سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بر دلت جامه پرهیزگاری بپوشان تا به دانش برسی [از سفارشهای خضر به موسی علیه السلام]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :6
بازدید دیروز :6
کل بازدید :370031
تعداد کل یاداشته ها : 205
103/9/13
9:55 ع

درود خدابرشهیدان خصوصا شهدای مستبصر
.
تصویر شهید

تصویر شهید زومکزهی


شهید محمد اسلام زومکزهی در در روستای مهر آباد دهستان پسکوه از توابع بخش سیب سوران شهرستان سراوان در سال 1350 متولد شد .
در سال های اخیر با نشان دادن لیاقت از خود ، به عنوان دهیار پسکوه انتخاب شد . پس از سال ها تحقیق به مذهب شیعه پیوست و در شب 28 / 10 / 1384 مصادف با شب عید غدیر وقتی شخصی به نام مستعار عسکری به ایشان زنگ می زند و می گوید می خواهیم درباره طرح کشاورزی با شما گفتگو کنیم . شهید همان شب از سراوان به پسکوه برمی گردد و شام تهیه دیده ومنتظرمهمانانش می شود تا اینکه تلفنش زنگ می خورد . مهمانان می گویند : ما ورودی پسکوه هستیم و منزل شما را نمی دانیم . شهید زومکزهی از منزل خارج می شود و به ورودی دهستان می رود تا مهمانان را به منزل بیاورد که آن از خدا بی خبران کمین کرده بودند و از دو طرف به ماشین شهید تیراندازی کردند وقتی ماشین از کنترل شهید خارج شد و بدنش نیمه جان شد آن خفاشان شب از کمین گاه خارج شده و بر بدن شهید پنجاه گلوله زدند و بدنش را سوراخ سوراخ می کنند و پنج فرزندش را یتیم کردند .
نمونه ای از استدلال های او با معترضین .
س . چرا شیعه شده ای ؟
ج . بهتر است اول بگویم چگونه شیعه شده ام و بعد خواهم گفت چرا شیعه شده ام . واقع امر این است که دهستان پسکوه ، مرکز تقابل افکار سنتی و سلفی می باشد ، به طوری که اگر کسی وارد این دهستان شود ، کلکسیونی از عبادات و اذکار را مشاهده خواهد نمود طریقه ی دست بستن های جورواجور است و تعداد رکعت های نماز تراویح آنها متفاوت است و .... ، لذا بنده از آنجائیکه دهدار پسکوه بوده ام ، سعی و تلاش زیادی نمودم تا آنها را به تفاهم برسانم ، ولی کارساز واقع نشد تا اینکه متوسل به بزرگترین مولوی منطقه شدم ، و ایشان هم متاسفانه کم حوصلگی و ناتوانی به خرج داد و رسیدگی به باغ خرمای خویش را به پاسخگویی به خواسته‌ی ما جوانان ترجیح داد . این بی تفاوتی و ناتوانی آنها مرا ناامید کرد . پس از آن به همه ی فرقه های شهرستان سراوان که سنتی ، سلفی ، اخوان المسلمین ، مودودی ، بریلوی ، دیوبندی ، چشتیه ،‌نقشبندی ، قادری و ... مراجعه کردم اما هیچ کدام ضمیر جستجوگر مرا آرام نکرد . تا اینکه با احتیاط به مطالعه ی مذهب تشیع پرداختم . بحمد الله در سایه مطالعه و راهنمایی های درستی که دریافت می کردم ، علاقه ی فراوانی به اهل بیت (ع) پیدا نمودم . جاذبه ی آنها به قدری زیاد بود که نگذاشت از آنها جدا شوم ، و هم اکنون شیفته ی آنها می باشم به طوری که همه ی خطرها را به جان خریده ام ،‌و حاضرم در راه دوستی و محبت آنها جان خود را فدا نمایم .
س. چه کسی تو را شیعه کرده است ؟
ج . شخص خاصی درمیان نبوده است ولی کم حوصله گی و ناتوانی مولوی ها در پاسخ به سئولات عقیدتی مرا شیعه کرده است و این مطلب را بارها به خودشان نیز گفته ام .
س. چرا حضرت زهرا را شهیده می خوانید ؟
ج . مگر نه اینکه از نظر روائی ، اگر خانمی در اثر وضع حمل آسیب ببیند و از دنیا برود او را شهیده می نامند پس اگر بنا به زعم شما اهل سنت ، حمله به خانه ی فاطمه زهرا (س) دروغ باشد ، ولی به خاطر صدمه ی او در اثر وضع حمل فرزندش محسن باید شهیده اش خواند


90/4/29::: 8:7 ع
نظر()
  
  
 آری واقعیت پنهان نمی ماند کور باد هر کس نمی بیند
ا درّزاده جوان باهوش و با استعداد است که در شهرستان نیکشهر مشغول به تحصیل است و بیش از یک هفته است که به مذهب اهل بیت (ع) گرویده است .

درباره چگونگی شیعه شدنش چنین می گوید :
از زمانی که فیلم مختار از تلویزیون پخش می شد هر هفته این فیلم را می دیدم . خیلی علاقه به این فیلم داشتم . از قسمت هایی که خیلی من را متاثر کرد آنجا بود که صحنه هایی از واقعه ی کربلا را به تصویر کشیده بودند که دل هر سنگی را آب می کرد .
آنجا که امام حسین (ع) و اصحابش نماز می خواندند و آن لعنتی ها به طرفشان تیر پرتاب می کردند دلم شکست و اشک هایم برروی گونه هایم سرازیر شد . به خود گفتم مگر امام حسین (ع) نوه پیامبر نبود ؟ مگر پیامبر جلوی اصحاب نوه های خود را احترام و نوازش نمی کرد ؟ مگر نه این است که نگه داشتن احترام فرزند احترام به پدر و جد است ؟ مگر در قرآن کریم پیامبر نفرموده : از شما هیچ اجر و مزدی در برابر رسالتم نمی خواهم مگراینکه نردیکان من را دوست بدارید ؟ پس چرا اینگونه فرزندان پیامبر (ص) را به فجیع ترین وضع به شهادت رساندند ؟ مگر چه جرمی مرتکب شده بودند ؟
مدام این سوالات را در ذهنم مرور می کردم و صحنه های کربلا را تصور می کردم . ولی قضیه برای من حل نمی شد .
از ملاها درباره فیلم مختار سوال می کردم می گفتند : دیدن این فیلم حرام است و این فیلم دروغ را شیعیان ساخته اند برای ( ادامه ی مطلب بروید ) . ا درّزاده جوان باهوش و با استعداد است که در کلاس سوم دبیرستان شهرستان نیکشهر مشغول به تحصیل است و بیش از یک هفته است که به مذهب اهل بیت (ع) گرویده است .
درباره چگونگی شیعه شدنش چنین می گوید :
از زمانی که فیلم مختار از تلویزیون پخش می شد هر هفته این فیلم را می دیدم . خیلی علاقه به این فیلم داشتم . از قسمت هایی که خیلی من را متاثر کرد آنجا بود که صحنه هایی از واقعه ی کربلا را به تصویر کشیده بودند که دل هر سنگی را آب می کرد .
آنجا که امام حسین (ع) و اصحابش نماز می خواندند و آن لعنتی ها به طرفشان تیر پرتاب می کردند دلم شکست و اشک هایم برروی گونه هایم سرازیر شد . به خود گفتم مگر امام حسین (ع) نوه پیامبر نبود ؟ مگر پیامبر جلوی اصحاب نوه های خود را احترام و نوازش نمی کرد ؟ مگر نه این است که نگه داشتن احترام فرزند احترام به پدر و جد است ؟ مگر در قرآن کریم پیامبر نفرموده : از شما هیچ اجر و مزدی در برابر رسالتم نمی خواهم مگراینکه نردیکان من را دوست بدارید ؟ پس چرا اینگونه فرزندان پیامبر (ص) را به فجیع ترین وضع به شهادت رساندند ؟ مگر چه جرمی مرتکب شده بودند ؟
مدام این سوالات را در ذهنم مرور می کردم و صحنه های کربلا را تصور می کردم . ولی قضیه برای من حل نمی شد .
از ملاها درباره فیلم مختار سوال می کردم می گفتند : دیدن این فیلم حرام است و این فیلم دروغ را شیعیان ساخته اند برایاینکه اهل سنت را بد نام کنند .
پرسیدم : کجای فیلم علیه شما اهل سنت است ؟
گفت : آنجا که عبیدالله بن زیاد مثل سنی ها وضو می گرفت . از دلیلی که آورد در دلم خندیدم و گفتم : ابن زیاد شیعه بود یا سنی ؟
گفت : سنی .
گفتم : پس چه توهینی به شما کرده اند . گفت : با حالت تمسخر و خنده دار آن را نشان داده است . دیگربا ملا بحث نکردم که مبادا به من شک کند زیرا اگر کسی با آنها بحث کند وآنها را سوال پیچ کند سریع برچسب تشیع می زنند .
به خود می گفتم در آخر فیلم اسامی کتاب هایی که بر اساس آن فیلم را ساخته اند با تمام مشخصاتشان را نمایش می دهند بیشتر آنها کتاب های تاریخی اهل سنت است اگر دروغ است چرا تاریخ نویسان سنی آن را نقل کرده اند . و اگر راست است چرا ملاها و مولوی ها می گویند دروغ است ؟
برای من یک سوال مهم پیش آمده بود که چرا اهل سنت مانند شیعه اینقدر به اهل بیت اظهار علاقه نمی کنند ؟

وقتی از یک مولوی سوال کردم آیا حاضرید یزید را به خاطر جنایاتی که کرده لعن کنید ؟
گفت : نه .
گفتم چرا ؟
گفت : خب یک اشتباهی مرتکب شده لعن کردن کار من و شما نیست . لعن کردن کار خدا است و خدا می داند چه کسی را لعن کند و چه کسی را لعن نکند .
گفتم : اگر ما دعا کنیم که لعنت خدا بر یزید باد آیا اشکال دارد ؟
گفت : نه .
گفتم : همین کار را حاضرید بکنید ؟
گفت نه !
گفتم : آیا یزید با سه جنایتی که در 3 سال حکومتش انجام داد که سال اول امام حسین (ع) و یارانش را شهید کرد و سال دوم به مدینه حمله کرد و تا سه روز جنایت هایی به بار آورد که زبان از گفتن آن قاصر است و سال سوم کعبه قبله گاه مسلمین را به آتش کشید باز هم شما نمی خواهید او را لعن و نفرین کنید ؟ پس چه کسانی مستحق لعن هستند ؟!

از یکی از دوستان شماره یک روحانی شیعه را گرفتم و از او این سوالها را پرسیدم . حرف عجیبی زد که تنم را به لرزه در آورد و پنجره ی جدیدی را مقابل من باز کرد .
می گفت : یکی از علمای اهل سنت به نام سعد الدین تفتازانی در کتاب شرح المقاصد از این راز پرده برداشته و در بیان علت اینکه چرا علمای اهل سنت حاضر نیستند یزید لعن کنند می گوید : فان قلت فمن علمأ المذهب من لم یجوز اللعن علی الیزید مع علمهم بانه یستحق ذلک و یزید قلت تحامیاً من ان یرتقی الی الاعلی فالاعلی . «اگر بگویید پس چرا برخی از علمای مذهب ما لعن یزید را تجویز نمی‏کنند با این که می‏دانند یزید استحقاق لعن و بیشتر از لعن دارد؟من پاسخ می‏گویم که هدف آنها پیشگیری از رواج و سرایت آن به شخصیت‏های برتر است » شرح‌ المقاصد، ج‌ 5، ص‌ 311
گفتم : چطور ؟ بیشتر توضیح دهید .
گفت : اهل سنت حاضر به لعن یزید نیستند چون اگر یزید زیر سوال برود این سوال پیش می آید که این فرد فاسد و بی دین را چه کسی خلیفه مسلمین قرار داده ؟ می گویند : معاویه ! پس معاویه با وجود اینکه می دانست فرزندش چنین موجود فاسدی است ولی به زور از مردم برای او بیعت گرفت . پس معاویه در جنایات یزید شریک است و معاویه زیر سوال می رود . حال چه کسی معاویه با این اوصافی که داشت حاکم شام قرار داد ؟ جواب می دهند : خلیفه ی دوم عمر بن خطاب .
چون با لعن یزید ، عمر بن خطاب زیر سوال می رود حاضر به لعن یزید نیستند تا مبادا کار خلیفه ی دوم زیر سوال نرود .
با تعجب پرسیدم : پس عمر در شهادت امام حسین (ع) دست داشته است ؟!

گفت : به صورت غیر مستقیم بله . چون مسیر امامت را عوض کردند و جاده اصلی را کج کردند و آخرش به آنجا رسید که نوه پیامبر (ص) را با لب تشنه بین دو رودخانه شهید کردند . و یک سوال اساسی باقی مانده که چرا عمر بن خطاب در دوران خلافتش همه ی استاندارن خود را جابجا کرد و تنها استانداری که نه خلیفه دوم و نه خلیفه ی سوم او را تغییر ندادند معاویه بن ابی سفیان بود ؟! آنقدر او را بر سر قدرت نگه داشتند که وقتی زمان خلافت ظاهری امیرالمومنین ایشان تصمیم می گیرد او را از مسند قدرت پیاده کند به جنگ حضرت می آید و خون هزاران مسلمان را بر زمین می ریزد !
از راهنمایی های آن روحانی تشکر کردم و با او خداحاقظی کردم و به خود گفتم : حال که علمای اهل سنت برای زیر سوال نرفتن خلفای خود حاضرند بر تن یزید ملعون لباس قداست بپوشانند پس بسیاری از حقایق است که آن را کتمان کرده اند و حاضر نیستند بازگو کنند تا مبادا بزرگانشان زیر سوال بروند .
از آنجا فهمیدم که راز انکار شهادت حضرت زهرا (س) آن هم در اوج جوانی ، همین مسئله ی زیر سوال نرفتن صحابه است و الا هیچ دلیل منطقی و ثابتی برای درگذشت حضرت زهرا (س) ندارند و مولوی ها خود را به این در و آن در می زنند تا دلیل قانع کننده ای برای سوالات بی شمار اهل سنت بیایند !
با این حقایقی که یافتم به هیچ وجه نمی توانستم خود را قانع کنم که در روز قیامت در برابر سوال پیامبر (ص) درباره اهل بیت خود چه پاسخی بدهم جز اینکه به مذهب نورانی اهل بیت (ع) بپیوندم و شیعه شدم .
هنوز خانواده ام از شیعه شدنم خبر ندارند . گاهی درباره امام حسین (ع) و ظلم هایی که در حقشان شده با آنها صحبت می کنم ولی آنها فقط گوش می دهند و هیچ عکس العملی نشان نمی دهند . از خداوند متعال که صاحب قلوب است می خواهم قلوب آنها را به سمت اهل بیت (ع) هدایت کند .

آرزوی دارم خداوند توفیق زیارت حرم مطهر حضرت معصومه (س) و برادرش امام رضا (ع) را نصیب من بگرداند و با فقر اقتصادی که داریم اگر مومنین بانی خیر نشوند بعید است به این زودی ها بتوانم حرم با صفا و نورانی کریمه ی اهل بیت و ثامن الحجج (ع)را زیارت کنم

  
  

نمونه‏ای دیگر خانم هاجر حسینی است. او اهل ایالت ویرجینیای امریکا است. تحصیلات خود را در رشته ارتباطات در امریکا به پایان رسانده است. ایشان علت انتخاب نام «هاجر حسینی» را برای خود این گونه بیان می‏کند: من بعد از مسلمان شدن نامم را عوض کردم و به این دلیل نام هاجر را انتخاب کردم که دوستداشتم از شهر و کشورم هجرت کنم، دوست داشتم که از شهری به شهر دیگر مهاجرت کنم و در سفر باشم و الان هم گاهی تهران و قم و گاهی در زادگاه خودم در حال مهاجرت هستم.
خانم هاجر حسینی در حال حاضر کار نویسندگی انجام می‏دهد و همچنین در اینترنت برنامه‏های مختلف دارد و به سؤالات مذهبی مسلمانان و مسیحیان در کشورهایی مانند امریکا و کانادا و … جواب می‏دهد. وی می‏گوید:کارهای تبلیغاتی را بعد از اینکه مسلمان شدم انجام می‏دهم، چون قصد دارم مردم کشورهای اروپایی هم با دین اسلام آشنا شوند.
ایشان عامل اصلی مسلمان شدنش را مطالعه در مورد قیام امام حسین(ع) و واقعه کربلا و همچنین مطالعه نهج‏البلاغه و کتابهای شهید مطهری را که ترجمه انگلیسی داشته است، می‏داند. وی می‏گوید:
من با عشق به امام حسین(ع) جلو رفتم و مسلمان شدم. امام حسین(ع) را انتخاب کردم چون همه چیز را در ایشان خلاصه می‏دیدم. در حدیث داریم که حضرت رسول(ص) فرمودند: «من از حسین هستم و حسین از من است»، یعنی در واقع تمام دین اسلام در ایشان خلاصه می‏شود. منظورم این است که تمام مشکلات را می‏توان با علاقه به امام حسین(ع) حل کرد، مثل اینکه وقتی یک نفر یاد بگیرد چگونه شنا کند وقتی که در آب می‏افتد دیگر غرق نمی‏شود؛ کسی که درس امام حسین را یاد بگیرد، دیگر گمراه نمی‏شود. من این را تجربه کرده‏ام. در ضمن علاقه من به امام خمینی در مسلمان شدنم نقش بسزایی داشت.
خانم هاجر حسینی در پاسخ به این پرسش که به نظر شما چه تفاوتی بین آزادی در ایران و آزادی در غرب وجود دارد می‏گوید:
آزادی در غرب یعنی اینکه شخص آزاد است و می‏تواند بدون مرز زندگی کند، ولی در ایران آزادی یعنی رهایی از اسارت و بندگی. ما در غرب می‏بینیم زنان فعالیت می‏کنند و آزاد هستند، ولی از این آزادی راضی نیستند و رنج می‏برند ولی در ایران زنان به صورت آزاد فعالیت می‏کنند و از کار کردن احساس رضایت می‏کنند. آزادی در ایران یعنی امنیت، نه رها از همه چیز و سرخورده در جامعه. ولی آزادی در غرب یعنی سرخوردگی و دلزدگی، در غرب همه از هم بیگانه هستند. هیچ کس به فکر دستگیری از دیگران نیست. خانواده در غرب از هم گسیخته است، یک جوان وقتی به سن بیست سالگی رسید از خانواده جدا می‏شود و دنبال کار خود می‏رود. در این هنگام جرم و جنایت زیادی اتفاق می‏افتد.(?)

پی نوشتها :

? ـ قسمتی از آخرین نامه چارلی چاپرین به دختر هنرپیشه‏اش جرالدین، مجله پیام زن، ش???
? ـ کتاب موج سوم، آلوین تافلر، ترجمه شهیندخت خوارزمی، ص????
? ـ همان،ص???
? ـ رسالت، ?/?/???
? ـ نگاه کن: نشریه امامت، شماره دوم، تیر و مرداد ???
? ـ برگفته از: کیهان، ??/?/???

منبع: ماهنامه پگاه حوزه

 


90/4/26::: 3:29 ع
نظر()
  
  

زن

زن عشق می کارد و کینه درو می کند...

 دیه اش نصف دیه توست و مجازات زنایش با تو برابر...

 می تواند تنها یک همسر داشته باشد

 و تو مختار به داشتن چهار همسرهستی ....

برای ازدواجش ــ در هر سنی ـ اجازه ولی لازم است

 و تو هر زمانی بخواهی به لطف قانونگذار میتوانی ازدواج کنی ...

 در محبسی به نام بکارت زندانی است و تو ...

 او کتک می خورد و تو محاکمه نمی شوی ...

 او می زاید و تو برای فرزندش نام انتخاب می کنی....

او درد می کشد و تو نگرانی که کودک دختر نباشد ....

 او بی خوابی می کشد و تو خواب حوریان بهشتی را می بینی ....

 او مادر می شود و همه جا می پرسند نام پدر ...

و هر روز او متولد میشود؛ عاشق می شود؛ مادر می شود؛

 پیر می شود و میمیرد...

و قرن هاست که او؛ عشق می کارد و کینه درو می کند

 چرا که در چین و شیارهای صورت مردش به جای گذشت،

 زمان جوانی بر باد رفته اش را می بیند و در قدم های لرزان مردش؛

 گام های شتابزده جوانی برای رفتن و درد های منقطع قلب مرد؛

 سینه ای را به یاد می اورد که تهی از دل بوده و پیری مرد رفتن و فقط رفتن را در دل او زنده می کند...

و اینها همه کینه است که کاشته می شود در قلب مالامال از درد...!

و این رنج است


  
  

نه بزرگ!

 خدایا میدانم که اسلام پیامبر تو با نه آغاز شد

«لا اله الا الله»

مرا ای فرستاده محمد

به اسلام آری بی ایمان گردان


  
  
   1   2   3   4   5   >>   >