سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و او را گفتند خردمند را براى ما بستاى فرمود : ] خردمند آن بود که هر چیزى را به جاى خود نهد . [ پس او را گفتند نادان را براى ما وصف کن ، گفت : ] وصف کردم . معنى آن این است که نادان آن بود که هر چیز را بدانجا که باید ننهد ، پس گویى ترک وصف ، او را وصف کردن است چه رفتارش مخالف خردمند بودن است . ] [نهج البلاغه]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :18
بازدید دیروز :27
کل بازدید :368113
تعداد کل یاداشته ها : 205
103/2/13
2:20 ع

کربلا تو عرش برین
سینه چاک تو روح الأمین
حبک نعمتی
قبرک قبلتی
ذکرک بهجتی یا حبیبی
وصلک منیتی
أنت فی وحدتی
هجرک نقمتی یا طبیبی
سر به پای سرت می گذارم
نیزه خورده شه نی سوارم
ای سرا پای تو و جمله اعضای تو
زخم لبهای تو گرم یارم
من گدایت حسین آشنایت حسین
جان فدایت حسین ذکر زینب
کربلای تو عرش برین
سینه چاک تو روح الأمین
حبک نعمتی
قبرک قبلتی
ذکرک بهجتی یا حبیبی
روی ماه تو ماه شب من
همه شب ذکر تو بر لب من
ای مسیحای من ذکر لبهای من
بی تو شبهای من ، سرد و تاره
جان فدایی تو دل هوایی تو
از جدایی تو بی قراره
کربلای تو عرش برین
سینه چاک تو روح الأمین
سیدی یابن زهرا حسین جان
کشته تشنه تنها حسین جان
ای سرم خاک تو سینه ام چاک تو
حرم پاک تو قبله گاهم
روح پاکی چرا ، روی خاکی چرا
سینه چاکی چرا یار ما هم
ما و از خانه تو جدایی
پس چه شد صحبت آشنایی
زعشق خونرنگ تو‌، دل شده تنگ تو
می زنم سنگ تو روی سینه
دل اسیر تب،‌ بی تو روزم شب
این دم زینب،‌دل غمینه
کربلای تو عرش برین
سینه چاک تو روح الأمین
در دل خسته ام جا نمودی
من هم از سینه زنها نمودی
‌سینه سوزان تو،‌دیده گریان تو
دل پریشان تو،‌ غمگسارم
ای همه آه من، ‌مقصد راه من
یار دلخواه من،‌ نی سوارم
کربلای تو عرش برین،‌ سینه چاک تو روح الأمین


  
  

عشق تو رو در دل من، خدای اعلی گذاشته
‌شور تو رو در سر من حضرت زهرا گذاشته
ذکر تو رو بر لب من زینب کبری گذاشته
‌با تو خدا در کربلا
کعبه اصلیشو بنا گذاشته
حسین ارباب بی نظیر من
حسین انت نعم الأمیر من
زندگی بی غم تو، حال و هوایی نداره
بندگی بی دم تو لطف و صفایی نداره
خونه بی پرچم تو کرب و بلایی نداره
هر کس شود از تو جدا
در پیش فاطمه جایی نداره
حسین،‌ ای ذکر صبح و شام من
حسین ای مسجدالحرام من
حسین ارباب بی نظیر من
حسین انت نعم الأمیر من
در راه کربلایت غرق بلایم بفرما
تا که شوم آشنایت عبد خدایم بفرما
بهر غم و روضه هایت اهل صفایم بفرما
ای با صفا تو از وفا
در دل خیمه ات جایم بفرما
حسین آواره تو هستم
حسین بیچاره تو هستم
حسین ارباب بی نظیر من
حسین انت الأمیر من
حسرت کرب و بلایت
می کشد آخر گدا را
تا به کی آخر بسوزد
در طلب تو نگا را
کن نظری بر دل مجنون و خرابم خدا را
ای مه جبین، نیزه نشین
‌أدرک یا سیدی این مبتلا را
حسین یا کاشف البلایا، حسین یا رازق البرایا
حسین ارباب بی نظیر من حسین انت الأمیر من


  
  
هدایت PDF چاپ نامه الکترونیک

یکی از اساتیدم ، مولوی عیسی ملازهی ، امام جماعت مسجد محمد رسول الله (صلی الله علیه و آله ) چابهار بود . گاهی که برایشان مشکلی ایجاد می شد و نمی توانست به مسجد برود ، بنده را به جای خود می فرستاد تا نماز جماعت را اقامه کنم .
شب عاشورای سال 1375 بود و من به جای استادم به مسجد رفتم و نماز عشا را خواندم . همه ی مردم از مسجد بیرون رفتند . من آخرین نفری بودم که از مسجد بیرون آمدم و درب مسجد را قفل کردم . می خواستم به مدرسه برگردم که صدای سخنرانی از حسینیه ی شیعیان مهاجر چابهار که در فاصله ی 50 متری مسجد بود ، توجهم را جلب کرد . کنجکاو شدم تا بدانم سخنران چه می گوید ، زیرا به ما گفته بودند که هر چه روحانیون شیعه می گویند ، دروغ است . به این نیت رفتم که ببینم چه دروغ هایی می گوید . نزدیک حسینیه شدم ، می خواستم وارد حسینیه شوم ولی خجالت می کشیدم ،چون لباس های مولوی ها بر تن من بود .........
ادامه ی مطلب بروید یکی از اساتیدم ، مولوی عیسی ملازهی ، امام جماعت مسجد محمد رسول الله (صلی الله علیه و آله ) چابهار بود . گاهی که برایشان مشکلی ایجاد می شد و نمی توانست به مسجد برود ، بنده را به جای خود می فرستاد تا نماز جماعت را اقامه کنم .
شب عاشورای سال 1375 بود و من به جای استادم به مسجد رفتم و نماز عشا را خواندم . همه ی مردم از مسجد بیرون رفتند . من آخرین نفری بودم که از مسجد بیرون آمدم و درب مسجد را قفل کردم . می خواستم به مدرسه برگردم که صدای سخنرانی از حسینیه ی شیعیان مهاجر چابهار که در فاصله ی 50 متری مسجد بود ، توجهم را جلب کرد . کنجکاو شدم تا بدانم سخنران چه می گوید ، زیرا به ما گفته بودند که هر چه روحانیون شیعه می گویند ، دروغ است . به این نیت رفتم که ببینم چه دروغ هایی می گوید . نزدیک حسینیه شدم ، می خواستم وارد حسینیه شوم ولی خجالت می کشیدم ،چون لباس های مولوی ها بر تن من بود .
آهسته کنار پنجره نشستم و به صحبت های روحانی شیعه ،‌گوش دادم . سخنرانی او درباره شخصیت امام حسین (علیه السلام) بود . می گفت : در کتاب مسند احمد حنبل و سنن ترمذی و چند کتاب دیگر ، این روایت آمده است که پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرموده اند : « ان الحسن و الحسین سیدا شباب اهل الجنه » امام حسن و امام حسین سرور جوانان بهشت هستند 1.
. و می گفت : در کتاب حیات الصحابه آمده است : وقتی امام حسین (علیه السلام) شهید شدند ، هر سنگ ریزه ای را بر می داشتند از زیر آن ، خون لخته شده بیرون می آمد ، ‌زمین خون گریه می کرد و خورشید تاریک شده و چندین روز آسمان مثل خون قرمز شد 2
و همین طور از کتاب های اهل سنت مطالبی بیان می کرد و آدرس آنها را نیز ذکر می کرد .
من تعجب کردم که کتاب حیات الصحابه ، از ما اهل سنت است ولی من تا به حال ، این کتاب را مطالعه نکرده ام و فقط اسمش را شنیده ام . این سوال به ذهنم آمد که این روحانی شیعه ، چگونه کتاب های اهل سنت را مطالعه کرده است زیرا مولوی های ما گفته بودند : کتاب های شیعه را نخوانید ، گمراه کننده است . چرا آنها نمی گویند کتاب های اهل سنت را نخوانید که گمراه می شوید ،‌ فقط علمای ما چنین می گویند ؟
سخنرانی اش تمام شد و روضه خواندن را شروع کرد . روضه ی قتلگاه امام حسین (علیه السلام) را خواند . روضه ی جانسوزی بود که اشک های من ملای سنی که تا آن لحظه ، حتی یک قطره اشک هم برای مظلومیت امام حسین (علیه السلام) نریخته بودم ، سرازیر شد و بسیار گریه کردم .
قبل از آن که روضه ، تمام شود بلند شدم و به مدرسه برگشتم . به گمان خودم آن شب دو گناه مرتکب شده بودم ، ‌اول سخنرانی عالم شیعه را گوش داده بودم چرا که علمای ما می گفتند این کار حرام است . دوم اینکه برای امام حسین (علیه السلام) گریه کرده بودم و به فتوای مولوی ها این کار حرام است . ساعت از 12 شب گذشته بود ، وارد مدرسه شدم . حال عجیبی داشتم .یکی از طلبه ها مرا دید و گفت : چه شده ؟ چرا ناراحتی ؟
گفتم : چیز خاصی نیست . به اتاقم رفتم .
دوستانم خوابیده بودند .خواستم بخوابم ولی سخنان روحانی شیعه ، فکرم را به خود مشغول کرده بود ، طاقت نیاوردم ، به کتابخانه ی حوزه رفتم تا آن روایت را پیدا کنم . البته قبلا روایت سیدا شباب را در کتاب مسند احمد ، دیده بودم ولی برای آن که دلم آرام شود ، به سراغ روایت و سند آن رفتم . آن را پیدا کردم . پس از آن ، کتاب حیات الصحابه ، را برداشتم و با کمال تعجب دیدم که آنچه روحانی شیعه نقل کرده ، صحیح است .
به خودم گفتم : این ها ، مطالبی است که از کتاب های ما نقل می کنند ، پس معلوم است که خیلی از کتاب های ما را مطالعه کرده اند مطالب زیادی از ما می دانند .
آن شب ، شب عجیبی بود . دو سؤال ، وجود مرا فرا گرفته بود و هر چه فکر می کردم ، نمی توانستم خودم را قانع کنم !
سؤال اول این بود که : آیا شیعیان ، واقعا مشرکند؟! لحظه ای با خودم فکرکردم ، عجیب است ! آن طور که درآیات قرآن و روایات آمده است ، مشرکان کسانی هستند که مخالف خدا و پیامبر و مخالف با دین مبین اسلام هستند ! پس این ها (شیعیان ) چه نوع مشرکانی هستند که خداوند و پیامبر (صلی الله علیه و آله) را قبول دارند وحتی به اهل بیت پیامبر ( علیهم السلام ) محبت می ورزند و بر منبر هایشان نیز از پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله ) مدح وتعریف ، می کنند! و بر مصائبشان گریه می کنند . به دلم افتاد که امکان ندارد این ها ، مشرک باشند .
سؤال دوم این بود که : روایتی را درصحیح بخاری که به نظر ما معتبرترین کتاب اهل سنت بعد از قرآن محسوب می شود ، خوانده بودم که : هرکس برای مرده ای گریه کند ، آن میت را به خاطر گریه ی اهلش ، در قبر عذاب می دهند !3
با خود گفتم : آیا خداوند ،‌ واقعا امام حسین( علیه السلام )که سید شباب اهل الجنه است ، و یا مادر شان که سیده نساء العالمین است ، را در قبر به خاطر گریه ی شیعیان ، عذاب می دهد ؟! یعنی امشب که ما برای امام حسین (علیه السلام )گریه کردیم ، امام حسین علیه السلام را در قبر عذاب می دادند ؟ امکان ندارد .
تا صبح خوابم نبرد . صبح ، ساعت 7 ، با مولوی عیسی ملازهی کلاس داشتیم . مولوی وارد کلاس شد . قبل از آن که درس را شروع کند ، گفتم : ببخشید جناب استاد ! سوالی از شما دارم .
مولوی عیسی گفت : بفرمایید .
گفتم : آیا این روایت ، درست است که اگر شخصی برای مرده ای گریه کند ، آن مرده را در قبر عذاب می دهند ؟
مولوی عیسی گفت : بله ، این روایت در صحیح بخاری ، صحیح ترین کتاب بعد از قرآن ، آمده است .
گفتم : آیا وقتی که شیعیان ، برای امام حسین (علیه السلام ) گریه می کنند ، خداوند امام حسین (علیه السلام )را در قبر عذاب می دهد ؟
یک لحظه ، مولوی از این سؤالم جا خورد و گفت : استغفر الله ، اصلا امکان ندارد . این چه سؤالی است که می پرسی ؟! زود باشید ، کتاب هایتان را باز کنید تا درس را شروع کنم .
گفتم : آقای مولوی ! تا جواب بنده را ندهید ، نمی توانم درس بخوانم .
مولوی عیسی بعد از چند لحظه گفت : شما حق ندارید سؤالی درباره ی شیعه بپرسید و امام حسین (علیه السلام ) چون از اولیاء خداست ، خداوند ولیش را عذاب نمی کند
جواب استادم مرا قانع نکرد . شب به کتابخانه رفتم تا پاسخ سؤالاتم را در کتاب ها جستجو کنم . کتاب های مختلفی را نگاه می کردم و ورق می زدم که ناگهان به کتابی برخوردم به نام شفاء الاسقام و الاحزان ، نوشته ی مولوی محمد عمر سربازی . هر چه بیشتر این کتاب را مطالعه می کردم ، به جای حل سؤالاتم ، سؤالات جدیدی برایم ایجاد می شد .
صبح روز بعد ، کتاب شفاء الاسقام را به دست گرفتم و به سراغ مولوی عبدالحی رفتم .
گفتم : جناب مولوی ! به چه دلیل ما معتقدیم که شیعه ، مشرک است .
مولوی عبدالحی گفت : دلائل متعددی دارد . یکی از آن ها ، این است که شیعیان به اهل بیت پیغمبر (علیهم السلام ) متوسل می شوند و رفع حاجاتشان را از آن ها می خواهند .
گفتم : اگر یک سنی ، متوسل به غیر الله شود ، حکمش چیست ؟
مولوی عبدالحی گفت : به هیچ وجه ، سنی متوسل به غیرالله نمی شود و آن سنی که متوسل شود ، به عقیده ما ، مشرک است و از اسلام خارج است .
کتاب شفاء الاسقام که در دستم بود ،‌ به مولوی نشان دادم و گفتم : این ، کتابی است که استاد شما ، مولوی محمد عمر سربازی نوشته است . آیا تاکنون ، این کتاب را دیده اید ؟
مولوی عبدالحی گفت: بله ، از دعاهای این کتاب استفاده کرده ام .
گفتم : چرا مولوی محمد عمر ، در این کتاب ، متوسل به نام ابوبکر و عمر شده است ؟!
مولوی عبدالحی گفت : استغفر الله ، باز کن ببینم چه نوشته است ؟
صفحه ی 33 این کتاب را آوردم . در آن ، نوشته شده بود : هر کس دندانش درد می کند ، بر کاغذی بنویسد : "ابوبکر الصدیق من الصادقین الابرار الاکبر 92 " و آن را روی دندانش بگذارد ، دندانش خوب می شود ان شاء الله .
گفتم : آیا توسل به ابوبکر جایز است و توسل به علی جایز نیست ؟
بلافاصله ، صفحه ی 85 را گشودم و با انگشتم اشاره کردم و گفتم : جناب مولوی ! این جا را ببینید استاد شما چه نوشته است ؟! نوشته است : هر که می خواهد در خواب جنب نشود ، نام آدم را بر ران راست خود و نام حوا را بر ران چپ خود بنویسد ، ان شاء الله جنب نمی شود !‌
گفتم : آقای مولوی ! چرا مولوی محمد عمر ، که بزرگ ترین مفتی اهل سنت معاصر ایران است ، توسل به نام آدم و حوا را اجازه داده است ؟ و چرا توهین به اولین پیامبر الهی کرده است ؟ آیا ارزش حضرت آدم (علیه السلام) این قدر کم است که نامش را بر ران بنویسیم تا جنب نشویم ؟ کدام پیامبر یا کدام صحابه ، نام آدم و حوا را بر ران نوشت ؟ از کجا این مطلب را نقل می کند ؟
در حین صحبتم ، مولوی مکرر می گفت : استغفر الله . چنان استغفار می کرد که گمان کردم این اولین باریست که این مطالب را می شنود ، در حالی که یکی از شاگردان مولوی محمد عمر بوده است و همه ی کتاب هایش را خوانده بود .
مولوی جوابم را نتوانست بدهد و با ناراحتی ، از ایشان جدا شدم .

پی نوشت ها1مسند امام احمد بن حنبل ج 5 ص 391- سنن ترمذی ج 2 ص 306- مستدرک حاکم ج 3 ص 151- کنز العمال ج 6 ص 217
2 حیات الصحابه مولوی محمد یوسف و محمد الیاس کاندهلوی ، ج3 ص674 ( انکسفت الشمس کسفه وهی ظلمه ... ) . تاریخ الاسلام ذهبی ج5 ص 16 ( انه لم یعقب حجر الا وجد تحته دم عبیط ..... لمّا قتل الحسین مطرنا مطرا کالدم علی البیوت و الجدر )
3. فان رسول الله صلى الله علیه وسلم قال إن المیت لیعذب ببکاء أهله علیه . صحیح بخاری ج1 ص251 کتاب الجنائز باب 32 حدیث شماره 1286


  
  
آقای محمد س شغل معلم اهل ایرانشهر PDF چاپ نامه الکترونیک
 
 
با خود می گفتم در جایی که یک مکتب فکری و یک عالم گمراه این همه فتنه گری می کند آیا تاثیر حکومت های مخالف علویان و اهل بیت (علیهم السلام) در طول تاریخ در جهت دور کردن مردم از اهل بیت (علیهم السلام) حتی به عنوان یک احتمال هم قابل بررسی نیست ؟ آیا علمای اهل سنت و مردم زمان ما به دلیل سادگی خویش قربانی سیاست های مخالفان حضرت علی (علیه السلام ) نشدند ؟
وقتی از علمایمان درباره اهل بیت می پرسیدم و یا به مطالعه ی کتب مذهبی می پرداختم این جواب را در می یافتم که اهل سنت محب اهل بیت (علیهم السلام) هستند و تمام شعرای بنام اهل سنت در مدحشان شعر گفته اند . ولی استنباط کلی من این بود که اهل بیت (علیهم السلام) نه معصوم بودند و نه خود چنین ادعای داشتند بلکه این غالیان بودند که اینها را درست کردند .
اما سخنان و دیدگاه ابن تیمیه حنبلی مذهب – که پیشوای معنوی سلفیان امروزی است – در مورد علی (علیه السلام) و نقض حریم اعتقادی اهل سنت یعنی عدالت صحابه توسط او ، ذهن مرا به جای مقایسه ی دو مسلک وهابی و حنفی به بررسی دو مذهب سنی و شیعه متوجه کرد و این گونه بود که سعی نمودم خودم را از قیود تعصبات و چراغ خطرهایی که مذاهب مانند حصاری به دور خود کشیده اند تا هر گونه سخن دیگری به گوش پیروانش نرسد آزاد کنم .
در خلال شرکت در مجالس مذهبی به نکته ی عجیبی برخورد کردم ، وهابی ها با شگرد خاص با مخفی شدن در لباس یک عالم حنفی ، افکار خود را به خورد مردم می دادند و حتی در این جلسات که عامه ی مردم به دلیل بی اطلاعی و علما هم به دلیل خوش باوری و اعتماد به حنفی بودن بر پا کنندگان مجالس و شاید هم به دلیل عدم بضاعت علنی به دلیل فاصله گرفتنشان از مطالعه و درگیر شدن با مسایل اجتماعی و اقتصادی و زندگی روزمره ، ندانسته تبدیل به بوق تبلیغاتی وهابی ها می شدند . در حالی که اگر مشخصا می دانستند که کسی وهابی است از او فاصله می گرفتند .
من در ابتدا تحت تاثیر چنین فضاهایی ، شعرهای تند و احساسی در رد زیارت قبور ، در دفاع از نظریه ی عدالت صحابه ، در مدح خلفای راشدین و حمله ی به منتقدان آنها و تبیین توحید از دیدگاه وهابیون در رد رفتار به اصطلاح اهل بدعت و به قول آنها مشرکین زمانه که درجه ی شرکشان از مشرکان جاهلی هم افزون تر است سرودم . ولی بعدا با مراجعه به مکتب حنفی ها به بطلان بسیاری از این نظرات از دیدگاه احناف پی بردم و آن وقت بود که متوجه شدم که من چگونه ناخود آگاه در جایگاه یک حنفی مخالف وهابیت ، به بیان افکار وهابیت در شعرهایم دست زده ام ، لذا بار دیگر همان سوالات را به شکل خیلی محسوس تر طرح کردم که آیا همان طوری که علمای حنفی و پیروان آنها این گونه دچار فریب می شوند یا در اثر جهالت دچار اشتباه شده یا در واقع می دانند و کتمان و سکوت می کنند ، اسلاف آنها هم در روزگار ائمه ی معصومین (علیهم السلام)همین گونه دچار فریب فریبکاران و حکومت های غاصب نشده اند ؟ و خود را از نعمت هدایت ائمه ی معصومین (علیهم السلام) محروم نکرده اند ؟ و این گونه بردگی فکری و وابستگی به سیاست بازان حیله گر را در اثر همین سادگی و ساده لحی خویش ( مانند ابوموسی اشعری و به تبع آن اشاعره ) در مسلک و مذهب خود نهادینه نکرده اند ؟
در گیر و دار این اتفاقات هر وقت اذان و نماز ار حرم امام رضا (علیه السلام) یا خواهرش (علیها السلام) از سیمای جمهوری اسلامی ایران پخش می شد به دقت به آن نگاه می کردم و عشقی عجیب به امام غریب تمام وجودم را فرا می گرفت ، تا این که صبح جمعه ای صدای مردی عاشق اهل بیت (علیهم السلام) تمام تنم را لرزاند . مرحوم محمد رضا آقاسی بود که در انتظار مولایش امام زمان (عج) و در صفای بارگاه امام هشتم (علیه السلام ) در وصف آن دو می خواند و این گونه بود که حسی به من می گفت عشق اینجاست ، راه اینجاست ، چرا به بیراهه می روی ؟ از آنان که امت واحده ی محمد (صلی الله علیه و آله ) را به هفتاد و دو فرقه ی ضاله تقسیم نمودند و خود را از کشتی نجات اهل بیت عقب کشیدند و چشم خویش را بر ثقلین بستند و از درک امام زمان (عج) خویش عاجز گشته و به مرگ جاهلی مرده و پیروانش هم می میرند ، هان حذر کن .
نوراهای مرحوم آقاسی را تهیه کردم شعرهایش ، حسش و گریه هایش مرا سخت متاثر کرد و بچه ی خردسال مرا نیز عاشق او نمود . مدتی گذشت که می خواستم از این حس به سادگی عبور کنم اما دیگر دست من نبود این کرامت ضامن آهو بود که من را به حضور طلبید و از عنایت خویش مرا بهره مند ساخت و عطش درون مرا تسکین داد .
برگرفته از کتاب پرچمهای برافراشته داستان شیعه شدن یک معلم اهل سنت از ایرانشهر
   

  
  
آبی که زیر حرم عباس(س) جاریست+ عکس
چهارشنبه, 15 تیر 1390 ساعت 15:42

 در بخش درب صاحب‌الزمان مرقد مطهر ابوالفضل پنجره کوچکی قرار دارد که وصل به سرداب حرم است و اگر نگاه کنید از آن مرتب بوی گلاب می‌آید و این همان آبی است که متأسفانه خادمان کنونی در ورودی آن را و راه رسیدگی به سرداب را به روی زوار بسته‌اند.
به گزارش خبرآنلاین، همان آبی که بر فرزندان پیامبر در ظهر عاشورا 14 قرن پیش بستند، امروز در حرم قمر بنی هاشم، به طرز معجره آسایی نابینا را بینا می کند، بیمار سرطانی را شفا می دهد و از 50 سال قبل تاکنون این آب در یک سطح ثابت مانده و هر چه از آن استفاده می شود نه کم و نه زیاد می‌شود.
شیخ عباس 74 ساله ، که 36 سال خادم حرم حضرت عباس علیه السلام است در مورد جریان آب دور قبر علمدار کربلا گفت: قبلا دو چشمه در سرداب مطهر وجود داشت که از 400 سال قبل که آب لوله‌کشی نبود این آب مرتب می‌جوشیده و از یک طرف وارد و از طرف دیگر خارج می‌شد که مزه و طعم آن آب از بهترین آب معدنی امروز هم بهتر بود و آن سرداب پله داشت. مردم می‌آمدند و از آن آب به عنوان تبرک استفاده می‌کردند و آب در تابستان خنک و در زمستان گرم بود ... از 50 سال قبل تاکنون این آب در یک سطح ثابت مانده و هر چه از آن استفاده می شود نه کم و نه زیاد می‌شود.
وی ادامه داد: شما به خوبی می‌دانید اگر آب به مدت 10 روز در یک جا بماند گندیده می‌شود، اما این آب با وجود اینکه درب ورودی آن بسته شده مانند گلاب می‌ماند و در اطراف قبر مطهر حضرت قمربنی هاشم حلقه زده و همچنان بسیار تازه و معطر مانده است.
شیخ عباس ادامه داد: این آب به ارتفاع یک متر بالاتر از قبر قرار دارد، اما هرگز وارد مرقد مطهر نشده و من این‌ها را به چشم خود دیده‌ام و بارها شاهد بوده‌ام چقدر افراد کور وارد حرم شده و چند قطره از این آب در چشمان آنها ریخته شده و بینا شده‌اند و یا افرادی دارای امراض پوستی و سرطانی با استفاده از این آب شفا پیدا کرده‌اند.
وی ادامه داد: مگر آب دریای رحمت آقا تمام می‌شود. هم اکنون در بخش درب صاحب‌الزمان مرقد مطهر ابوالفضل پنجره کوچکی قرار دارد که وصل به سرداب حرم است و اگر نگاه کنید از آن مرتب بوی گلاب می‌آید و این همان آبی است که متأسفانه خادمان کنونی در ورودی آن را و راه رسیدگی به سرداب را به روی زوار بسته‌اند.


 
 
 

 


90/4/21::: 8:17 ع
نظر()
  
  
<      1   2   3   4   5   >>   >