سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هفتاد گناه برای نادان آمرزیده می شود، پیش از آنکه یک گناه برای دانشمند آمرزیده شود . [امام صادق علیه السلام]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :17
بازدید دیروز :35
کل بازدید :368049
تعداد کل یاداشته ها : 205
103/2/10
6:15 ع

  

نویسنده: سلیم هلالی بسم الله الرحمن الرحیم شیخ الاسلام وهابیت ابن تیمیه حرانی، در قسمتی از کتاب معروف خویش "منهاج السنة" می نویسد: 1- هنگامی که [صحابه] بر بیعت او (=ابوبکر) اتفاق کردند، هرگز احدی نگفت که من از او به این امر (=خلافت) محق ترم، نه قرشی و نه انصاری. 2- و احدی هرگز نگفت: من از ابوبکر به این امر (=خلافت) محق ترم. 3- و کسی راجع به کس دیگری نگفت که فلانی از ابوبکر به این امر (=خلافت) محق تر است. 4- البته کسانی که چنین چیزی را گفته اند، در اثر جاهلیت عربی یا فارسی بوده که بیت رسول برای ولایت از دیگران محق ترند. زیرا که عرب، اهل بیت روسا و همین طور فارسیان خانواده ی پادشاه را مقدم می دانستند. فلما اتفقوا على بیعته ولم یقل قط أحد إنی أحق بهذا الأمر منه لا قرشى ولا أنصارى . ولم یقل أحد قط إنی أحق بهذا من أبی بکر. ولا قاله أحد فی أحد بعینه إن فلانا أحق بهذا الأمر من أبی بکر . وإنما قال من فیه أثر جاهلیة عربیة أو فارسیة إن بیت الرسول أحق بالولایة لکون العرب کانت فی جاهلیتها تقدم أهل بیت الرؤساء وکذلک الفرس یقدمون أهل بیت الملک . منهاج السنة النبویة، ابن تیمیة، ج 6 صص 454 و 455 و 456 ما این سخنان ابن تیمیه را به 4 قسمت کرده و درباره ی آن تحقیق مختصری می کنیم. البته به دلیل اهمیت و حفظ شأن قرآن کریم، ابتدا قسمت آخر کلام او را بررسی می کنیم. ********* قسمت چهارم ابن تیمیه می گوید: تقدیم اهل بیت فرد، یک اثر جاهلی عربی یا فارسی است. اما چقدر از قرآن دور بوده کسی که چنین سخنی رانده است. ما پاسخ این قسمت را صرفا ً با تعدادی از آیات قرآن می دهیم، تا طرفداران مکتب ضالّ و باطل "حسبنا کتاب الله" را سر جایشان بنشانیم! خداوند متعال اهل بیت حضرت ابراهیم (علی نبینا و آله و علیه السلام) را مخصوص به رحمت و برکات خویش کرده است: « رَحْمَتُ اللَّهِ وَبَرَکَاتُهُ عَلَیْکُمْ أَهْلَ الْبَیْتِ إِنَّهُ حَمِیدٌ مَجِیدٌ » (هود:73) همچنین اهل بیت نبوت را به شرف اذهاب رجس و تطهیر نائل گردانیده است: « إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا » (الأحزاب:33) پس آیا خداوند این آیات را در اثر جاهلیت های عربی و فارسی نازل کرده است؟!!! نعوذ و نستجیر بالله. آیا این حضرت ابراهیم (علی نبینا و آله و علیه السلام) ابو الانبیا نیست که از خداوند درخواست می کند تا از ذریه ی او انبیا و امامانی قرار دهد؟! « وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّی جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّیَّتِی قَالَ لَا یَنَالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ » (البقرة:124) « رَبَّنَا وَاجْعَلْنَا مُسْلِمَیْنِ لَکَ وَمِنْ ذُرِّیَّتِنَا أُمَّةً مُسْلِمَةً لَکَ وَأَرِنَا مَنَاسِکَنَا وَتُبْ عَلَیْنَا إِنَّکَ أَنْتَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ * رَبَّنَا وَابْعَثْ فِیهِمْ رَسُولًا مِنْهُمْ یَتْلُو عَلَیْهِمْ آیَاتِکَ وَیُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ وَیُزَکِّیهِمْ إِنَّکَ أَنْتَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ » (البقرة:128و129) و آیا این خداوند متعال نیست که در آیات بسیاری تائید می کند دعای وی را مستجاب ساخته، نبوت و کتاب را در ذریه ی او قرار داده است؟! « وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحًا وَإِبْرَاهِیمَ وَجَعَلْنَا فِی ذُرِّیَّتِهِمَا النُّبُوَّةَ وَالْکِتَابَ » (الحدید:26) « وَوَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَیَعْقُوبَ وَجَعَلْنَا فِی ذُرِّیَّتِهِ النُّبُوَّةَ وَالْکِتَابَ وَآتَیْنَاهُ أَجْرَهُ فِی الدُّنْیَا وَإِنَّهُ فِی الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِینَ » (العنکبوت:27) « وَوَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَیَعْقُوبَ کُلًّا هَدَیْنَا وَنُوحًا هَدَیْنَا مِنْ قَبْلُ وَمِنْ ذُرِّیَّتِهِ دَاوُودَ وَسُلَیْمَانَ وَأَیُّوبَ وَیُوسُفَ وَمُوسَى وَهَارُونَ وَکَذَلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ * وَزَکَرِیَّا وَیَحْیَى وَعِیسَى وَإِلْیَاسَ کُلٌّ مِنَ الصَّالِحِینَ * وَإِسْمَاعِیلَ وَالْیَسَعَ وَیُونُسَ وَلُوطًا وَکُلًّا فَضَّلْنَا عَلَى الْعَالَمِینَ * وَمِنْ آبَائِهِمْ وَذُرِّیَّاتِهِمْ وَإِخْوَانِهِمْ وَاجْتَبَیْنَاهُمْ وَهَدَیْنَاهُمْ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ » (الأنعام:84-87) آیا خدای متعال مردم را از حسادت نسبت به آل ابراهیم، همانانی که کتاب و حکمت و حکومت به آن ها بخشیده، بر حذر نداشته است؟! « أَمْ یَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلَى مَا آتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ فَقَدْ آتَیْنَا آلَ إِبْرَاهِیمَ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ وَآتَیْنَاهُمْ مُلْکًا عَظِیمًا » (النساء:54) البته حتماً از نظر ابن تیمیه تفضیل آل ابراهیم که آل محمد هم از آنند، یک رسم و عادت جاهلی بوده که خدا هم تابع آن شده است!!! خدایا به تو پناه می بریم از این که بر آنچه به بندگان برگزیده ات بخشیده ای حسد ورزیم. خدایا به تو پناه می بریم از این که با سخنان مان از قول تو عدول کنیم و دیگران را نیز به ضلالت افکنیم. اللّهم إنا نعوذ بک. ********* قسمت یکم ابن تیمیه می گوید: هنگامی که [صحابه] بر بیعت او (=ابوبکر) اتفاق کردند، هرگز احدی نگفت که من از او به این امر (=خلافت) محق ترم، نه قرشی و نه انصاری. البته ادعای "اجماع بر خلافت ابوبکر" ادعائی است که یک کودک خردسال نیز می تواند بکند، اما این ادعا تا چه حد با واقعیت سازگار است، امری است که باید آن را اثبات کرد. عدم بیعت امیر المومنین علی (علیه السلام) به مدت شش ماه که در صحیح بخاری ذکر شده، ساده ترین ردّیه بر ادعای اجماع است. ابن تیمیه ادعا کرده که پس از اجماع بر خلافت ابوبکر، احدی از مهاجرین و انصار نگفته که من از او محق ترم. اگر منظور او از اجماع را امری بدانیم که در سقیفه رخ داد، باید از او بپرسیم قبل از اجماع چه؟! چرا ابن تیمیه پنهان می کند که حباب بن منذر صحابی در سقیفه چه گفت؟! امام المورخین طبری و به تبع او ابن اثیر و ابن ابی الحدید معتزلی در ماجرای سقیفه ی بنی ساعده نقل می کنند که حباب بن منذر انصاری برخاست و سخنرانی کرد. او جمله ی جالبی بر زبان رانده که ادعای ابن تیمیه را مردود می نماید. او گفته: ای گروه انصار! به خدا قسم شما از اینان (=مهاجرین) به این امر (=خلافت) محق ترید. فقام الحباب بن المنذر فقال: یا معشر الأنصار! ... فأنتم والله أحق بهذا الامر منهم. تاریخ الطبری، الطبری، ج 2 ص 458 الکامل فی التاریخ، ابن الأثیر، ج 2 ص 330 - شرح نهج البلاغة، ابن أبی الحدید، ج 2 ص 38 ********* قسمت دوم ابن تیمیه می گوید: احدی هرگز نگفت: من از ابوبکر به این امر (=خلافت) محق ترم. این سخن ابن تیمیه است، اما پس از وقایع سقیفه، اولین و تنها کسی که چنین سخنی را به زبان و قلم آورد، امیر المومنین علی (علیه السلام) بود. ایشان نه تنها در ماجرای بیعت اجباری خود با ابوبکر، بلکه در هنگامه ی برگزاری شورای شش نفری عمر، و نیز بعداً بارها و بارها در دوران حکومت خویش، این مطلب را صراحتاً فرمود. شیعه و سنّی این سخن را فراوان از ایشان نقل کرده اند. در اینجا صرفاً به ذکر یک نمونه از کتب اهل سنت اکتفا می کنیم. مقدسی (448 - 507 هـ) عالم بزرگ اهل سنت، در حدیث صحیح السندی نقل می کند: علی (علیه السلام) فرمود: (( به خدا قسم رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) از دنیا رفت، در حالی که احدی محق تر از من برای این امر (=خلافت) نبود. )) حدیث: والله لقد قبض رسول الله - صلى الله علیه وسلم - وما أحد أحق بهذا الأمر منی. تفرد به عبد السلام بن حبیب عن أبیه عن سلیمان بن میسرة الأحمسی عن طارق. أطراف الغرائب والأفراد، المقدسی، ج 1 ص 221، ح 315 سند این حدیث چنان که گفته شد صحیح است. اکنون نگاهی اجمالی داریم به نظرات دو عالم بزرگ رجالی اهل سنت یعنی ذهبی و ابن حجر درباره ی رجال این حدیث. توجه کنید که "طارق بن شهاب" و "حبیب بن ابی ثابت" از راویان همه ی کتب سته (بخاری، مسلم، ترمذی، نسائی، ابی داود، ابن ماجه) می باشند. نفر یکم: طارق بن شهاب الاحمسی له رؤیة. ع الکاشف فی معرفة من له روایة فی الکتب الستة، الذهبی، ج 1 ص 511، رقم 2452 قال أبو داود رأى النبی صلى الله علیه وسلم ولم یسمع منه. ع تقریب التهذیب، ابن حجر، ج 1 ص 281، رقم 3000 نفر دوم: سلیمان بن میسرة الأحمسی وثقه ابن معین. وقال ابن حبان فی ثقات التابعین: روى عن طارق بن شهاب وله صحبة. وقال ابن خلفون فی الثقات: وثقه العجلی ویحیى والنسائی. تعجیل المنفعة بزوائد رجال الأئمة الأربعة، ابن حجر العسقلانی، ج 1 ص 621، رقم 427 نفر سوم: حبیب بن أبی ثابت الاسدی کان ثقة مجتهدا فقیها . ع الکاشف فی معرفة من له روایة فی الکتب الستة، الذهبی، ج 1 ص 307، رقم 902 ثقة فقیه جلیل وکان کثیر الإرسال والتدلیس. ع تقریب التهذیب، ابن حجر، ج 1 ص 183، رقم 1087 نفر چهارم: عبد السلام بن حبیب قال الدارقطنى: عبد الله و عبید الله و عبد السلام بنو حبیب بن أبى ثابت، و کلهم ثقات. تهذیب التهذیب، ابن حجر العسقلانی، ج 5 ص 160 ، ذیل رقم 316 (عبدالله بن حبیب بن أبی ثابت) خود مقدسی هم از سوی ابن منده و شیرویه توثیق شده است. ذهبی شرح حال وی را در "تذکرة الحفاظ" آورده (ر.ک: تذکرة الحفاظ، الذهبى، ج 4 ص 27-30) و در جای دیگری وی را راستگو معرفی می کند: هو فی نفسه صدوق لم یتهم. میزان الاعتدال فی نقد الرجال، الذهبى، ج 3 ص 587 ********* قسمت سوم ابن تیمیه می گوید: کسی راجع به کس دیگری نگفت که فلانی از ابوبکر به این امر (=خلافت) محق تر است. این سخن ابن تیمیه است، اما تصریحات فراوانی از صحابه وجود دارد که آن ها امیر المومنین علی (علیه السلام) را در مساله ی خلافت احق می دانستند. خود ابن تیمیه هم در ادامه ی سخنان پیشینش اذعان می کند که این قول از ابوسفیان و غیر او وارد شده است. البته متذکر می شویم که اهل سنت بسیاری از تصریحات صحابه را با ردّ کتاب یا نویسنده اش نمی پذیرند، لیکن برای حقیقت جویانی که خود را محصور در نوشته جاتی خاص که از فیلترهائی خاص تر گذشته است نمی دانند، این تصریحات حق را از باطل و سره را از ناسره جدا می کند. اگر فرد محقق و حق جو از ابتدا بخواهد تنها کتاب هائی خاص برای مذهبی خاص را قبول کند و بقیه را یکسر باطل بینگارد، فی الواقع محقق و حق جو نیست! زیرا از ابتدا چهارچوبی برای حق و باطل برای خود متصور شده است. اما محقق واقعی به دنبال حقیقت است، اگرچه آن را آشکارا در کتب مذهب پیشین خویش نیابد. « فَبَشِّرْ عِبَادِ * الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولَئِکَ الَّذِینَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَأُولَئِکَ هُمْ أُولُو الْأَلْبَابِ » (الزمر:17و18) برای نمونه به ذکر سخنی از صحابی مهم و محبوب قلوب بسیاری از امت اکتفا می کنم. همو که یکی از دو نفری است که مکانشان در اسلام عظیم است و مصیبت وارده از آن دو در اسلام شدید؛ یعنی "عمر بن خطاب" دوم خلیفه ی قرشی. ابن عباس می گوید: عمر بن من گفت: به خدا قسم بعد وفات رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) همراه تو (=علی) شایسته ترین مردم به امر (=خلافت) بود، مگر این که ما از دو چیز بر او ترسیدیم. پرسیدم: آن دو چیز چه بود؟ گفت: یکی کمی سنّش و دیگری حبّش نسبت به بنی عبدالمطلب. حدثنا أبو زید : حدثنا محمد بن حاتم قال : حدثنا الحزامی قال : حدثنا الحسین بن زید ، عن جعفر بن محمد ، عن أبیه عن ابن عباس ، قال : مر عمر بعلی وعنده ابن عباس بفناء داره فسلم ، فسألاه : أین ترید ؟ فقال : مالی بینبع . قال علی : أفلا نصل جناحک ونقوم معک ؟ فقال : بلى ، فقال لابن عباس : قم معه ، قال فشبک أصابعه فی أصابعی ، ومضى حتى إذا خلفنا البقیع ، قال : یا ابن عباس ، أما والله إن کان صاحبک هذا أولى الناس بالأمر بعد وفاة رسول الله ، إلا أنا خفناه على اثنتین ، قال ابن عباس : فجاء بمنطق لم أجد بدا معه فی مسألته عنه ، فقلت : یا أمیر المؤمنین : ماهما ؟ قال : خشیناه على حداثة سنه ، وحبه بنی عبد المطلب . السقیفة وفدک، الجوهری، ص 54 شرح نهج البلاغة، ابن أبی الحدید، ج 2 ص 57 این روایت دارای سند صحیح و معتبر بوده، و همه ی رواتش توثیق و تصدیق شده اند. ضمنا همه ی آنان جزء روات کتب سته ی اهل سنت هستند. همچنین کتاب "سقیفه" تالیف ابوبکر جوهری که ابن ابی الحدید معتزلی این روایت را از آن کتاب نقل کرده، جزء کتب غیر شیعه به حساب آمده و نویسنده اش نزد غیر شیعه موثق است. الفصل الأول : فیما ورد من الاخبار والسیر المنقولة من أفواه أهل الحدیث وکتبهم ، لا من کتب الشیعة ورجالهم ، لأنا مشترطون على أنفسنا ألا نحفل بذلک ، وجمیع ما نورده فی هذا الفصل من کتاب أبى بکر أحمد بن عبد العزیز الجوهری فی السقیفة وفدک وما وقع من الاختلاف والاضطراب عقب وفاة النبی صلى الله علیه وآله ، وأبو بکر الجوهری هذا عالم محدث کثیر الأدب ، ثقة ورع ، أثنى علیه المحدثون ورووا عنه مصنفاته . شرح نهج البلاغة، ابن أبی الحدید، ج 16 ص 210

  
  

وجدانی فخر، قدرت اللّه نام های دیگر: وجدانی فخر سرابی ،آیت اللّه حاج شیخ قدرت اللّه وجدانی فخر سرابی ،آیت اللّه فخر، موطن: سراب نام پدر : سیف اللّه تاریخ وفات: 1417 قمری زندگینامه ها: منبع : ستارگان حرم شماره 6 آغاز سخن یکی از ارکان اساسی دین مبین اسلام که همواره ضامن بقاء و استحکام آن در طول تاریخ بوده، وجود عالمان و متفکران دین باوریست که زوایای مختلف این آئین جهانی را شناخته و با بهره گیری از قوانین زندگی بخش آن به تمامی نیازهای فردی و اجتماعی انسان پاسخ می دهند. آیت الله حاج شیخ قدرت الله وجدانی فخر سرابی فرزند سیف الله، یکی از همین اندیشمندان معاصر است. او که از چهره های شاخص علم و فضیلت و یکی از مدرسین نامدار حوزه علمیه قم بود به عنوان یکی از ستارگان درخشان در آسمان تشیع نور افشانی می کرد و با گفتار و رفتار خویش به دیگران درس دینداری و اخلاق می داد. ما در این نوشتار کوتاه برآنیم که خوانندگان گرامی را با بخش هائی از زندگی این شخصیت فرزانه آشنا کنیم شاید که مشتاقان را به کار آید و رهپویان آئین محمدی (ص) را الگو باشد. انشاء الله ولادت و سیر تحصیلی استاد وجدانی در سال 1311 هجری شمسی در روستای (جهیزدان) از توابع شهرستان فرهنگ دوست و عالم پرور سراب (یکی از شهرهای آذربایجان شرقی) و در یک خانواده مذهبی قدم به عرصه هستی نهاد و در محیطی سرشار از اخلاق و ایمان نشو و نما کرد. وی از همان عنفوان جوانی به تحصیل و کسب معارف همت گماشت وی ابتدا به منطقه (اسب فروشان) شتافت و در نزد مرحوم آقا شیخ عبد العلی و شیخ یوسف ادبیات عرب را آموخت و سپس برای تکمیل و ادامه تحصیل به شهر سراب عزیمت کرد و در آنجا به حلقه درس حجج اسلام آقایان شیخ عبدالله حقی و شیخ حسین محدثی پیوست، ایشان بعد از طی مراحل مقدماتی به شهرستان تبریز سفر کرده و از خرمن پر بار اساتید نامدار حوزه علمیه تبریز خوشه ها چید و سطح مقدماتی را در همین حوزه به پایان برد. هجرت به سوی نور از زمانهای گذشته حوزه علمیه قم برای علاقه مندان علوم دینی، شوق برانگیز و جذّاب بوده و عاشقان ولایت را از هر سمت به سوی خویش می کشید. آیت الله وجدانی هم طبق همین رسم دیرین و با شوق به اهل بیت(ع) و علاقه به آموختن معارف الهی، عازم شهر عالمان دین پرور و میعادگاه انسانهای والاگهر، یعنی حوزه علمیه قم گردید و در محفل درس اساتید معظم حوزه قم همچون آیت الله العظمی نجفی مرعشی، سلطانی، شهید صدوقی و مجاهدی تبریزی(ره) زانو زد و به فراگیری عالیه فقه و اصول پرداخت . علاقه سرشار او به علم معقول، وی را به آموختن شرح منظومه ملاهادی سبزواری و کتاب اسفار مرحوم صدر المتألهین شیرازی واداشته و او را به محضر اساتید فن همچون حضرت امام خمینی (قدس سره) و علّامه بزرگوار آقای طباطبائی کشانید. این فاضل ارجمند، پس از فراگیری علوم مختلف حوزوی در سطوح عالیه، به حلقه درس خارج آیت العظمی سیّد محمّد حجّت کوهکمری(ره) (بنیانگذار مدرسه حجتیه) راه یافت و همچنین از درس خارج فقه و اصول در محضر آیات عظام حاج آقا حسین بروجردی، شیخ عبد النبی عراقی حضرت امام خمینی، محقق داماد، شیخ محمد علی ارکی و دیگر بزرگان حوزه علمیه قم بهره ها برد.(1) اخذ درجه اجتهاد وی پس از سالها تلاش و کوشش و پشت سر نهادن مشکلات متعدد زندگی موفق به اخذ درجه اجتهاد از اساتید و بزرگان عصر خویش گردید که از جمله آنها می توان به اجازه اجتهاد از حضرات آیات: حاج شیخ عبد النبی عراقی، مرعشی نجفی، سید ابوالقاسم کاشانی و تعدادی دیگر از علمای بزرگ اشاره کرد لازم به ذکر است که تمامی این اجازات به خط و امضای آن بزرگواران نزد خانواده ایشان موجود است. استاد وجدانی علاوه بر اخذ درجه اجتهاد از علمای بزرگ عصر خویش، توفیق اخذ اجازه روایتی وامور حسیبه را از حضرات آیات: شیخ عبدالنبی عراقی، گلپایگانی، مرعشی نجفی، حکیم، ارکی و خوئی را داشته است.(2) هر خسی از رنگ گفتاری بدین ره کی رسد درد باید مرد سوز و مرد باید گامزن عمرها باید که تا یک کودکی از روی طبع عالمی گردد نکو یا شاعری شیرین سخن ویژگیهای اخلاقی یکی از مهمترین خصوصیات حوزه های علمی شیعه، رشد و باروری خصیت معنوی دانش اندوزان همزمان با رشد فکری و علمی آنانست، دانش آموزان این مکتب انسان ساز جعفری(ع) در کنار تعلیم و تعلّم علوم مختلف و در سایه تعلیمات اخلاقی ائمه اطهار(ع) به تهذیب نفس و خودسازی نیز می پردازند آیت الله وجدانی نیز از این امر مستثنی نبود ایشان شدیداًبه دستورات مذهبی پایبند بوده و به آن عشق می ورزید. دوری از مکروهات، پایبندی به مستحبات خصوصاً نماز شب، اجتناب از کارهای خلاف مروت، خلوص، زهد، تقوی ، تواضع و متانت خاص از امتیازهای دیگر این استاد دین باور بود. از ویژگیهای اخلاقی می توان به زهد و ساده زیستی ایشان اشاره کرد چنانکه فرزند ارشد ایشان اظهار می دارد یگانه منزل مسکونی اش را وقف به حضرت سیّد الشهداء(ع) نمود، ایشان با اینکه شخصیت شناخته شده ای بودند ولی کوچکترین خریدهای منزل را شخصاً انجام می داد و به کسی در این مورد زحمت نمی داد. در امانتداری و حفظ سهم امام(ع) جدیت تام داشت. آقای عبدالهادی وجدانی در این زمینه اظهار می دارد: روزی موقع خرید از من قرض خواست و من دادم موقعی که به منزل رسیدیم من مشاهده کردم ایشان مقدار زیادی پول از جیب در آورده و جابجا کرد. من با تعجب گفتم: «شما با وجود این همه پول از من قرض گرفتید!» گفت: «هادی! اینها امانت است و من نمی توانم بدون مجوز شرعی از اینها استفاده کنم.»(3) و این چنین در نگهداری سهم امام (ع) احتیاط می کرد. علاقه به اهل بیت(ع) ایشان بر اساس علاقه خاصی که به ائمه اطهار(ع) داشتند در فرصتهای مناسب آنرا ابراز می کردند زیرا یکی از اسباب موفقیت انسان مسلمان، توسل و توجه به اهل بیت اطهار(ع) است.وی در مناسبتهای مختلف به ذکر مصیبت امام حسین (ع) می پرداخت و با صدای بلند گریه می کرد: عشق ترا به عالم امکان نمی دهم این عشق پر بهاست من ارزان نمیدهم ای خک کربلای تو مُهر نماز من این مُهر را به ملک سلیمان نمیدهم در هر سال ایام شهادت امام هفتم (ع) در 25 رجب در منزل خویش روضه بپا می کرد، شاگردان و اطرافیانش را برای توسل به ائمه اطهار(ع) توصیه می کرد. استاد بر اساس علاقه خاصی که به حضرت ولی عصر (ع) داشتند روزهای جمعه به جمکران می رفتند و با آن حضرت نجوی می کردند. در حرم کریمه اهل بیت (ع) شبهای جمعه به حرم مطهر حضرت معصومه(س) مشرف و در بالای سر آن حضرت با حالت خوش عرفانی مشغول راز و نیاز می شد و به این برنامه اهتمام خاصی داشت تا آنجا که فرزند ایشان می گوید: در یک شب جمعه، ایشان متوجه شده بود که طلبه ها در حرم کم هستند برای همین در روز شنبه قبل از شروع درس این موضوع را مطرح کرده و به شاگردان توصیه کرده بود که حتماً شبهای جمعه تشرف به حرم را فراموش نکنند. همان هفته حضرت فاطمه زهراء(س) را در عالم خواب مشاهده کرده بود که حضرت با حالتی خوشحال و با لحنی تشکرآمیز می فرماید: «آقای وجدانی! این هفته درد پهلویم آرامتر بود.»(4) نذر ویژه وی همچنین در ایام جوانی به بیماری سخت و صعب العلاجی مبتلا می شود و در همان روزها با توسل به کریمه اهل بیت (ع) در خواست نجات می کند و با خدای خویش عهد می کند که اگر خداوند سبحان او را از آن مرض شفا دهد در طول زندگانی خویش تا آنجا که برایش ممکن است تدریس کتاب شریف شرح لمعه شهید ثانی را رها نکند. شیوه تدریس بدون شک یکی از مهمترین عواملی که سبب شهرت آیت الله وجدانی شد سمت استادی او در حوزه علمیه قم می باشد، او یکی از مدرسین موفق و مبرز سطوح عالیه در چهل سال اخیر عمر با برکت خویش، در حوزه علمیه قم بود هزاران نفر از فضلای حوزه علمیه قم را با فقه جعفری و معارف نورانی ائمه اطهار(ع) آشنا کرد. شیوه برخورد وی با شاگردانش زبانزد حوزویان است و رابطه ای که با دانش اندوزان حلقه درسش برقرار می کرد، ستودنی و قابل تحسین است. برادر محترم ایشان در این مورد می گوید: «من دو امتیاز خاص از برادرم سراغ دارم: 1 - علاقه مندی شدید به دستگاه حضرت امام حسین (ع) 2 - اشتیاق بیش از حد به شاگردان خویش تا آنجائی که طلبه ها را مانند فرزندانش دوست داشت.»(5) جلسه درس وی یکی از پر رونق ترین و با نشاط ترین جلسات درسی حوزه بود آنچنانکه امروزه صدها نفر از طلاب حوزه خاطره تدریس وی را در گنجینه حافظه خویش دارند و صدای گرم و روح نوازش را در مسجد اعظم و حسینیه آیت الله العظمی مرعشی به یاد می آورند. رمز موفقیت این استاد فاضل را در کرسی تدریس، می توان در شیوائی بیان و حسن معاشرت با مخاطبین خویش دانست، زیرا همیشه با روئی گشاده و کلامی دلنشین و تبسمی شیرین با مستمعین و مخاطبینش برخورد می کرد و با گفتار و رفتار قابل تحسین خویش به دیگران درس دین داری و اخلاق می آموخت. او به شاگردانش ارزش خاصی قائل بود و اشکالات و پرسشهای آنان را به دقت گوش می کرد و پاسخ می گفت و مشکلترین مسائل و نکات درس را با بیانی روان و سبکی شیرین به شاگردان القاء می کرد. موضوعات تدریس استاد وجدانی موضوعات مختلفی را در حوزه تدریس می کرد از جمله: کتابهای شرح منظومه در منطق و فلسفه، شرح لمعه در علم فقه امامیه، رسائل و کفایه در علم اصول، تجرید الاعتقاد در علم کلام، درس خارج قضاء و سایر دروس رسمی حوزه را ایشان بصورتهای عمومی و خصوصی درس می گفت. یکی دیگر از ویژگیهای این استاد عزیز تشکیل جلسات سالیانه، در خصوص عقد نکاح و طلاق بود، ایشان در موردانگیزه این جلسات می گوید: «من در هر سال وقتیکه درسهای حوزه تعطیل می شود جلساتی در باره احکام نکاح و صیغه های عقد و همچنین در خصوص احکام طلاق و اجرای صیغه آن بحثهایی تحقیقی با رعایت اختصار و اشاره به مهمترین مسائل آن، به عهده می گیرم و این عادت از بیست سال پیش تا حال، که با اجتماع صدها نفر از طلاب و فضلای محترم حوزه علمیه تشکیل می شود، ادامه دارد. شاید بنظر بعضی ها تشکیل چنین جلسات که در حوزه ها مرسوم و متعارف نبوده لازم نباشد. اما شنیدن بعضی واقعیات و لمس نارسائی هائی که خودم شاهد آن بوده ام برای آنان تغییر عقیده ایجاد کرده بلکه خودشان منصفانه به من و امثال من تعیین وظیفه شرعی خواهند نمود که باید این جلسات تشکیل شود و اگر عمر باقی باشد ادامه خواهم داد امیدوارم دوستان و عزیزان هر کجا باشند مرا از دعای خیر فراموش نفرمایند و ضمناً کسانیکه در جلسات حاضر می شوند بعد از پایان سئوالاتی می کنم و در صورت قبولی، مدرک خاصی در اختیارشان قرار می دهم.»(6) نتیجه این جلسات در قالب کتابی مطبوع بنام (الایضاح فی الطلاق و النکاح) به فضلاء و علاقه مندان عرضه شده است، شایان ذکر است که از جلسات تدریس استاد وجدانی صدها نوار در حوزه های علمیه به یادگار مانده است. مدرّس وجدانی در کنار آموزش و تعلیم علمی شاگردان از راهنمائی های معنوی و تبیین مسائل اخلاقی فروگذاری نمی کرد و در راه تهذیب آنان سعی می نمود و در موردی که یکی از افراد راارشاد کرده بود می فرمود: «خدا مرا نیامرزد اگر در این عمل غرض شخصی داشته باشم فقط احساس وظیفه شرعی مرا وادار به این عمل می کند.»(7) البته ایشان بر اساس تعالیم اسلامی قرآن و ائمه(ع) نه فقط با گفتار بلکه با کردار اسلامی و معنوی خویش در دیگران اثر می گذاشت و تبلیغ عملی او بیشتر از گفتارش مؤثر بود و به قول معروف: خود نا گرفته پند مده پند دیگران پیکان به تیر جا کند آنگاه بر نشان در سنگر تبلیغ آیت الله وجدانی علاوه بر تدریس و آموزش عموم طلاب در آموختن معارف زلال قرآن و اهلبیت(ع) به تشنگان علوم آل محمد (ص) جدیت تام داشت و تا آخرین روزهای عمر با برکت خویش از تبلیغ دین مبین اسلام بویژه ذکر مصیبت حضرت ابا عبدالله (ع) دست بر نداشت او به عنوان یک مبلغ راستین عالم تشیع، بارها در داخل و خارج کشور به مهاجرت پرداخت و از فرصتهای بدست آمده در این زمینه کمال استفاده را می برد، وی در داخل کشور به اقصاء نقاط میهن سفر کرده و در خارج به کشورهای ترکیه، آلمان، هلند و بلژیک رفت و پیام حیاتبخش قرآن را به گوش اهالی آن مناطق رسانید که: هشیار باش خلقت عالم ز بهر توست غیر از خدا هر آنچه که خواهی شکست توست همگام با انقلاب و رهبری آن این عالم فرزانه به انقلاب اسلامی و رهبری آن علاقمند بود و در راه پیشرفت آن سعی و تلاش می کرد و قبل از انقلاب در مبارزات مردم مسلمان ایران و روحانیت معظم به رهبری حضرت امام خمینی(قدس سره) شرکت می کرد. وی همچنان بعد از پیروزی انقلاب در تأیید نظام جمهوری اسلامی و اجرای فرامین حضرت امام خمینی(قدس سره) نقش خویش راایفاء نموده و از هیچ کوششی دریغ نمی کرد. وی اولین کسی است که نماز جمعه رادر شهرستان شبستر برگزار کرد. صفحه 52 در روزهای دفاع مقدس بارها درس راتعطیل کرده به جبهه های نبرد حق علیه باطل عازم شد. او در جبهه های مختلف همچون دشت عباس، ایلام، شلمچه، فاو و خرمشهر حاضر شد و با حضور معنوی خویش روحیه رزمندگان اسلام را تقویت کرد و در کنار رزمندگان کفر ستیز ایران اسلامی، قرار گرفت که از آن روزهای خاطره انگیز عکسهای متعدّدی به یادگار مانده است. استاد وجدانی در جلسات متعدد و راه پیمائی ها که در رابطه با انقلاب اسلامی تشکیل می شد، شرکت فعال داشت. او بعد از رحلت معمار انقلاب اسلامی حضرت امام خمینی(قدس سره) همچنان در کنار رهبر معظم انقلاب حضرت آیت الله خامنه ای قرار گرفته و با تمام توان آن بزرگوار را حمایت می کرد. و حتی در مسافرتی که معظم له (در آذر ماه 1374) به قم آمدند، آیت الله وجدانی مورد عنایت ایشان بود. آقای عبد الهادی فرزند آن مرحوم می گوید: «در روزهای آخر عمر شریفش که در بیمارستان خاتم الانبیاء(ص) بستری بود، رو به من کرده و فرمود: هادی! کسانی که با این انقلاب مخالفت می کنند یا جاهلند یا مغرض.» داستان یک ملاقات داستان زیر که از زبان استاد فقید نقل می شود بیانگر نهایت علاقه وشوق وی به انقلاب و حضرت امام(قدس سره) می باشد: «در بهمن ماه سال 1357 که حضرت امام خمینی(قدس سره) از پاریس به ایران مراجعت فرمودند و در تهران مستقر شدند، همه علماء و اقشار مختلف ملّت گروه، گروه به زیارتشان می رفتند ما هم از قم به قصد دیدار و زیارت حرکت کردیم. وقت ملاقات ما اول طلوع صبح فردای آن روز بود. عشق و علاقه عجیبی داشتم با اینکه هوای سرد زمستانی و نبودن امکانات کافی، مشکلاتی را به همراه داشت ولی آرزوی دیدار امام همه چیز را تحت الشعاع قرار داده بود. صبح زود همزمان با طلوع خورشید به مدرسه علوی رسیدیم و با امواج خروشان اقشار مختلف مردم مواجه شدیم که مثل نگین انگشتر مدرسه علوی را در میان گرفته بودند. مسئولین ملاقات با حضرت امام ما را به اتاق ملاقات راهنمائی کردند. در آن اتاق بی قرارانتظار می کشیدم و دلم به شدت می تپید زیرا 16 سال بود که آقا را ندیده بودم. یک وقت در باز شد و ایشان با آن قیافه نورانی و جذاب خویش به اتاق آمد، واقعیت این است که اشک شوق به انسان امان نمی داد، حالت عجیبی داشتم. من در طول زندگیم در سه مرحله این حالت را داشتم، بار اول زمانی بود که به مکه مشرف شدم و آرزو داشتم وارد بیت شوم و خداوند به من توفیق داد که توانستم وارد بیت عتیق شوم، و چنان حالت روحی به من دست داد که حتی نتوانستم دو رکعت نماز را ایستاده بخوانم و از عشق و شوق و علاقه زانوانم می لرزید. بار دوم روزی بود که برای نخستین دفعه حرم حضرت سیّد الشهداء(ع) را زیارت می کردم که این حالت روحی خوش را داشتم و خدا گواه است این حالت روحانی برای سومین بار در ملاقات با حضرت امام به سراغم آمد. من وقتی در محضر ایشان نشستم حال خاصی داشتم نمی توانستم به طور طبیعی حرف بزنم امام نگاهی به صورتم کرد و ایشان قبلاً می دانست که من افتخار دامادی مرحوم شیخ عبدالنبی را دارم به من رو کرده و فرمود: «عائله شیخ عبدالنبی حالشان چطور است؟» ظاهراً باایشان رابطه خانوادگی داشتند ومن هم جواب دادم. سپس این جمله را فرمودند: «مرحوم شیخ عبدالنبی شیخ الفقهاء و المجتهدین بودند.»(8) ارتباط با آیت الله عراقی چنانکه قبلاً اشاره کردیم ایشان از همان ایام ورود به حوزه علمیه که تحت اشراف آیات عظام تقلید حجت کوهکمری و بروجردی اداره می شد با اساتید و بزرگان حوزه ارتباط برقرار کرد ولی وی بیشترین استفاده را از مرحوم آیت الله العظمی شیخ عبدالنبی عراقی برد او که از فقهاء و مجتهدین نامدار حوزه های نجف و قم محسوب می شد و سالیان متمادی به امر مقدس تعلیم و تربیت طلاب جوان اشتغال داشت، به جرئت می توان ادعا کرد که آیت الله شیخ عبدالنبی عراقی بیشترین تأثیر را در شکل گیری شخصیت این مدرّس وارسته داشته است. آیت الله وجدانی علاوه بر استفاده علمی و معنوی از محضر آن عارف ربّانی به افتخار دامادی آن بزرگوار نیز نائل آمد. آیت الله عبدالنبی عراقی کیست؟ در این بخش از نوشتار خویش، برای شناساندن ابعاد بیشتری از شخصیت استاد وجدانی ناچاریم اشاره ای کوتاه به زندگی آیت الله عراقی داشته باشیم. آیت الله وجدانی در مصاحبه ای استاد و اب الزّوجه خویش را چنین معرفی می کند: «آیت الله شیخ عبدالنبی عراقی در سال 1307 هجری. قمری در سلطان آباد ارک بدنیا آمد و برای تحصیل به نجف اشرف مهاجرت کرد او بعد از طی مراحل تحصیل و استفاده فراوان از محضر آیات عظام سیّد ابوالحسن اصفهانی و آقا ضیاء عراقی و نیل به درجه اجتهاد، بنا به درخواست مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری به قم مراجعت کرد. وی در مسجد عشقلی و سپس فاطمیه (قبل از آیت الله بهجت، مد ظله العالی) تدریس و اقامه نماز می کرد. آیت الله عبدالنبی عراقی علاوه بر تبحر در علوم رایج حوزوی، دارای علوم غریبه بود. ایشان که همدوره آیات عظام سیّد محمد تقی خوانساری و سیّد احمد خوانساری بودند در حدود صد جلد کتاب از خود به یادگار گذاشته که 19 جلد آن مطبوع است. آقا شیخ عبدالنبی عراقی بعد از عمری تلاش در راه ترویج دین اسلام و انجام خدمات شایان توجه و تربیت شاگردانی همچون آیت الله وجدانی فخر در سال 1344 شمسی در شهر قم وفات کرد و در بالای سر حضرت معصومه(س) و نزدیکی قبر آیت الله العظمی حائری بنیانگذار حوزه علمیه قم به خک سپرده شد. (رحمة الله علیه رحمة واسعة) آن مرحوم بعد از خودش خانه و ملکی باقی نگذاشت و در وصیت نامه خویش مرقوم فرموده: «بچه ها و عیالات من! گرچه ملک و مالی برای تأمین دنیای شما تهیه نکرده ام ولی دست تهیه کردم که احتیاج شما را کاملاً فراهم خواهد کرد و اصلاً وامانده نمی شوید پس شما وحشت نکنید او ناظر حال شماست و قدرت تام عجیبی دارد.» توضیح اینکه منظورش از دست که فرزندانش را به او می سپارد دست حضرت بقیة الله الاعظم روحی و ارواح العالمین لمقدمه الفداء است.»(9) تألیفات و آثار قلمی استاد وجدانی افزون بر پاسداری از سنگر تدریس و تبلیغ، که با بیان شیوا و منطق گویای خویش انجام می داد در طول عمر پر بارش آثار متعددی را به رشته تألیف در آورده و ثمره سالها رنج و تلاش خویش را در قالب کتابهای مفید و ارزشمند به شیفتگان و علاقمندان عرضه کرده است که ما به برخی از آنان اشاره می کنیم: 1 - الجواهر الفخریه فی شرح اللّمعة و الرّوضةالبهیه: این کتاب که صفحه 56 نتیجه سالها تحقیق و تدریس کتاب ارزشمند شرح لمعه می باشد به سبکی روان مشکلات کتاب شرح لمعه را توضیح داده و مطالب آن را در شانزده جلد برای شیفتگان فقه آل محمد(ص) شرح می دهد. این کتاب به همت فرزند ارجمندش در آستانه طبع قرار دارد و امید است به زودی به حوزه های علمیه عرضه شود. 2 - تقریرات درس خارج فقه و اصول استاد خویش مرحوم آیت الله العظمی شیخ عبدالنبی (قدس سره) 3 - «وظائف المکلّفین» در اصول و فروع دین 4 - رساله ای در قاعده لاضرر 5 - الایضاح (در مورد طلاق و نکاح) 6 - انوار منطقیه 7 - اجتهاد در اسلام 8 - توضیح المسائل 9 - «آداب معاشرت در اسلام» و راهنمای انس و مودت که در سال 1381 هجری. قمری به زیور طبع آراسته شده است. (10) 10 - «کار و کوشش از نظر اسلام»این کتاب انواع کسبها و مشاغل حلال و حرام را بیان کرده و درآمدهای مشروع و غیر مشروع را توضیح داده همچنین به اهمیت کار و کارگر اشاره نموده و آراء و نظریات فقها را در این زمینه نقل کرده است. قابل ذکر است که این کتاب در سال 1387 هجری. قمری چاپ شده است. (11) کلام ایشان در مورد نظام آموزشی حوزه آیت الله وجدانی به عنوان یکی از اساتید ماهر حوزه علمیه که کوله باری از تجربیات را با خود داشت نظرات خویش را در مورد نظام آموزشی حوزه در فرصتهای مناسب بیان می کرد، ما در این نوشتار به خلاصه ای از یادداشتهای او اشاره می کنیم: 1 - خط مشی کلی نظام آموزشی حوزه: باید در حوزه های علمیه از حداقل زمان تحصیل، حدکثر تکامل علمی به دست آید. برای حصول به این نتیجه لازم است روش آموزشی سنتی حفظ شود و شیوه های آموزشی جدید و ابتکاری با توجه به علوم روز نیز مورد توجه قرار گیرد. 2 - مواد درسی و رشته های آموزشی: مواد و رشته های آموزشی عمومی باید از همان کتاب هایی که آثار زحمات متقدمان بوده با حذف زواید و مکررات که در بعضی از آنها وجود دارد، استفاده کرد. این کار می تواند به وسیله هیأتی متشکل از محققان خوش قلم انجام شود و باید توجه داشت که مطالب علمی را نمی شود به حدی پائین آورد که باعث عدم حرکت فکری متعلمان باشد، چون خواندن کتابهای علمی بسیار ساده، عالم پرور نیست. 3 - رشته های تخصصی و لزوم تربیت فقیه: رشته های آموزشی تخصصی حتماً باید ایجاد و تقویت شود و علاوه بر آن، محصلان علوم دینی باید تقسیم شوند و پس از سیر لازم در مقدمات اولیه، کسانی که اهلیت فقاهت و اجتهاد دارند گلچین شوند و باید همه مقدمات درسی و مادی را برای آنها فراهم کرد و به وسیله اشخاص فاضل فعالیت درسی آنهاتحت نظر قرار گیرد. 4 - روش تدریس: شیوه تدریس در حوزه باید با مشاوره و صلاح دید کسانی که سابقه ممتد در تدریس دارند در یک چهار چوب محدود عقلی و منطقی ارائه شود. لازم می دانم عرض کنم از قدیم فرق بین حوزه های علمیه و دانشگاهها این بوده که انتخاب استاد در حوزه آزاد بوده است این روش را حتماً باید ادامه داد. باید اساتید ماهر و کار کرده را در حوزه هایمان شناسائی کرده و تشویق کنیم تا چرخ تکامل حوزه های علمیه به حرکت در آید. 5 - تشخیص مراتب علمی: ما چرا در حوزه های علمیه هیأتی برای تشخیص مراتب علمی روحانیان نداریم؟ آیا در حوزه یک هیئت نظارت و تشخیص نباید باشد؟ و آنها به واجدین شرائط اجازه یا تأییدیه بدهند؟ آیا نبودن چنین مسائل باعث رکود و عدم حرکت علمی روحانیان نمی شود؟(12) غروب یک ستاره استاد وجدانی بعد از سالها تلاش در راه ترویج دین و احکام نورانی اسلام و تعلیم و آموزش هزاران طلبه فاضل و دانشمند در حوزه علمیه قم و بجا گذاشتن تألیفات متعدد و از همه مهمتر، کسب رضای خالق و بیادگار گذاشتن نامی نیک، بالاخره در سحرگاه روز شنبه اول ربیع الثانی 1417 قمری برابر با 27 مرداد 1375 شمسی و در سن 64 سالگی در شهر مقدس قم به دیدار حق شتافت و حوزه علمیه را در سوگ خود داغدار نمود. مقام معظم رهبری حضرت آیت الله خامنه ای (مد ظله العالی) رحلت ایشان را توسط نماینده محترمشان به خانواده اش تسلیت گفتند. و در مورد دفن وی در حرم مطهر حضرت معصومه(س) به مسئولین حرم توصیه فرمودند و به پاس خدمات ارزنده ایشان قبری را در حرم مطهر به ایشان هدیه کردند. جنازه این استاد فرزانه پس از تشییع با شکوه و شایسته و اقامه نماز صفحه 59 توسط آیت الله مشکینی در حرم مطهر حضرت معصومه(س) به خک سپرده شد. خداوند متعال او را با اولیای گرامیش محشور بدارد.(13) مردان خدا ز خکدان دگرند مرغان هوا ز آشیان دگرند منگر تو بدین چشم بدیشان، کاینان بیرون زد دو کون در مکان دگرند فرزندان از ایشان دو فرزند ذکور بنامهای محمد مهدی وجدانی و عبدالهادی وجدانی به یادگار مانده است و آقای عبدالهادی در سنگر علم و فرهنگ به شغل خطیر معلمی اشتغال دارند. دوشنبه، ششم ذی القعده 1419 - سوم اسفند 1377 پی نوشت ها: 1 - به نقل از یادداشتهای فرزند ایشان آقای عبد الهادی وجدانی . 2 - مجله آینه پژوهش، ش 39 . 3 - مصاحبه با آقای عبد الهادی وجدانی فرزند ارشد ایشان (1 / 12 / 77 ). 4 - همان . 5 - مصاحبه با آقای کلام الله وجدانی برادر ایشان (21 / 11 / 77 ) . 6 - مقدمه الایضاح فی الطلاق و النکاح با تلخیص . 7 - همان . 8 - نشریه نبأ، ش 18، اسفند 73 . 9 - همان . 10 - کتاب اجتهاد، ص 143 . 11 - به نقل از یادداشتهای فرزند ایشان . 12 - از یاددشتهای استاد وجدانی با تلخیص از مجله پیام حوزه، ش 12، نقل شد . 13 - از یادداشتهای فرزند ارشد ایشان و مصاحبه با برادر . نویسنده : عبد الکریم پک نیا

  
  


بباربراین دل تف دیده ما


  
  

عطرجبهه

******
روزگاری عشق را معنی دیگر می نمـود*
تا به ایثار و شهـــادت پا فـــــــراتر می گـشود*
نوجوان شیردل پیـــــــر فهیـم راد مــــرد*
جملگی رو ســوی جانان عزم رفتن می نمود*
معنی دلدادگی رســــــــــوائی عقبی نبود*
زین سبب دریائی ازعشق و صفا طی می نمود*
بین فرزند و پدر در وادی ســـــــــوداگری*
بهر رفتن در خطـــــر همــواره سبقت می نمود*
در میان جبــــــهه ها شور و شعفهای زیاد*
رسم ماندن از پی رفتن تجـــــــــلی می نمود*
نافله های شبانه، زمـــــــــــزمه های دعا*
پشت سنگرهای خاکی، عقل رســـوا می نمود*
در میان دود و آتش با صــــــــــفای دلربا*
مشق لیـــلی را چه زیبا هـــــم کتابت می نمود*
داخل سنگر، پر از نور و جلال کبـــــــــریا*
کسب این اجلال را از حی سبــــــحان می نمود*
لقمه های مشـــترک در اندرون کاسه ای*
کاسه سیـــــــری طـلب از خالق جان می نمود*
وقت پیکار و نبرد با دشمن غـــــدار و کین*
همچو شیر بیشه ها همـــــواره غرش می نمود*
در میان همــــــــدگر مثل کبوترهای ناز*
عشق و هستی را به مســتی هم کتابت می نمود*
آنچنان غــــــرق دعا و شرح آیات خدا*
دوستی با اولیاء را هم حکـــــــــایت می نمود*
باز هم قاصر شدم از شرح حال لاله ها*
جرعه ای از شهــد شیرین ملک رخ می نمود*


  
  
«شهناز» با همان لباس سفید آخرین عکس هایش را گرفت و...
خانم عابدینی به شهناز می‌گوید: در این لباس خیلی قشنگ شده‌ای، ولی این لباس چه تناسبی با وضعیت جنگ و گریز فعلی ما دارد؟ شهناز جواب می‌دهد: وقتی انسان خیلی خوشحال است، بهترین لباس‌هایش را می‌پوشد. من چنین حالی دارم...
 سرویس دفاع مقدس ـ مادرش این گونه روایت می کند که: پنج ساله بود که از دزفول به خرمشهر آمدیم. در شش سالگی هر روز با بلم از کوت شیخ به این طرف شهر می‌آمد و به مدرسه طیبه می‌رفت. همیشه دوست داشت چادرش را بپوشد و کنارم به نماز بایستد. هرچه از قرآن و دین بلد بودم، به او یاد می‌دادم. او علاقه زیادی داشت که سوره‌های کوچک قرآن را یاد بگیرد. تأثیر همین آموزه‌های دینی بود که در عمر کوتاهش تلاش می‌نمود با کسانی که تهیدست بودند، رابطه نزدیکتری برقرار کند. در هنگام عصبانیت و هنگامی که برایم مشکلی پیش می‌آمد، این شهناز بود که مرا آرام می‌کرد و می‌گفت: باید صبر داشته باشیم.

به گزارش «تابناک»، حماسه فتح خرمشهر آنقدر بزرگ و بی منتها هست که طی سالیان طولانی، هنوز هم سوژه برای پرداختن داشته باشد و هم نسل شاهد و ناظر آن دلاوری ها و هم نسل های بعدی چیزی برایشان تکراری نباشد، چه، تکرار حماسه و یادآوری آن جزیی از فرهنگ و ماندگاری یک ملت است. بر این اساس، در این بخش از سری مطالب شاهدان خرمشهر، به اندازه قطره ای از دریای بیکران حماسه های نسلی اسطوره ای در تاریخ این مرز و بوم، یادی می کنیم از شهید بزرگوار «شهناز حاجی شاه» که به حق می تواند الگویی برای نسل امروز ما باشد.

بنابر این گزارش، امدادگر بسیجی، شهید «شهناز حاجی شاه» متولد 1333 دزفول، دلاور زنی است که در روزهای جوانی عمر پر برکت خویش، تمام همت خود را صرف جهاد در مقابل دشمن متجاوز نمود و در پشت جبهه با یاری رسانی به رزمندگان اسلام، نام خود را بر بلندای این مرز پر گهر جاودانه کرد و در نهایت در هشتم مهر ماه 1359 ـ در سن 26 سالگی ـ و در روزهایی که خونین شهر قهرمان در انتظار شمیم آزادی روزگار می گذراند به دیدار معبود خود شتافت.

گوشه ای از زندگی پرتلاطم این بانوی بزرگوار ایرانی، به امید تداوم راهش، به شرح زیر تقدیم حضور می گردد:

1
انتخاب دوست

هیچ‌گاه دوستانش را از قشر خاصی انتخاب نمی‌کرد. حتی گاهی با کسانی دوستی می‌کرد که از نظر اعتقادی، شباهتی با او نداشتند. وقتی از او می‌پرسیدم: چرا این‌قدر دوستان متفاوت داری؟ می‌گفت: دوستان آدم ها دو جورند: یکی گروهی که تو از وجود آنها استفاده می‌کنی و دیگری کسانی که آنها از تو استفاده می‌کنند و در هر دو حالت فایده‌ای در میان هست. دوستی با کسانی که پایبند ارزش‌ها هستند، خیلی خوب است اما در آنها چیز زیادی را تغییر نمی‌دهد. هنر آن است که بتوانی در قلب کسی رسوخ کنی که با تو و آرمان‌هایت دشمن است. هنر آن است که بتوانی روی آن تأثیر بگذاری.
راوی: خواهر شهید

2
حضوری دایم

شهناز دیپلمش را که گرفت، درس حوزه را شروع کرد. او بسیار فعال بود و انرژی‌اش تمام نمی‌شد. در کتابخانه فعالیت می‌کرد و در عین حال دوره‌های آموزشی ـ مذهبی و رزمی را دیده بود. او حتی یک سال پیش از آغاز جنگ برای مبارزه با قاچاق مواد مخدر، مسلح شده بود.

مادرم تعریف می‌کردند که یک بار چهل نفر از دختران را برای آموزش دینی به قم برد. بعد هم آنها را برای آمادگی نظامی به شلمچه برد که در آنجا، یکی از آنها در رودخانه افتاد و شهناز با شجاعت و زحمت فراوانی او را نجات داد.
راوی: خواهر شهید

3
لباس نماز

اوایل انقلاب، نماز اول وقت خواندن، چندان بین مردم متداول نبود؛ اما شهناز از همان روزها تأکید زیادی روی نماز اول وقت داشت. او برای نمازش لباس جداگانه‌ای داشت و هر وقت از او می‌پرسیدم که چرا موقع نماز، لباست را عوض می‌کنی، می‌گفت: چطور موقعی که می‌خواهی به مهمانی بروی، لباس آراسته می‌پوشی؟ چه مهمانی و دعوتی بالاتر از گفت‌وگو با خدا؟ نماز مهمانی بزرگی است که خداوند بندگانش را در آن می‌پذیرد. پس بهترین وقت برای مرتب و پاکیزه و منظم بودن است.
راوی: خواهر شهید



سنگ قبر شهید شهناز حاجی شاه
4
معلم داوطلب

پس از پیروزی انقلاب اسلامی، هنوز نهضت سوادآموزی تشکیل نشده بود. خواهرم به همراه چند تن دیگر، به شکلی کاملا خودجوش، گروهی را تشکیل داده بودند و به روستاها می‌رفتند و به بچه‌ها درس می‌دادند.

ظهر بود، آن هم ظهر داغ خرمشهر که واقعا هلاک‌کننده است. همراه شهناز به فلکه اصلی شهر رفتیم و منتظر ماندیم تا وانت آبی‌ رنگی آمد. چند خانم چادری عقب خودرو نشسته بودند. من و شهناز هم عقب وانت نشستیم. پس از طی مدتی مسیر، هر یک از خانم‌ها سر جاده‌ای که منتهی به روستایی می‌شد، پیاده می‌شدند و باید فاصله طولانی جاده تا روستا را در آن گرمای شدید، پیاده می‌رفتند. آخر به جایی رسیدیم که من و شهناز هم پیاده شدیم و از یک جاده خاکی به طرف روستا راه افتادیم. این کار را هر روز شهناز بود.
راوی: خواهر شهید

5
شاید آخرین عکس

شهناز و عده‌ای دیگر از دخترها در خرمشهر باقی ماندند و نزد خانم عابدینی قرآن می‌خواندند. محل کلاسشان در خیابان چهل متری خرمشهر بود. شب پیش از شهادت، خانم عابدینی، شهناز و گروهی از دخترها دور هم جمع بودند. شهناز، لباس سفیدی به تن داشته و جوراب سفید پوشیده و چادر سفیدی به سر انداخته بود. خانم عابدینی به شهناز می‌گوید: در این لباس خیلی قشنگ شده‌ای، ولی این لباس چه تناسبی با وضعیت جنگ و گریز فعلی ما دارد؟

شهناز جواب می‌دهد: وقتی انسان خیلی خوشحال است، بهترین لباس‌هایش را می‌پوشد. من چنین حالی دارم. بعد هم به بچه‌ها می‌گوید: بیایید چند عکس یادگاری بگیریم، چون شاید این آخرین عکس‌ها باشد.

6
 من در خرمشهر می مانم

جنگ که آغاز شد و خرمشهر در خطر سقوط قرار گرفت، قصد رفتن به شمال کردیم، ولی او گفت: من به شمال نمی‌آیم. برادرهایش نیز به او اقتدا کرده و در خرمشهر باقی ماندند.

روزی که خیابان طالقانی خرمشهر را بمباران کردند، خواهر و برادران شهید، همگی با هم به بیمارستان رفتند و تا صبح آنجا ماندند و به رسیدگی به احوال مجروحان و کفن و دفن شهدا پرداختند. همان شب، شهید محمدرضا ربیعی به خانه ما آمد و برایشان غذا برد. شهناز چون دوره آموزش کمک‌های اولیه را دیده بود، می‌توانست در بیمارستان، مفید باشد.
راوی: مادر شهید

7
شادی‌آخرین شب

حالات شهناز، در شب پیش از شهادتش بسیار عجیب بود. هنگامی که نوبت به نگهبانی او می‌رسد، خانم عابدینی به او می‌گوید: برو لباست (لباس و جوراب سفید) را عوض کن و پست نگهبانی را تحویل بگیرد.

شهناز می‌گوید: با این لباس خیلی راحتم. روی آن چادر مشکی به سر می‌کنم و چیزی مشخص نیست. او با همان لباس می‌رود و نگهبانی می‌دهد.

این آخرین شب عمر کوتاه شهناز بود که خاطره‌ای به یادماندنی در ذهن دوستانش کاشت و رفت؛ در حالی که شادی زایدالوصفی را به همراه می‌برد.

8
تشییع مظلومانه

هشتم مهر ماه 1359 دشمن خرمشهر را به توپ بست، در محلی سربازی مجروح شده بود. شهناز به کمک بقیه به او کمک رساندند.
آن سرباز بعدها به من گفت: دختر شما جانم را نجات داد.

شهناز وقتی شهید شد، او را در گلزار شهدای خرمشهر، بی‌آن‌که پدرش حضور داشته باشد، به خاک سپردیم.
به خاطر ناامن بودن شهر، پیکر او فقط توسط پنج نفر به طور بسیار مظلومانه تشییع شد.
 
راوی: مادر شهید

  
  
<      1   2   3   4   5   >>   >