سر سیری حرف میزنند، همه وجودشان مدیون شهدا است
پناهیان با طرح این پرسش که چرا در دانشگاهها امتیازات ویژهای برای خانواده شهدا و ایثارگر قائل هستند، ابراز داشت: علت این امتیازات ویژه به جهت این است که این ملت مدیون شهدا هستند، هرچند خیلی از شهدا و ایثارگران از امتیازاتشان استفاده نکردهاند، ولی افرادی که استفاده کردهاند وظیفهشان بوده که استفاده کنند و آنان به مردم لطف کردهاند تا مردم بتوانند دین خود را ادا کنند. همین روشن فکرهای ضد انقلابی که از سر سیری حرف میزنند، همه وجودشان مدیون شهدا است. فرزند شاهد اگر از تمسخر دیگران بترسد، نامرد است زیرا پیامبر را تمسخر کردند، چرا باید ترسید؟ فرآن میفرماید: “هیچ پیامبری نیامد مگر این که او را مسخره کردند”!
وی یادآور شد: برخی اوقات دیده شده است که فرزندان شهدا از ترس این که کسی به آنان تیکه نیاندازد، نمیگویند که فرزند شهید هستند؛ بیشترین بلا دچار اولیای خدا شده است، به پیغمبران توهین کردند، وای بر ما اگر به خاطر انقلابی بودن، به ما توهین نشده باشد، اگر این گونه باشد حتما منافقانه عمل کردهایم؛ نظام چرا از خانواده های شهدا تقدیر میکند؟ زیرا مدیون هستند وباید یک نوعی این دین را ادا کند.
فرزند امام شدن برای تفریح و مفتخوری نیست
پناهیان با بیان این پرسش که چرا وظیفه یک فرزند شهید این است که از امتیازاتش استفاده کند، پاسخ داد: فرزندان شاهد و ایثارگر به جهت مسؤولیتی که دارند وظیفهشان است که از این امتیازات استفاده کنند. فرزند امام شدن برای تفریح و مفت خوری نیست ـ من امام معصوم را میگویم ـ الآن مسؤولیتهای خودتان را چکار میکنید؟ ما با این تعداد فرزندان شاهد و ایثارگر در دانشگاهها، دیگر نباید مشکل فرهنگی داشته باشیم. طعم انقلاب را فرزندان شاهد چشیدهاند؛ فرزند شاهد و ایثارگر باید سایت و وبلاگ داشته باشد، باید زمانی به دهان ضد انقلاب میزند، دشمنان نظام ساکت شوند. فرزندان شاهد در جبهه انقلاب تانکسوار هستند و ما تک تیرانداز آنان هستیم. وقتی خانواده شهدا یک حرف برای دفاع از نظام بزنند همه خفه میشوند.
وی اظهار داشت: اگر ببینیم که فرزند شهیدی در دانشگاهها غوغا میکند، باید بدانیم که این امر، امری طبیعی است؛ باید این کار را بکند، زیرا خدا به او نور بیشتری داده است. فرزند شهید یعنی کسی که باید به او برسند و فرزند شهید باید زندگیاش سختتر از دیگران باشد زیرا دارد تلاش میکند، اردوهای جهادی را چه کسانی باید راه بیندازند؟ فرزندان شهدا. باید مردم بگویند امان از این فرزندان شهدا که با وجود این که پدرانشان شهید شدهاند، دست از کار بر نمیدارند.
پناهیان تصریح کرد: همه بدبختیهای ممکلت به خاطر کمکاری خانواده شهدا است، باید کار فرهنگی کرد، تا کسی جرأت نکند در برابر افکار مردم کار نکوهیده ای را انجام دهد، فرزندان شاهد و ایثارگر باید نگهبان جامعه باشند.
خبرگزاری فارس: آیتالله حقشناس میگفت: در برخورد با اشخاص مقداری حساسیت دارم و از بعضی اشخاصی که با من معاشرت دارند توقعات فوقالعاده دارم! آخر نمیشود که من تریاکی نباشم آن وقت رفیقم تریاکی باشد، خب این نمیشود آقا جان من!
*مراقب مرگ باشید
امیرالمؤمنین(ع) در وصیت هنگام شهادت، حضرت حسن(ع) را مخاطب قرار میدهد که حسنم: «وَابک علی خَطِیِئَتِک»؛ بر گناهانت گریه کن! آن حضرت وقتی قضیه ملک الموت را عنوان میکند، میفرماید: «فَکُنْ مِنْهُ عَلَی حَذَر»؛ همیشه از او بر حذر باش - خدا شاهد است هر وقت من اینجا را میخوانم اصلا نمیتوانم گریه خودم را نگه بدارم - این «وَابک علی خَطِیِئَتِک» را وقتی به امام مجتبی(ع) میفرماید، از باب «به در میگویم، دیوار! تو گوش کن» است؛ یعنی شما مردم باید مجهز باشید. بابا جان! در قرآن، خطاب: أوَلَمْ نُعَمّرْکُمْ ما یَتَذَکَّرُ فیهِ مَنْ تَذَکَّرَ وَ جاءَکُمُ النَّذیر» که آمده، میفرماید خطاب به هجده سالهها است.
بارها عرض کردهام، باز هم میگویم: یکی از آقایان اهل علم قم که بسیار متقی و مقدس بود، روزی از بنده حلیت طلبید و گفت من یک قران (ریال) به شما بدهکارم و یک قدری سستی کردهام، از اینکه از شما حلیت بطلبم؛ شما مرا حلال کنید و در ثانی چون حق استادی به گردن من دارید و من باید احترام شما را داشته باشم، یک روز از کنار من عبور کردید و من دیر از جا بلند شدم! میترسم مسئول باشم، ایشان یکی از دهلیزهای قلبش گشاد شده بود، به دکتر شیخ - متخصص قلب- مراجعه کرده بود و ایشان او را لا علاج تشخیص داده بود و گفته بود: شما تا شش ماه دیگر بیشتر زنده نیستی.
غرض عرضم این است پدرش نقل میکرد که همینطور که دستش در دست من بود، گفت: آقا جان ملکالموت آمده است و بعد رو به آن سو کرد و گفت: ای رسل پروردگار شما را به صاحب الزمان با من ارفاق کنید -چون بیشتر به صاحب الزمان(عج) قسم میخورد - این کارها مربوط به زمان خاصی نیست؛ همه وقت انسان باید در حال ترصد و مراقبه باشد، آقا جان من!
امیرالمؤمنین(ع) فرمود: «فَاسْتَدْرِکُوا بَقِیَّةَ أیَّامِکُمْ وَاصْبِرُوا لَهَا أنْفُسَکُمْ؛فإنَّ بقیَّةَ عُمرِ المَرءِ لا ثَمَنَ لَها»، در هر پستی هستی، هر که هستی؛ متعلمی، معلمی، بزرگی، کوچکی، آقا، خادم، خادمه، بقیه ایامتان را دریابید؛ دریابید باقیمانده عمر خودتان را! بارها این شعر را میخوانم که:
از آن برد گنج مرا دزد گیتی/ که در خواب بودم گه پاسبانی
*عمر تنها سرمایه انسان است
وقتی که من از این سرمایه عزیزی که عمر من است باید محافظت کنم و پروردگار را برای من قرار داده است تا با آن تجارت آخر بکنم، هی شیطان از این طرف و آن طرف میآید و با اینکه خداوند فرموده: «اِنَّهُ لَکُمْ عَدُوُّ مُبینٌ«؛ او دشمن آشکار شما است، و فرموده: «فَاتَّخِذُوهُ عَدُوًّا»؛ او را دشمن بگیرید؛ اما من روی عدم توجه و غفلت، او را دوست تصور کردم و سرمایهام را به او دادم! متاعی که من رایگان دادم از کف/تو گر میتوانی مده رایگانی
حالا بنازم آن جوانی را که از حالا متذکر شد و در مقابل این دشمن ایستادگی کرد! «وَاصْبِرُو لَهَا أنْفُسَکُمْ»؛ در لغت آمده که: صَبَرَ فُلانُ نَفْسَهُ عَن کَذا أی حَبَسَها؛ خود را به صبر کردن وا داشت و استقامت کرد.
اگر قدری شما استقامت بفرمایید، کمک میآید و شما را بر مخالفت آن امیال نفسانیه یاری میکند، «فَإنَّهَا قَلیِلٌ فِی کَثِیرِ الأَیَّامِ الَّتیِ تَکُونُ مِنْکُمْ فِیهَا الْغَفْلَةُ وَالتَّشَاغُلُ عَنِ الْمَوْعِظَةِ»؛ خیلی کم است آن ایامی که شما توجه پیدا کردهاید و هشیار شدهاید و حالا اینکه برعکس، سالها و روزها و ساعتهای فراوان از مواعظ غفلت داشتهاید؛ در بی توجهی به سر میبردید و به پند و موعظه بها نمیدادید؛ در مدت عمر، ایام هشیاری و توجه شما خیلی کم بوده است.
*مراقب همنشین باید بود
باز اینجا خیلی نظر بنده را جلب کرده، البته همه فرمایشات ایشان نظر را جلب میکند. امیر(ع) فرمود: «مُجَالَسَةُ أهْلِ الْهَوَی مَنْسَاةٌ لِلإِیمَانِ ومَحْضَرَةٌ لِلّشَیطان»، خود بنده در برخورد با اشخاص مقداری حساسیت دارم و از بعضی اشخاصی که با من معاشرت دارند توقعات فوقالعاده دارم! آخر نمیشود که من تریاکی نباشم آن وقت رفیقم تریاکی باشد، خب این نمیشود آقا جان من! آدم دق میکند، از بین میرود!
من باز عنوان کنم: حضرت امام مدظله العالی فرمودهاند این علم اخلاق در رأس همه علوم است، یعنی اگر درکنار آیه محکمه (علم عقاید)، علم تهذیب و اخلاق نباشد، آن علم نتیجهای ندارد و به درد نمیخورد؛ همان علم توحید ممکن است به هواپرستی تبدیل بشود، غیبت هم بکند؛ هر گناهی هم ممکن است بکند و علم فلسفه هم بخواند، الهیات بالمعنی الاخص هم بخواند، آن نتیجه ندارد قربانت بروم!
*تأثیر مطالب اخلاقی در تربیت انسان
حالا اخلاق چه تغییری در انسان میدهد؟ یک باب از جامع السعادات راجع به این است که آیا مطالب اخلاقی واقعاً انسان را تغییر میدهد؟ بله؛ خیلی آقا! بسیار بسیار! حالا بنده به عنوان نمونه این را میگویم:
وقتی که برای تحصیل علوم دینی به محضر استاد رسیدم، او که درس میگفت، باید یک حدیث برای ما میخواند؛ من به استادم گفتم: که این دایی بنده هیچ توجهی به من ندارد- مرحوم دایی بده خیلی متمکّن بود، خوب اول جوانی بود دیگر! -استاد گفت: چه گفتی بابا؟ گفتم: هیچی، ایشان پولدار است، اما توجهی به من ندارد.
گفت: این شعبهای است از شعبات محبت دنیا که رسوخ کرده است در قلب تو؛ زود، زود باید این را از قلبت خارج کنی؛ دایی کدام است؟! باید بگویی خدا «کَفّلَ الإلُه بِرزق کُلِّ بَرِیَّة» و از امام زمان(عج) بخواهی، آقا همان طور که طبیب جسمانی معالجه میکند، طبیب روحانی هم معالجه میکند:
طبیب عشق مسیحا دم است و مشفق لیک/ چون درد در تو نبیند که را دوا بکند
تو باید بیایی دردت را ابراز کنی و دوا بخواهی! چطور یک قدری پوست دستت زبر میشود، میگویی بروم پیش طبیب پوست، اگر صد یک این، متوجه مقام روحت بودی، چه میشد؟ گفت:
گر آنها که من گفتمی کردمی/ نکو سیرت و پارسا بودمی
اما مدتی بعد، چند سالی که ما در مکتب استاد ورزش کردیم، حالا ببینید چه اثری بخشید: یک آقا شیخ رضای علمایی بود و تقریباً قریب نود سال عمرش، گفت: من رفتم پیش دایی شما و شهریه کلانی برای شما قرار گذاشتیم، گفتم: به اجازه چه کسی رفتی؟ - من همان آدم قبلی بودم، حالا این تأثیر مطالب اخلاقی است - روز قیامت در حضور پیغمبر(ص) گریبان ترا خواهم گرفت! گفت بابا من رفتم احسان کردم! گفتم: نه خیر احسان نبود؛ باید بروی به دایی من بگویی اگر تو پول میخواهی حواله بده به من! خوب! اگر دایی حواله میداد، آیا من دروغ گفته بودم؟ میتوانستم این حواله را پرداخت کنم؟ البته! روی قوه قلب و توجه به مقام مقدس امام زمان!
گفتم: توبهات این طور است که باید بروی به دایی بگویی که ایشان گفت: من، به پول احتیاج ضروری ندارم و اگر تو پول میخواهی، باید به من مراجعه کنی و الا، اگر نروی و اینها را به داییام نگویی، من از سر تقصیر تو نمیگذرم! ببینید مطالب اخلاقی چه میکند؟ من همان بودم که متوقع بودم! خوب! من میخواهم رفقای خودم را در کمال استغنا ببینم؛ مگر کسی میتوانست بفهمد که من پول دارم یا ندارم؟! کسی جرأت نداشت این سؤال را بکند! غرض اینکه داداش جان! «مَن استَغنی أغناهُ اللهُ»، هر کس که استغناء ورزید، خداوند او را بینیاز میکند. البته پروردگار شما را امتحان میکند و دلم میخواهد رفقای من هم همینطور باشند؛ اما اگر برخلاف این باشند، وای به حال من! پس بناءً علی هذا توجه داشته باشیم که مطالب اخلاقی اینقدر تاثیر دارد.
*همنشین بد انسان را به غفلت میاندازد
حضرت امیر(ع) فرمود: «مُجَالَسَةُ أهْلِ الْهَوَی مَنْسَاةٌ لِلإیمَانِ»؛ کسی از همین دانشآموزها و دانشجوها در زمان پهلوی مدرسه میرفت، به من گفت: آقا وقتی من اینجا میآیم، اصلاً تا مدتی یاد بهشت و قیامت هستم؛ اما همینطور که پا در دبیرستان میگذارم و با این ابناء نوع معاشرت میکنم، اصلاً بهشت و قیامت و ماوراء الطبیعه را فراموش میکنم؛ «مُجَالَسَةُ أهْلِ الْهَوَی مَنْسَاةٌ لِلإیمَانِ» ؛ با اینها مجالست نکنید؛ سلامی و والسلام و اگر توانستی و قدرت داشتی آنها را به این طرف و به سوی خدا میکشی و اگر نه رهایشان میکنید.
حضرت میفرمایند: «قَدْ ألْزَمَ نَفْسَهُ الْعَدْلَ، فَکَانَ أوَّلَ عَدْلِهِ نَفْیُ الْهَوی عَنْ نَفْسِهِ یصفُ الحقَّ ویعمَلُ به»؛ اول کاری که اهل ایمان میکند این است که امیال نفسانیاش را بر طبق خواسته پروردگار قرار بدهد.
همین دیشب به یکی از رفقا گفتم: وقتی دوران دیدار حضرت خضر(ع) با حضرت موسی(ع) تمام شد و میخواستند جدا بشوند، حضرت موسی گفت: مرا نصیحتی بکنید، خضر فرمود: «اعْرِفِ الدُّنْیَا وَانْبِذْهَا وَرَاءَکَ فَإنَّهَا لَیْسَتْ لَکَ بِدَارِ وَلا لَکَ فِیهَا مَحَلُّ قَرَارٍ وَإنَّهَا جُعِلَتّ بُلْغَةً لِلْعبَادِ لِیَتَزَوَّدُوا مِنْهَا لِلْمَعَاد»؛ این یکی، یعنی دنیا قابلیت ندارد که نظر استقلالی به آن متوجه بکنیم، بعد گفت: «یَا مُوسَی تَعَلَّمْ مَا تَعَلَّمُ لِتَعْمَلَ بِهِ وَلا تَعَلَّمْ لِتُحَدِّثَ بِه»؛ علم را یاد بگیر برای اینکه در خودت پیاده بکنی نه اینکه آن را برای مردم نقل بکنی.
این منبر فقط برای یاد گرفتن که نیست داداش جان! باید اینها را عمل بکنی، اگر عمل نکنی و یاد بگیری، از ساحت اقدس پروردگار دوری!
*تأثیر عمل صحیح بر انسان
فرمود: «وَابک عَلَی خَطِیئَتِک»؛ حسنم به گناهت گریه کن؛ این گریه گناهان را از بین میبرد، این گریهها باطنش شادی است؛ وقتی انسان سیر تکامل عملی میکند، حظ میکند، لذت معنوی میبرد. کسی که «یَصِفُ الْحَقَّ وَیَعْمَلُ بِهِ»؛ حق را میگوید و به آن عمل میکند، وقتی عمل میکند، وزانتی در خودش حس میکند و وقتی که گناه میکند یک سبکی و بیارزشی در خودش حس میکند.
«لا یَدَعُ لِلْخَیْرِ غَایَةً إلاَّ أمَّها وَلا مَظَنَّةً إلاَّ قَصَدَهَا» - این خیلی برای بنده تأسفآور بود - مؤمن، همین که جایی این مظنه باشد که خدا در آن است میرود، رسول اکرم(ص) فرمودند: میبینم کسانی به تمام اغصان (شاخهها) شجره طوبا چنگ میزنند؛ تصدق میدهد، نماز جماعت میخواند، درس میخواند، اطاعت پدر و مادر می کند، خدمت و پذیرایی پدر و مادر میکند، دلجویی از فقرا میکند و .. حضرت میفرماید: «لا یَدَعُ لِلْخَیْرِ غَایَةً إلاَّ أمَّها»؛ ببینید «خیر» یک عنوان کلی است و مصادیقی دارد، افرادی دارد؛ میفرماید هر جا فردی باشد که این عنوان «خیر» بر او منطبق باشد، مؤمن به سراغش میرود؛ آیا من و شما این طور هستیم؟
اگر مردی برون آی و سفر کن/هرآنچه پیشت آید زان گذر کن
خلیل آسا برو حق را طلب کن/ شبی را روز و روزی را به شب کن
دهد حق مر تو را هرچ آن تو خواهی/ نمایندت همه اشیا کماهی
*امتحانات الهی باعث پیشرفت انسان است
در کتاب بعضی از بزرگان دیدم که فرمودند: اگر بخواهی به اسرار عالم واقف بشوی، باید حوادث دهر تو را متوقف نکند، هی امتحانات پیش میآید و باید امتحان بدهی داداش جان! «إنّ الله یُجَرِّبُ الْعَبْدَ الصّالح بالمِحَنِ و البَلاءِ کما یُجَرِّبُ الذّهبَ بالنّارِ» بدون امتحان نمیشود، باید مقامت بالا برود، جان دلم!، هی مریضی، بیپولی، شئون دنیا را نداشتن، غصه خوردن، اگر بخواهی که از اسرار عالم برخوردارت کنند، «نمایندت همه اشیا کماهی»، باید امتحانها بدهی؛ تا علم حقیقی را در قلبت القا کنند آقا جان من! اما این در صورتی است که حوادث و موضوعات دهر شما را متوقف نکند، اگر اینجا واقف شدی، در این موضوع یا آن موضوع ایستادی، به آن سرّ واقف نخواهی شد، از آن اسرار وقتی واقف خواهی شد که این حادثه و آن حادثه تو را متوقف نکند.